در ادبیات سیاسی دولت جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل «رژیم اشغالگر قدس» نامیده شد. حکومت انقلابی ایران به این هم اکتفا نکرد و حذف اسرائیل از نقشهی جهان را نیز یکی از رسالتهای بین المللی خود تعریف کرد. همه میدانستند که دولتهایی که با همدیگر روابط دوستانه ندارند، گاهی علیه همدیگر سخنان درشتی میگویند. اینقدرش طبیعی بود. مساله وقتی وارد مرحلهی تازهای شد که دولت ایران همزمان با سر دادن شعار نابودی اسرائیل به کامیابیهای زیادی در پیشبرد یک برنامهی مشکوک هستهای نیز دست یافت. آن وقت خود اسرائیل و متحدان غربیاش (مخصوصا امریکا) به این نتیجه رسیدند که شعار “حذف اسرائیل” دیگر فقط یک شعار سیاسی نیست و میتواند به راستی به دست ایران تحقق یابد. سرانجام، کار به جاهای باریک رسید و اسرائیل، و سپس امریکا، به ایران حمله کردند. خود این حملهها البته ضربههای سختی به برنامهی هستهای و توان نظامی ایران زدهاند. اما مهمتر از آن این نکته است که از این پس اسرائیل اطمینان حاصل کرده که میتواند به ایران حمله کند و حمایت عملی امریکا را نیز پشت سر خود داشته باشد. هردو وجه این قضیه، اعتماد به نفس اسرائیل و همراهی امریکا با آن کشور، این واقعیت را تقریبا مسلم میسازد که ایران از این پس اجازه و مجال نخواهد یافت که برنامهی هستهای داشته باشد. معنای این وضعیت این است که ایران از چهلوشش سال تلاش برای یک دشمنی پرهزینهی ایدئولوژیک تنها چیزی که حاصل کرده است “تاوان” است؛ تاوانی بزرگ.
به گواهی تاریخ، ایران قبل از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ با اسرائیل روابط دیپلماتیک (هرچند غیررسمی)، روابط اقتصادی و همکاری اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و تکنولوژیک داشت. بعد از انقلاب اسلامی، روحانیان تندروی که بر سر کار آمدند، نه تنها این سطح رابطه را نگه نداشتند که مبنا را بر دشمنی با اسرائیل گذاشتند. در نیم قرن گذشته، دو روند دیگر هم در ممالک عربی حوزهی خاور میانه قوی شدند: یکی این که اکثر کشورهای عرب از این که حکومت ایدئولوژیک ایران بتواند به سرزمین و مسایل داخلیشان نفوذ کند نگران و ناراحت بودند. به همین خاطر، پیوسته تلاش کردند به شیوههای گوناگون جلو گسترش نفوذ ایران را بگیرند و، در مواردی، برای رسیدن به این هدف با امریکا (پشتیبان درجهیک اسرائیل) همسو و همنظر شوند. دیگری، این که در این نیم قرن بعضی از رادیکالترین گروههای اسلامی سنیمذهب و ضدایرانی نیز در همین ممالک عربی شکل گرفتند و با حمایت بازیگران منطقهای چون عربستان سعودی و قطر به چهارسوی جهان پخش شدند. در این میان، ایران در موقعیت خاصی قرار گرفت: کشورهای عربی و گروههای بنیادگرای اسلامی آنها از یک سو میخواستند ایران با اسرائیل دشمن بماند (دشمنی تاثیرگذار) و از سویی دیگر بدشان نمیآمد که خود ایران نیز پیوسته در دام بلا باشد و نتواند به یک کشور قدرتمند منطقهای تبدیل شود. تاوانی که از آن سخن میگوییم در همین زمینه معنا مییابد. به این شرح:
وقتی ایران، بر مبنای اخوت ایدئولوژیک و در حمایت از آرمانهای محبوب در کشورهای عربی، تا آنجا پیش رفت که دشمنی دایمی کشوری چون اسرائیل را به جان بخرد، در همان حال، اکثر دولتهای عرب و گروههای رادیکال مسلمانشان ایران را ضعیف و ناتوان میخواستند. این یعنی تاوان. اما این تاوان تا زمانی که اسرائیل و امریکا به ایران حمله نکرده بودند، هنوز صورت کامل خود را نشان نداده بود. ایران قبل از این حملههای اخیر، در ماه جون ۲۰۲۵، نیز تاوانهای زیادی داده بود- به شکل انزوا و تحریمی که در این همه سال تحمل کرده بود. اما این حملههای اخیر اسرائیل و امریکا عریانترین شکل این تاوان چهلوشش ساله را به سطح آورد. نزدیک به نیم قرن حکومت ایدئولوژیک و رویکردهای دشمنتراشانهاش، آن هم به خاطر آنچه “قدس” نامیده میشود (کُدی برای یک خصومت بیحاصل)، آنچه امروز روی دست ایران گذاشته است فقط یک تاوان بزرگ است. تاوان اقتصادی، تاوان امنیتی، تاوان سیاسی، تاوان اجتماعی و تاوان در منابع انسانی. ایران این تاوان را در حالی میدهد که خود صاحبان اصلی “اخوّه الامّه الاسلامیه” نه به کمک ایران میشتابند و (بدتر از آن) نه از ضعیف و ویران شدن ایران بدشان میآید.