سیاست پاکستان و واقعیت افغانستان

مرور کتاب «بازگشت طالبان: افغانستان پس از خروج امریکا»

اطلاعات روز
اطلاعات روز

سارا عنان

کتاب «بازگشت طالبان: افغانستان پس از خروج امریکا» را حسن عباس نوشته و سمیه مروتی آن را ترجمه کرده است. حسن عباس پژوهشگر پاکستانی-امریکایی و استاد روابط بین‌الملل است. او در این کتاب تلاش کرده است تا با بهره‌گیری از تجربه‌ی طولانی در مطالعه‌ی گروه‌های افراطی و دسترسی به منابع اولیه و مصاحبه‌های میدانی، پدیده بازگشت طالبان را تحلیل کند. نویسنده سابقه‌ی همکاری با دولت‌های بوتو و مشرف را در کارنامه دارد و سال‌ها در منطقه‌ی جنوب آسیا بر محور پاکستان و افغانستان تحقیق نموده و حوزه تمرکز وی افراط‌گرایی و گروه‌های خشونت‌ورز است.

حسن عباس در این کتاب سعی در معرفی طالبان دارد. البته نه آن طالبانی که تصویرش در دهه‌ی 1990 در اذهان به ثبت رسیده است. او تأکید دارد: «خطای راهبردی کشورهای منطقه و جهان در بی‌قیدی، بی‌توجهی و عناد در شناخت پدیده شوم طالبان بوده‌اند و حال متهم به تماشای قدرت‌نمایی آنان در افغانستان هستند.» روایت عباس در کتاب بیش از آن‌که به شناخت طالبان جدید کمک کند، آیینه‌ای تمام نما از «غفلت» کشورهای همسایه و حتا جهان غرب از تغییر و تحولات در درون طالبان است. او با مصداق‌های روشن نشان می‌دهد که همه می‌دیدند چه در حال رخ دادن است، ولی یا از درک آن عاجز بودند، یا آن‌ها را محتوم به عزلت‌گزینی و عملیات محدود در جغرافیایی محدود می‌دیدند و یا باور داشتند آن‌ها ارزش وقت گذاشتن ندارند.

تکرار تاریخ

اشرف غنی در آخرین روزهای اقامتش در کابل نگران توطئه‌های پیدا و پنهان علیه خود بود. متقاعد شده بود که حامد کرزی، رییس‌جمهور پیشین افغانستان، و عبدالله عبدالله، رقیب سیاسی او، با زلمی خلیل‌زاد علیه او توطئه می‌کنند و راه سقوط کابل را برای ملا عبدالغنی برادر هموار می‌کنند. این گمانه رنگ حقیقت به خود گرفت و دریافت که دیگر نمی‌تواند مقابل چنین طرحی ایستادگی کند. بنابراین، اطلاعات مهم امنیتی را در اختیار سراج‌الدین حقانی، رقیب رهبر طالبان، قرار داد تا او پیش از دیگر گروه‌های طالبانی، به‌ویژه ملا برادر، بر کابل مسلط شود (عباس، 1402، ص 14).

نویسنده روایت می‌کند که در چهاردهم آگست 2021، یک روز پیش از لشکرکشی طالبان به شهر، غنی با حمدالله محب و امرالله صالح درباره‌ی وضعیت وخیم پیشرو سخن گفت. در آن جلسه محب با موبایل خود با خلیل حقانی، از اعضای برجسته‌ی طایفه حقانی و از سران با نفوذ در میان طالبان تماس می‌گیرد و حقانی با لحنی تحکم‌آمیز و در عین حال دوستانه توصیه می‌کند که: «تسلیم شو و برو». محب به غنی می‌گوید که همه چیز تمام شده است. غنی اما بدون لحظه‌ای درنگ به نشانه‌ی مخالفت سر تکان می‌دهد و می‌گوید که امریکایی‌ها به او گفته‌اند طالبان به‌سوی کابل لشکرکشی نخواهند کرد. اما در صبح روز پانزدهم آگست وقتی اخبار ورود طالبان به کابل شهر را فرا می‌گیرد، اشرف غنی به فکر فرو رفت و به محب دستور داد تا با سفیر امریکا تماس بگیرد و دریابد آیا اخبار ورود طالبان صحیح است یا خیر. محب، به‌جای سفیر امریکا با رییس سیا تماس گرفت. ارزیابی او نیز از شرایط بسیار منفی بود. محب عمق فاجعه را برای غنی روشن کرد. پیش از تشدید بحران بسیاری از نزدیکان غنی بار و بنه خود را جمع کرده بودند. محب اصرار داشت که زمان خروج فرا رسیده است.

