وقتی در دیدار نهایی مسابقات فوتسال بازیهای آسیایی در بحرین تیم ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان، با پیروزی دو بر یک در برابر ایران، به مقام قهرمانی رسید، مردم افغانستان عمیقا احساس غرور و شادی کردند. افغانستان کشوری است که در قسمت اعظم تاریخ خود، و مخصوصا در نیم قرن اخیر، پیوسته در حال «باخت» بوده است. از همین رو، هر «بُرد»ی (حتا اگر برد بزرگی نباشد)، مردم خسته از باختنهای مداوم را به وجد میآورد و به آنان احساس غرور ملی میبخشد. اما اگر بنا باشد که این احساس شادی و غرور ملی دوام بیاورد، به چیزی بیش از پیروزیهای گاهگاه در حوزهی ورزش نیاز است. پیروزیهای گاهگاه تیمها و چهرههای ورزشی افغانستان در مسابقات مهم بینالمللی نشان میدهد که مردم افغانستان حتا در تنگترین مجالهای رشد هم میتوانند خود را بالا بکشند. اما این پیروزیها، با همهی شیرینی و هیجانانگیزی خود، این واقعیت تلخ را هم به یادمان میدهند که این پیروزیها ممکن است (در چارچوب روند کلی زندگی در افغانستان) فقط نمونههای منفرد و تکخالهای درخشان باقی بمانند و تکرار نشوند.
چرا؟
پاسخ این «چرا؟» بیشتر از هر عامل دیگر در نوع نظام سیاسیای است که ظرفیتهای رشد در چندین نسل از شهروندان افغانستان را قفل زده است و اجازهی رسیدن به فعلیت نمیدهد. در افغانستان نظام سیاسی همیشه نظامی استبدادی-قبیلهای بوده است. وجه استبدادی نظام آزادی شهروندان را سرکوب کرده است و وجه قبیلهای آن مردم افغانستان را به اتباع درجهیک، درجهدو، درجهسه و درجهچهار تقسیم کرده است. صورت عینی این معادله همواره این بوده است: نخست، تمام مردم افغانستان از آزادیهای شهروندی محروم شدهاند (استبداد عام). بعد، در همین چارچوب محرومیت کلی، اتباع درجهیک، درجهدو، درجهسه و درجهچهار لایههای بعدی محرومیت بر اساس ردهبندی قبیلهای را تجربه کردهاند (وجه قبیلهای نظام سیاسی).
حال، در چارچوب این نظام استبدادی-قبیلهای چه چیزی از جنس توسعه، پیشرفت، شادی و دارایی مجاز بوده است؟
شرط برخورداری محدود شهروندان از توسعه، پیشرفت، شادی و دارایی در این نظام همواره دو چیز بوده است: یکی این که این برخورداری محدود، از لحاظ سیاسی به هیچ رکن یا عنصر نظام استبدادی آسیب نزند. دیگری این که از نظر قبیلهای، ردهبندی اتباع در این برخورداری محدود دایما لحاظ شده باشد. یعنی اول حق به اتباع درجهیک (قبیلهای که حاکمان به آن تعلق دارند) داده شود، بعد به ردههای بعدی.
در چنین نظامی، فردی که کاملا غیرسیاسی باشد و تعلقش به ردهی اتباع درجهیک محرز باشد، بر دیگران مقدم داشته میشود. مثلا یک ورزشکار بسیار برجسته، که هیچ گرایش سیاسی مهم و روشنی نداشته باشد و از قبیلهی حاکم هم باشد، بهترین نامزد برای گرامیداشت است. چنان فردی هم با معیار استبداد و هم با معیار تعلق قبیلهای برابر است. یک ورزشکار بسیار برجسته، که دیدگاههای مخالف یا انتقادی نسبت به حاکمان داشته باشد، حتا اگر به قبیلهی حاکم هم تعلق داشته باشد، نامزد خوبی نیست (چون با وجه استبدادی نظام تصادم میکند). یک ورزشکار برجسته، اما متعلق به قبیلهی درجهسه، چهطور؟ این یکی باید بررسی شود. او حتا اگر غیرسیاسی باشد و با نظام مخالفتی نداشته باشد، از نظر تعلق قبیلهای مشکلی دارد که قابل رفع نیست. چرا؟ برای این که چنان فردی به هر حال نباید بالا بیاید. او به دلیل تعلقش به ردهی اتباع درجهسه، به صورت خودکار یک تهدید است. اکنون، این مورد آخری را میتوان با آوردن بعضی مثالها نقض کرد. یعنی شما میتوانید به افرادی اشاره کنید که در همین نظام سیاسی حاکم در افغانستان بالا آمدهاند، نامور شدهاند و مورد تمجید و تقدیر قرار گرفتهاند، بدون آن که متعلق به آن گروه «درجهیک» مورداشاره در این نوشته بوده باشند. مثلا میتوانید یک پیلوت ازبیک، یک فوتبالیست یا کشتیگیر هزاره، یک خطاط عرب و یک مشتزن تاجیک را مثال بدهید که بدون تعلق قبیلهای به حاکمان رشد کرده و نامور شده و در سطح افغانستان به عنوان یک چهرهی محبوب مطرح شده باشد. اما مساله این نیست. مساله این است که چرا از این آدمها زیاد نداریم. مساله این است که چرا قهرمانان نامور تکرار نمیشوند. چرا بردهای منفرد درخشان ما به شکل الگو در نمیآیند و به عنوان موارد منفرد دفن و فراموش میشوند؟ چرا این همه گسست داریم؟ چرا هیچ خط پیوسته، میراث مداوم و الگوی ریشهدار شکل نمیگیرد؟
پاسخ: چون نظام سیاسی استبدادی-قبیلهای نمیگذارد. به محضی که گردانندگان این نظام احساس میکنند که چیزی در حال شکل گرفتن و پخته شدن است، خرابش میکنند. خرابش میکنند چون پخته شدن هر روندی خارج از چارچوب استبداد و تفکر قبیلهای را تهدیدی برای خود احساس میکنند. خرابش میکنند چون به تقسیم شهروندان در درجههای یک، دو، سه و چهار اعتقاد دارند نه به پیوند برابرانهی ملی شهروندان. خرابش میکنند چون میترسند که درخشش «دیگران» روزی به قدرت تبدیل شود و نظم جاری و شایع افغانستان را -که همان استبداد قبیلهای باشد- برهم زند. به همین خاطر است که جرقههای درخشان هر «بُرد» فقط یک شب را روشن میکنند و سپس در ظلمت فراگیر افغانستانی بدون آینده محو و فراموش میشوند.