پایان یک میزبانی

جمهوری اسلامی و مهاجران افغانستان، از صدور انقلاب تا مهندسی ترس

Photo: @IOMAfghanistan

معصومه امیری 

در سال ۱۹۸۰، جمهوری اسلامی ایران تنها چند ماه پس از استقرار رسمی، مرزهای شرقی خود را برای پذیرش مهاجران افغانستان گشود. اما این تصمیم، نه از سر دلسوزی انسانی، بلکه بخشی از راهبرد کلان جمهوری اسلامی برای «صدور انقلاب» و گسترش نفوذ در مناطق شیعه‌نشین و فارسی‌زبان بود. اکنون، بیش از چهاردهه بعد، همان نظامی که مهاجرت را مهندسی کرد، آن را به تهدید امنیتی بدل کرده است.

در هفته‌های اخیر، هجمه‌ای کم‌سابقه علیه مهاجران افغانستان در ایران به راه افتاده است. از اظهارات جنجالی «ائمه جمعه» و نمایندگان مجلس گرفته تا برنامه‌های تحریک‌آمیز در صداوسیما و انتشار گسترده‌ی کلیپ‌های خشونت‌آمیز علیه مهاجران در شبکه‌های اجتماعی. برای نخستین‌بار، دولت، رسانه و بخش بزرگی از افکار عمومی، به طرز بی‌سابقه‌ای بر سر یک هدف واحد اجماع دارند: اخراج افغانستانی‌ها. اما این موج مهاجرستیزی از کجا آمده و چرا حالا؟

مهمانی‌ای که هیچ‌گاه مهمان‌نوازانه نبود

از همان آغاز، واژه‌هایی که جمهوری اسلامی برای توصیف مهاجران افغانستان به کار گرفت، حامل بار ایدئولوژیک بود: «افاغنه»، «اتباع بیگانه» و «مهمان». این برچسب‌ها نه‌تنها مهاجران افغانستان را از دستیابی به حقوق قانونیِ یک پناهنده یا مهاجر محروم کرد، بلکه نوعی رابطه‌ی عمودی و متکبرانه میان «میزبان» و «مهمان» را تثبیت نمود. مهمان، طبق این منطق، حقی ندارد؛ تنها به او لطف شده و هر لحظه می‌تواند از خانه رانده شود.

نکته قابل‌ توجه این‌که، علی‌رغم وقوع جنگ‌های ویرانگر داخلی و خارجی در افغانستان طی قرن بیستم، موج مهاجرت به ایران پیش از انقلاب اسلامی بسیار محدود بود. این خود جمهوری اسلامی بود که مهاجرت گسترده را با دعوت و سازمان‌دهی گروه‌های مجاهد هم‌پیمان آغاز کرد. ایران در دهه‌ی ۶۰ خورشیدی (دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی) به پناهگاه شیعیان هزاره و تاجیک‌های هم‌سو با خط ولایت فقیه تبدیل شد، در حالی که پاکستان با حمایت عربستان، پروژه طالبان را شکل می‌داد.
در این دوران، مدارس مذهبی در قم و مشهد برای طلاب افغا‌نستان تأسیس شدند، برخی فرماندهان جهادی با حمایت ایران در افغانستان جنگیدند و هزاران خانواده به‌عنوان «خانواده‌ی شهدا» یا «خانواده‌ی علما» در ایران اسکان یافتند. این «مهمان‌نوازی» البته با کنترل شدید امنیتی و تبعیض ساختاری همراه بود.

مهاجرت، ابزار سیاست خارجی

مهاجرت شهروندان افغانستان به ایران هرگز فقط پی‌آمد بحران نبود؛ خود یک ابزار سیاست خارجی بود. با حمله‌ی امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و فروپاشی طالبان، ایران بار دیگر مرزهایش را گشود، این بار برای موجی جدید از مهاجران. جالب آن‌که طالبان، تا پیش از آن «دشمن شیعه» بود، اما با تغییر معادلات منطقه‌ای، به متحد تاکتیکی بدل شد.

از ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸، هزاران جوان افغانستان که در بین آن نوجوانانی کم‌سن‌وسال هم حضور داشتند با وعده اقامت یا حقوق اندک، در قالب لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شدند تا برای حفظ دولت بشار اسد بجنگند. در عمل، افغانستانی‌های ساکن ایران، به نیروی انسانی جنگ‌های نیابتی تبدیل شدند؛ جنگ‌هایی که سود سیاسی و ایدئولوژیک‌اش به تهران می‌رسید و زیان انسانی‌اش به کابل.

چرا حالا، چرا این‌قدر شدید؟

پاسخ در داخل ایران است. جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر، یکی پس از دیگری، بازوهای منطقه‌ای خود را از دست داده یا تضعیف‌شده دیده است. از تنگ‌تر شدن حلقه تحریم‌ها و بحران بی‌سابقه‌ی اقتصادی تا نارضایتی گسترده‌ی داخلی، مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی در یکی از ضعیف‌ترین نقاط تاریخی‌اش قرار دارد.

در چنین شرایطی، نیاز به یک «دشمن داخلی» برای انتقال بحران، اجتناب‌ناپذیر است. مهاجران افغانستان، با چهره و زبان متفاوت، وضعیت حقوقی مبهم، و حضور پررنگ در بازار کار، هدفی آسان و در دسترس هستند.

ترس، همان‌طور که در بسیاری از رژیم‌های اقتدارگرا دیده‌ایم، یک سرمایه سیاسی است. «بیگانه‌هراسی» در ایران، اکنون نه یک خطای فرهنگی یا واکنش خودجوش، بلکه بخشی از مهندسی آگاهانه‌ی افکار عمومی‌ است.

اما این‌بار، جنس نفرت متفاوت است. دیگر صرفا با تکرار کلیشه‌ی «افغانیِ نمک‌نشناس» مواجه نیستیم. اکنون با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که غرور دیرینه‌اش درهم‌شکسته. افسانه‌ی «کسی جرأت ندارد به ما حمله کند» دود شده و به هوا رفته است. دیگر از آن فخری که به همسایه‌ی فقیرش پناه می‌داد خبری نیست. حس تحقیر ملی، شکست سیاسی و اضطراب از آینده، به دشمن‌سازی کور دامن زده است. این موج جدید مهاجرستیزی، نه فقط از بالا مهندسی شده، بلکه در بستر روانی جامعه‌ای شکل گرفته که احساس می‌کند چیزی برای از دست دادن ندارد- و برای همین، آماده است تا هر «غریبه‌ای» را مقصر بدبختی‌هایش بداند.

راه آینده کجا است؟

در چنین فضایی، عقلانیت و مسئولیت تاریخی ایجاب می‌کند که شهروندان توانمند افغانستان، به‌ویژه صاحبان سرمایه، تخصص و کارآفرینی، برنامه خروج طراحی کنند. برخلاف تصویر آرمان‌شهری‌ای که ایران دهه‌ها برای مهاجران افغانستانی ساخت، واقعیت امروز از فروپاشی اقتصادی، تنش‌های اجتماعی و خطرات زیست‌محیطی حکایت دارد.
امنیت، دیگر توهمی بیش نیست. خشونت‌های خیابانی علیه کودکان افغانستان، سلب حق تحصیل، اخراج شبانه و بازرسی‌های خیابانی حتا از دارندگان مدارک قانونی، هشدارهای روشنی هستند.
داستان «مهاجر خوب» دیگر کار نمی‌کند. خشونت‌ورزان از خود نمی‌پرسند که این مهاجر، مفید است یا مجرم. اگر غرور، سرمایه، فرزندان‌تان و آینده‌ی‌تان برای‌تان مهم است، اکنون زمان تصمیم‌گیری است.

از تماشاچی بودن بیرون بیایید

افغانستان، با همه چالش‌ها، امروز بیش از هر زمان دیگر به نیروهای انسانی تحصیل‌کرده، مدیر، سرمایه‌گذار و نوآور نیاز دارد. آنان که در تبعید بزرگ شده‌اند، اکنون می‌توانند با برگشتن و ساختن، چرخه‌ای معکوس از مهاجرت را آغاز کنند. آنان باید نخستین گروهی باشند که این افسانه‌ی نجات را پشت سر می‌گذارند و رو به بازسازی می‌ایستند.

نه، این هرگز یک مهمانی نبود و ما نباید بیشتر از این خودمان را برای ماندن قانع کنیم.