بیش از یک روز بود که خبری از امرالله صالح نبود. هنگامی که صالح دریافت غنی به تنهایی قادر به تصمیم‌گیری نیست و بسیار سردرگم است، تصمیم به ترک بی‌سروصدای کابل گرفت؛ «اطلاعاتی که در دست داریم این است که او را با کلاهی به سر و عینکی به چشم حین سوار شدن در تاکسی مقابل ارگ دیده‌اند. تاکسی پوشش خوبی برای ترک شهر است؛ از کابل مستقیم به دره پنجشیر، در حدود چهل‌وهشت کیلومتری کابل، رفت که گمان می‌کرد برای او محل امن‌تری است» (عباس، 1402، ص 16).

ضعف‌های جمهوریت و سردرگمی جامعه‌ی جهانی عامل پیروزی طالبان

توضیح چرایی و چگونگی بازگشت طالبان به قدرت در 15 آگست 2021 یکی از برجسته‌ترین فصل‌های این کتاب است. نویسنده بر این نکته تأکید دارد که طالبان نه از طریق جنگ گسترده‌ی فرسایشی بلکه با ترکیب مذاکرات دیپلماتیک و حملات نظامی موضعی توانستند کابل را تصرف کنند. نویسنده نشان می‌دهد که طالبان در دهه‌ی دوم عمر جمهوریت یک استراتژی صبر و فرسایش در پیش گرفتند. آنان می‌دانستند که حضور ایالات متحده و ناتو محدود به زمان است. بنابراین، به‌جای تمرکز بر پیروزی فوری، تلاش کردند توان رقیب را در بلندمدت تحلیل ببرند. طالبان از مرزهای پرنفوذ پاکستان، کوهستان‌های جنوب و شرق و شبکه‌های قومی-قبیله‌ای به‌عنوان سپر طبیعی استفاده کردند. آنان ضربات پراکنده می‌زدند، دوباره عقب می‌نشستند و صبر می‌کردند تا روحیه‌ی جامعه‌ی جهانی تضعیف شود. از جانب دیگر به‌گفته‌ی نویسنده، طالبان در حالی‌ که همچنان جنگ چریکی را ادامه می‌دادند، وارد گفت‌وگوهای رسمی در دوحه نیز شدند. این «بازی دوگانه» به آنان این امکان را داد که هم مشروعیت سیاسی کسب کنند و هم نیروهای نظامی‌شان را از دست ندهند.

به‌باور نویسنده، «سقوط جمهوریت» بیش از آن‌که نتیجه‌ی قدرت خارق‌العاده‌ی طالبان باشد، محصول ضعف‌های درونی دولت افغانستان و سردرگمی جامعه‌ی جهانی بود. فساد ساختاری، تفرقه‌های سیاسی میان سیاسیون، وابستگی شدید به کمک‌های خارجی و خروج شتاب‌زده‌ی امریکا زمینه‌ای را فراهم آورد که طالبان بتوانند به تصرف ولایت‌های کلیدی امیدوار شوند. این روند برای مردم افغانستان هم وقتی به سمت 2021 نزدیک می‌شوند ملموس‌تر بود. مردم نه شاهد نبردهای خونین برای سقوط شهرها بودند و نه مقاومت جدی ارتش بلکه صحنه‌ی اصلی در برابر دیدگان مردم و جهانیان، فرار مقام‌های ارشد و فروپاشی ارتشی بود که میلیاردها دالر روی آن سرمایه‌گذاری شده بود.

در 15 آگست 2021، قربانی اصلی مردم افغانستان بودند، خود را در خانه‌های‌شان حبس کردند و نمی‌دانستند چه سرنوشتی در انتظارشان است. به نظر می‌رسید همه‌ی دنیا مقابل آنان ایستاده است و با فرار رهبرشان حس رهاشدگی داشتند. مردم نمی‌دانستند باید دست به دامان چه‌کسی شوند و دست کمک به‌سوی چه‌کسی دراز کنند؛ تنها چیزی که از آن اطمینان داشتند این بود که دیگر به هیچ‌چیز اطمینان نکنند (عباس، 1404، ص 70).

رویکرد حکمرانی طالبان بعد از بازگشت به قدرت

نویسنده در ادامه، به تحلیل عمیق رویکرد طالبان پس از بازگشت به قدرت می‌پردازد. او با اشاره به وجود جناح‌های مختلف در درون طالبان، پیچیدگی‌های داخلی این گروه را آشکار می‌کند. جناح میانه‌رو که بیشتر در شهرهای بزرگ فعال است، در مقابل جناح تندرو که ریشه در مناطق روستایی دارد، رقابت می‌کنند. این تنش‌های داخلی، بر شکل‌گیری سیاست‌های طالبان تأثیر مستقیم می‌گذارد.

در هفتم سپتامبر 2021، ذبیح‌الله مجاهد اسامی 33 نفر را برای سرپرستی سمت‌های کابینه‌ اعلام کرد. دولت جدید طالبان از برخی جنبه‌ها از الگوی حکمرانی ایران پیروی کرده است و ملا هبت‌الله در مقام رهبر ارشد در صدر قرار دارد. آنان تا زمان تشکیل دولت باثبات و پایدار، به برقراری دولت موقت تصمیم گرفتند (عباس، 1402، ص 78). در 33 کرسی در کابینه، پشتون‌ها 30، تاجیک‌ها دو و ازبیک‌ها یک کرسی را در اختیار گرفتند. این ارقام گویای آن است که ادعای طالبان در مورد تنوع قومی و مشارکت در حد حرف باقی مانده است.

نویسنده برای توضیح نظریه حکمرانی طالبان به کتاب «امارت اسلامی و نظام‌ها» که توسط عبدالحکیم حقانی، معروف به عبدالحکیم اسحاق‌زی نوشته شده، اشاره می‌کند. کتابی 312 صفحه‌ای که ملا هبت‌الله، رهبر طالبان، مقدمه‌ی آن را نوشته و مطالعه‌ی آن را به علما پیشنهاد کرده است. به‌گفته‌ی نویسنده، این کتاب را هرچند نمی‌توان سندی رسمی و یا نظام‌نامه‌ی رسمی طالبان دانست، اما به یقین بازتاب نظرها و نسخه‌های سیاست مورد حمایت حلقه‌ی رهبری در قندهار است. عبدالحکیم حقانی باور دارد: «زنان برای همسری و مادری زاده شده‌اند و جایی در حکومت ندارند. زن نمی‌تواند به مقام امیرالمؤمنین دست یابد، زیرا بنا بر برخی روایات، زنان نباید به سیاست کاری داشته باشند وگرنه کار خراب خواهد شد. زنان از نظر عقلی از مردان ضعیف‌تر اند» (عباس، 1404، ص 91). قطعا ملا هبت‌الله تحت ‌تأثیر این رساله‌ی بحث‌برانگیز و تعابیر نویسنده‌ی آن، ملا عبدالحکیم، درباره‌ی اجرای بی‌کم‌وکاست نسخه‌ی پچیده شریعت طالبانی در تمام لایه‌های دولت و جامعه است. با توجه به این‌که این دو مرد ساخت مؤلفه‌ی ایدئولوژیک روایت طالبان را در دست دارند، کار برای میانه‌روها در طالبان برای تغییر شرایط دشوار خواهد بود (همان).

با این همه، به‌گفته‌ی نویسنده، طالبان با چالش‌های بی‌سابقه‌ای برای حکمرانی مواجه‌اند. بحران اقتصادی، مهاجرت، فقر و بیکاری و انزوای بین‌المللی، شرایطی را رقم زده است که بقای بلندمدت طالبان را به چالش می‌کشد. او با ارائه‌ی آمار و اطلاعات دقیق، تصویر هولناکی از وضعیت انسانی افغانستان ترسیم می‌کند. علاوه بر آن، یکی از محوری‌ترین بحث‌های نویسنده، موضوع زنان است. او طالبان را به‌عنوان گروهی توصیف می‌کند که درک‌شان از نظم اجتماعی با حذف زنان از فضای عمومی پیوند خورده است. ممنوعیت آموزش دختران در مقاطع متوسطه و دانشگاه، محدودیت‌های شدید بر کار زنان و کنترل‌های گسترده بر پوشش، بخشی از این سیاست‌ها است. از دیدگاه نویسنده، این موضوع نه‌تنها یک مسأله‌ی حقوق بشری بلکه چالشی برای آینده‌ی افغانستان است. کشوری که نیمی از جمعیت‌اش را از عرصه‌ی اجتماعی حذف کند، نمی‌تواند اقتصاد و نظام آموزشی کارآمدی داشته باشد.

طالبان و پاکستان: از برادری تا بی‌اعتمادی

یکی از فصل‌های کتاب، به بررسی رابطه‌ی طالبان و پاکستان پرداخته است. نویسنده این رابطه را «پیچیده و پر از تناقض» می‌خواند. پاکستان در دهه‌های گذشته طالبان را ابزار تحقق سیاست «عمق استراتژیک» خود می‌دانست. در چهارم سپتامبر، فیض حمید، رییس وقت آی‌اس‌آی پاکستان -کسی که رشته‌ی بسیار از امور در دستان او بود- به کابل آمد. اقامت سه‌روزه‌ی او در افغانستان نقش مهمی در تشکیل کابینه ایفا کرد. او طی مصاحبه‌ای در هتل سرینا کابل به طعنه گفت: «نگران نباشید، همه ‌چیز درست خواهد شد.» به‌گفته‌ی نویسنده‌ی کتاب، همه‌ی چهره‌های برجسته در لایه رهبری طالبان هم‌سو با پاکستان نبودند و از این‌رو، یکی از اهداف مهم پاکستان قدرت‌گیری چهره‌های نزدیک به خود بود. بنابر گزارش‌ها، رهبران طالبان در آن وقت در دیدار با فیض حمید، در گفت‌وگو در باب تشکیل دولت فراگیر، به صراحت گفتند: «ما این پیشنهاد را بررسی خواهیم کرد، ولی نمی‌توانیم افرادی نظیر عطامحمد نور را که شمار زیادی از نیروهای طالب را به قتل رسانده‌اند بپذیریم.»

نویسنده یادآوری می‌کند که ازسرگیری بمب‌گذاری‌های انتحاری در کویته، پیشاور و اسلام‌آباد در اواخر 2022 و اوایل 2023 بحران امنیتی پاکستان را وخیم‌تر کرد. طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی) حملات گسترده‌ای علیه ارتش و دولت پاکستان انجام دادند، در حالی‌ که طالبان افغانستان از برخورد سخت با آنان خودداری می‌کنند. به این ترتیب، مرز میان برادران جهادی و دشمنان امنیت ملی پاکستان مبهم شده است. نویسنده تأکید می‌کند که روابط دو طرف اکنون در نقطه‌ای بحرانی است، اسلام‌آباد انتظار داشت طالبان کابل مطیع باشند، اما شوهد نشان می‌دهد که طالبان اعتنایی به سیاست‌های اسلام‌آباد ندارند.

در این میان، پاکستان با تغییر الگوهای پیشین به‌طور گسترده با سیاسیون مخالف طالبان ارتباط برقرار کرد. این سیاسیون با اتکا به آن توانستند کابل را به سلامت ترک کنند و در حال حاضر به اسکان بسیاری از آنان در پاکستان کمک می‌کند. همچنین، پاکستان به انتقال امن بسیاری از مقام‌های ارشد دولت‌های قبل به ترکیه کمک کرد. پاکستانی‌ها بر این باور اند که از این طریق می‌توانند تا اندازه‌ای اشتباه خود را جبران کنند و مانع گسترش نفوذ هند در کابل شوند. به‌گفته‌ی‌ یکی از مقام‌های ارشد پاکستان، آی‌اس‌‌آی با همه‌ی اعضای اصلی سیاسی افغانستان که اکنون در تبعید اند -همچون امرالله صالح، معاون اشرف غنی که به مواضع تند علیه پاکستان شهرت داشت- تماس گرفته‌ است. به‌گفته‌ی این مقام ارشد پاکستانی، آنان برای تعامل با امرالله صالح آماده‌اند و به نظر می‌رسد که استراتژی پاکستان «مدیریت طالبان با افزایش فشار بر آنان» است (عباس، 1404، صص 161- 160).

آینده‌ی طالبان و چشم‌انداز افغانستان

فصل آخر کتاب به جمع‌بندی و آینده‌ی طالبان اختصاص یافته است. نویسنده خاطرنشان می‌کند که طالبان اگرچه در ظاهر پیروز شده‌اند، اما واقعیت این است که با بزرگ‌ترین آزمون تاریخی خود مواجه‌اند. این آزمون نه در میدان جنگ بلکه در عرصه‌ی حکمرانی، مشروعیت و تعامل با جامعه‌ی جهانی جریان دارد. به‌باور نویسنده، طالبان تا زمانی که رویکرد انحصاری، ایدئولوژیک و مردسالارانه‌ی خود را تغییر ندهند، قادر نخواهند بود از یک گروه شورشی به یک دولت پایدار تبدیل شوند. او این واقعیت را بارها یادآور می‌شود که حکمرانی مدرن تنها با تفنگ و ترس دوام نمی‌آورد بلکه به نهادها، مشروعیت اجتماعی و مشارکت سیاسی نیاز دارد.

نویسنده می‌افزاید در گفت‌وگو با یکی از رهبران طالبان، که مسئولیت آموزش نسل جدید رهبران میان‌رده‌ی طالبان را بر عهده داشته است، دریافته است که اولویت به‌کارگیری نیروهای طالب به‌عنوان سرباز در میدان جنگ است. وی تأکید کرده است: «معیار اصلی ما تقوا و وفاداری فرد به ارزش‌ها و ایدئولوژی اصلی طالبان است.» همچنین تأکید کرده است که با آن‌که نسل جوان برای تعامل و گفت‌وگو با دیگران، هرچند مخالف خود، آماده‌اند، همچنان بسیار محافظه‌کار و در تفکرات قبیله‌ای گرفتار اند (عباس، 1404، ص 204). از سوی دیگر، نویسنده توضیح می‌دهد جامعه‌ای که دودهه تجربه‌ی نسبی آزادی بیان، تحصیل زنان و حضور در شبکه‌های اجتماعی را پشت سر گذاشته، به ‌سادگی نمی‌تواند به دوران دهه‌ی 1990 بازگردد. جوانان شهری، زنان تحصیل‌کرده و طبقه‌ی متوسط نوظهور، هرچند سرکوب شده‌اند، اما همچنان حامل حافظه‌ی اجتماعی متفاوتی ‌اند. به عقیده‌ی نویسنده، طالبان اکنون با جامعه‌ای مواجه‌اند که دیگر همان جامعه‌ای مطیع و منزوی دهه‌ی هفتاد خورشیدی نیست. این تفاوت، دیر یا زود به چالشی برای بقای حکومت این گروه تبدیل خواهد شد، و قدرتی که بر سرنیزه استوار باشد، دیر یا زود فرو خواهد ریخت.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه