یادداشت‌های ۶۴ روز سفر به دور امریکا (قسمت دوم)

عباس اسدیان
عباس اسدیان
عباس اسدیان، متولد خزان سال ۱۳۷۵ در ولسوالی ورسِ ولایت بامیان است. او در سال ۱۳۹۷ از دیپارتمنت فلسفه‌ی دانشگاه بامیان فارغ‌التحصیل شده و در سال...

به‌سوی آریزونا، سرزمین‌ گرند کنیون

مسیر یوتا و آریزونا سراسر دشت‌های خشک‌، تپه‌های کوچک و کوه بود. طاقچه‌های خرد و ریز هم در مسیر راه وجود داشت که در دل بعضی آن‌ها آدم‌ها خط‌های یادگاری در دل صخره‌ها حک کرده بودند. مثل این بود که از میان شلوغی مسیر زندگی کسانی می‌خواستند رد پایی از خودشان در دل تاریخ جا بگذارند و علیه نیستی مقاومت کنند.

در مسیر، سنگی به اندازه‌ی مشت از بلندا لغزید و چراغ پیش روی موتر را شکستاند. با خودم فکر کردم موجودات فضایی که می‌گویند باید در دل این صخره‌ها پنهان باشند. اندکی ترسیدم.

اگر قرار باشد تصور آدم نسبت به طبیعت امریکا عوض شود، در همین نقاط اتفاق می‌افتد. نزدیک به چهار سال در شرق امریکا زندگی کرده‌ام که سراسر درخت است و سرسبز. این باعث شده بود که تصورم از امریکا یک کشور سرسبز باشد، اگرچند می‌دانستم که کوهستانی هم است اما تا ندیده بودم تصورم همچنان چیز دیگر بود. فعلا هر زمان به طبیعت امریکا فکر می‌کنم، ایالت‌های مثل آریزونا و یوتا بیش از جاهای دیگر یادم می‌آید.

شب در منطقه‌ای به‌نام پیج Page در آریزونا به همراه علی‌سجاد سالاری و دو دوستش بودم. هوای آن‌جا بسیار خشک و داغ بود و باعث آفتاب‌سوختگی شده بود، اما دریاچه پاول Lake Powell آن را قابل تحمل کرده بود. آن‌جا خیلی زیاد شبیه به بندامیر بود، از کوه‌های اطراف دریاچه گرفته تا رنگ آب و هوایش. شب همان‌جا چادر زدیم. در وسط دشت انگار به جشن ستارگان دعوت بودیم.

یکی از جذاب‌ترین مکان‌های دیدنی در این منطقه، منظره‌ی پیج نعل‌اسبی Horseshoe Bend است. دریای کلرادو یک پیچ بسیار دیدنی به شکل نعل اسب ایجاد کرده که دیدن آن از بالای صخره‌ها از زیباترین مناظری است که می‌توان دید. البته آن مکان بسیار شلوغ است، خصوصا وقت غروب که سیلی از عکاسان به آن‌جا هجوم می‌آورند و جایی برای نشستن نمی‌توان یافت. یافتن خود تنها در شلوغی هجوم عکاسان به‌سوی منظره‌ی نعل اسب لذت‌بخش بود.

منظره‌ی نعل اسب در شمال ایالت آریزونا که طی میلیون‌ها سال توسط دریای کلرادو ایجاد شده.

آنتلوپ‌ها Antelope Canyon مقصد دیگرم در این ساحه بود. آنتلوپ‌ها از دو بخش بالایی و پایینی تشکیل شده که هر کدام در فاصله‌ی چند مایلی از همدیگر در قلمرو قبیله‌ی بومی ناواخو Navajo Nation قرار دارد. به همین دلیل قیمت تکت نظر به جاهای دیگر خیلی بالا است. این مکان که یکی از محبوب‌ترین جاها است تا سی سال پیش ناشناخته بوده و فقط سرخ‌پوستان منطقه آن را می‌شناخته. در آن زمان، به‌دلیل هوای سردی که داخل مغاره هست، آن‌جا محل نگهداری مواشی بوده. ما که توسط یک تور گردشگری به داخل مغاره‌ها رفتیم، راهنمای تور به ما توضیح داد که مجله‌ی به‌نام آریزوناتایمز در جهانی‌شدن این مکان کمک کرده است.

نفوذ نور خورشید به داخل مغاره آن را تبدیل به یک مکان رویایی می‌کند. نور در داخل مغاره به شکل‌های مختلف در می‌آید و موج‌های صخره‌ همچون نقاشی به ‌نظر می‌رسد.

حدود یک ساعت داخل مغاره گشتیم؛ از زوایای مختلف آن را دیدیم و عکس گرفتیم. تور تمام شد و حدود پانزده دقیقه از وسط دشت و خاک آمدیم تا به پارکینگ برسیم. آن‌جا با چند نفر بومی هم‌صحبت شدم که قصه‌های جالبی داشتند. از جمله یکی‌شان می‌گفت پدرکلان و مادرکلانم هنوز نمی‌دانند تلویزیون چیست و از برق استفاده نمی‌کنند. از آن‌جا طرف گرند کنیون راه افتادم.

آنتلوپ بالایی در قلمرو قبلیه‌ی بومی ناواخو در آریزونا. نور خورشید جلوه‌ی خارق‌العاده به مغاره می‌بخشد.

در ایستگاهی در حوالی گرند کنیون توقف کردم و از لبه‌ی دره، دریای کلرادو را به تماشا نشستم. چند کودکی به همراه خانواده‌ی‌شان آن‌جا بودند؛ از بالای دره فریاد می‌زدند و با انعکاس صدای‌شان در اطراف دره بازی می‌کردند. چیغ‌وداد می‌کردند و از برگشت صدای‌شان شاد بودند. آن بازی مرا به یاد کودکی‌ام انداخت که حین چوپانی در مقابل کوه‌ها انجام می‌دادم. کمی آن‌سوتر هم یک مرد دستفروش بومی بود که توله‌ می‌نواخت. صدای غریب و آشنایی داشت. گویا پرت شده بودم به گذشته‌های دور در یک سرزمین ناشناخته. از او پرسیدم که آيا می‌توانم فیلمی بگیرم گفت نه و برای این کار باید حداقل صد دالر پرداخت کنم. به طرف گرند کنیون حرکت کردم؛ جایی که از مدت‌ها قبل فکرم را مشغول کرده بود.

گرند کنیون را مشهورترین پارک ملی امریکا نیز نامیده‌اند. این دره حدود ۴۵۰ کیلومتر طول دارد و پهنای آن در بعضی نقاط به ۲۹ کیلومتر می‌رسد که بیش از شش میلیون بازدیدکننده در سال دارد. گرند کنیون در شمال ایالت آریزونا و نزدیک به یوتا قرار دارد. این دره همانند دیوار چین از فضا نیز به‌ راحتی قابل دید است.

بدون تردید گرند کنیون یکی از همان‌ جاهایی است که عظمت و شکوه زمین را می‌شود دید. دره‌ها چندین میلیون سال تاریخ زمین را پیش چشم می‌گذارد. براساس یافته‌های زمین‌شناسی، گرند کنیون حدود شش میلیون سال پیش توسط دریای کلرادو به‌وجود آمده اما شواهد نشان می‌دهد که سنگ‌های تحتانی دره تا نزدیک به دو میلیارد سال عمر دارند.

آن روزی که من به گرند کنیون رسیدم بسیار خسته بودم. بیشتر از هشت ساعت رانندگی کرده بودم و انرژی نداشتم. اما وقتی به لبه‌ی دره رسیدم به یکباره حالم چنان عوض شد که برای خودم هم مایه تعجب بود. وقتی از لبه‌ی دره به پایین نگاه کردم احساس کردم در دل یک شیء عظیم و بیکران محو شدم. به آرامش رسیدم و گویا عظمت عالم هستی را با تمام وجود لمس کردم. آن‌جا احساساتی را تجربه کردم که تا به‌ حال هرگز تجربه نکرده بودم. مثل این بود که جنبه‌های تازه از وجود خودم را کشف می‌کنم.

گرند کنیون، مشهورترین پارک ملی امریکا در ایالت آریزونا قرار دارد.

چند ساعتی در اطراف دره گشتم و از نقاط مختلف تماشایش کردم. از هر زاویه زیبایی و شکوه خاص داشت. دیدن گرند کنیون جادو کرده بود و سرشار از انرژی بودم. هوا که تاریک شد رفتم و در همان نزدیکی‌ها هتل گرفتم.

فردای آن روز خیلی زود از خواب برخاستم و آماده‌ی یک کوهنوردی/پیاده‌روی طولانی بودم. مشهورترین مسیر برای این کار مسیر فرشته روشن Bright Angel Trail است که هفده مایل طول دارد. تا به ابتدای مسیر رسیدم، ساعت هفت صبح بود و خیلی‌ها مسیر را طی کرده و در حال برگشت بودند. من هم از اوج به قعر دره راه افتادم.

آنچه این مسیر را خاص و متفاوت می‌کند، دو چیز است. اول، دیدن گرند کنیون از عمق و قرار گرفتن در متن دره. دوم، خود مسیر که وقتی آغاز می‌کنیم رو به پایین است اما برگشت آن رو به بالا. این مورد دومی خودش یک چالش بزرگ است و هرکس توانایی انجام آن را ندارد. چون وقتی اول صبح راه بیفتیم سرحال هستیم و مسیر آسان و رو به پایین است اما در برگشت که کاملا خسته و از پا افتاده‌ایم باید مسیر را رو به بالا بیاییم. برای همین، در همان ابتدا تذکر داده می‌شود که پایین رفتن اختیاری است اما بالا آمدن اجباری. بااین‌حال، در اوایل فصل بهار می‌توان در یک روز کل این مسیر را طی کرد. غیر از آن، قاطر هم در این مسیر هست و برای کشف دره می‌شود آن را کرایه کرد. به من گفتند هر قاطر برای هشت ساعت 400 دالر هزینه دارد. آن روز همراه با آدم‌ها قاطرها هم بالا و پایین می‌‌رفتند. دیدن آن صحنه‌ها تصویری واقعی از عالم دیگر بود.

با هیجان و شادی از میان دره و صخره رو به پایین رفتم اما آخرین قسمت‌های مسیر را بسته بودند و اجازه نیافتم کل مسیر را طی کنم. مجموعا حدود نُه مایل این مسیر را طی کردم. اما در برگشت هم هوا بسیار گرم شده و هم به‌شدت خسته شده بودم.

نکته‌ی مثبت این‌که در هر یک‌ونیم مایل اتاقک‌هایی برای استراحت ساخته‌اند. در مسیر برگشت، نقش استراحتگاه‌ها حیاتی و بسیار مؤثر بود. بعد از هفت ساعت پیاده‌روی سخت، دوباره به لبه‌ی دره رسیدم. تا آن زمان بسیار شلوغ شده بود. اطراف پر از گردشگر بود که شاید فقط 10 درصدشان از خود امریکا بود؛ بقیه همه از فرانسه، آلمان، چین، جاپان و جاهای دیگر دنیا که برای دیدن گرند کنیون آمده بودند. برای استراحت رفتم طرف هتل. حوالی شام دوباره برگشتم تا غروب و بعد از آن ستاره‌ها را از گرند کنیون ببینم.

یکی از زیباترین و خاص‌ترین تجربه‌هایی که در گرند کنیون می‌توان داشت، تماشای آسمان و ستاره‌ها است. آن‌جا ستاره‌ها آنقدر شفاف و نزدیک ‌اند که گویا می‌شود با دست لمس کرد. تا ناوقت شب آن‌جا بودم و ستاره دیدم و عکاسی کردم که بی‌نظیرترین عکس‌ها را می‌شد ثبت کرد. شب، از لبه‌ی دره در گرند کنیون بسیار متفاوت‌تر از هرجایی دیگری بود که تا حالا هرگز ندیده‌ بودم.

آسمان شب در گرند کنیون.

خلاصه گرند کنیون Grand Canyon National Park به معنای واقعی دنیای دیگر است. آن‌جا به جایی تعلق ندارد و خاص است. در نمبرپلت موترهای آریزونا نوشته‌ است «سرزمین گرند کنیون.» این یکی از همان جمله‌هایی بود که اندکی می‌توانست عظمت گرند کنیون را بیان کند اما کافی نبود. و راستش من هنوز کلمه‌ای برای توصیف عظمت و شکوه گرند کنیون نیافته‌ام. گرند کنیون باید حس شود، چون توصیفش ناممکن است. شاید ویتگنشتاین درست گفته: «درباره‌ی چیزی که نمی‌توان حرف زد باید به سکوت گذشت.»

جاده 66، رویای امریکایی

ناوقت شب به هتل آمدم که از قضا در مسیر جاده ۶۶ بود.

جاده ۶۶ شاید تنها جایی باشد که می‌توان امریکای کلاسیک و قرن بیست را در آن به تمام و کمال تجربه کرد. از تانک تیل‌ها گرفته تا دکان‌های یادگاری و موتورسواران و نشانه‌هایی که داد می‌زنند این‌جا جاده تاریخی ۶۶ است. البته این جاده فعلا در نقشه گوگل وجود ندارد. یعنی اگر بخواهیم از آن سفر کنیم باید یک نقشه کلاسیک داشته باشیم و یا هم بلد باشیم که از کدام مسیر برویم. در غیر آن، مثل بقیه جاده‌ها نمی‌توان آنلاین دنبالش کرد. دلیل این کار هم فرسودگی بعضی قسمت‌های جاده و هم مراقبت به‌دلیل اهمیت تاریخی آن است.

ساخت این جاده در سال ۱۹۲۶ شروع شده و اولین شاهراهی است که مرکز را به غرب کشور وصل کرده. این جاده از شهر شیکاگو آغازه شده و با عبور از ایالت‌های میزوری، کانزاس، اوکلاهما، تگزاس، نیومکزیکو، آریزونا و کالیفرنیا به نزدیکی لس‌آنجلس در منطقه‌ی سانتا مونیکا ختم می‌شود. این جاده توسط نویسنده‌ی معروف امریکایی جان اشتاین بک، جاده مادر نامیده شده است. رویای خیلی از امریکایی‌ها سفر با موتور در این جاده است. جاده ۶۶ در دوران رکود بزرگ قرن بیستم به امریکایی‌ها کمک کرد تا به سمت غرب کشور مهاجرت کنند.

دو شب که در توقف‌گاهی در کنار این جاده اقامت داشتم، از بهترین تجربه‌های سفرم بود. دکان یادگاری بزرگ و نمایشگاه موترهای کلاسیک و بسیار قدیمی که مخصوص رانندگی در جاده ۶۶ است، جذابیت خاص به آن ساحه بخشیده بود. آدم‌های زیاد می‌آمدند، خرید می‌کردند و با موترها عکس می‌انداختند.

نوادا، مقر شهر گناه

بعد از چند ساعت رانندگی از گرند کنیون به لاس‌وگاس (مشهور به شهر گناه) رسیدم، جایی در وسط صحرا که وقتی برای اولین‌بار وارد آن شوی درخت‌های خرما به تو این حس را القا می‌کند که گویا در جایی مثل قطر یا عربستان سعودی هستی. هوا بسیار گرم بود و هرچه سریع‌تر رفتم داخل هتل. در طول روز نمی‌شد شهر را گشت. شلوغی و طراوت لاس‌وگاس را بیش از روز در شب می‌توان دید. لاس‌وگاس را یک شهر بسیار زنده، شیک، عیاش و شلوغ یافتم که زیبایی منحصربه‌فرد دارد. برای همین این شهر محل اجرای مشهورترین هنرمندان دنیا است. گردشگران از سراسر دنیا با قمارخانه‌های شیک و کلوب‌های اغواکننده خوشامدگویی می‌شود.

شلوغ‌ترین قسمت این شهر مقابل کپی برج ایفل است که توریست‌ها برای دیدن رقص آب در فواره بلاژیو و دیدن برج به آن هجوم می‌آورند. طراوت و شلوغی آن قسمت شهر آدم را به یاد چهارراهی تایمز در نیویورک می‌اندازد.

کمی دورتر از آن، بزرگ‌ترین سازه‌ی کروی جهان قرار دارد. این یک نمایشگر عظیم است که فیلم، مستند و تصاویر چندبعدی جذاب از کیهان به نمایش می‌گذارد و به بینندگان احساس حضور در صحنه می‌دهد.

در کنار برج ایفل بزرگ‌ترین قمارخانه‌های شهر قرار دارد و طوری طراحی شده‌اند که آدم‌ را به بازی بیشتر و در نتیجه خرج بیشتر تشویق می‌کند. صدها نفر را می‌بینی که روبه‌روی یک صفحه میخکوب شده و با بطری آب‌ جوی در دست، داخل ماشین پول می‌اندازند.

قمارخانه‌ها یکی از چیزهایی است که آدم‌ها را به لاس‌وگاس می‌کشاند. در وجه دیگر، برای این‌که آدم‌های بیشتر به لاس‌وگاس بیایند یکی از ابتکاراتی که به خرج داده شده این است که قیمت هتل را بسیار ارزان گذاشته‌اند. مثلا برای یک اقامت در یک هتل نسبتا شیک فقط بیست دالر پرداخت کردم که در جایی مثل نیویورک قطعا آن هتل بیشتر از 300 دالر قیمت دارد. البته این به آن معنا نیست که همیشه در لاس‌وگاس می‌توان هتل ارزان یافت، اما امکان پیدا کردن هتل ارزان نسبت به هر شهر بزرگ دیگر در امریکا در این شهر بسیار زیاد است.

لاس‌وگاس سومین شهر بزرگ امریکا است.

در کل، لاس‌وگاس جایی برای پول خرج کردن است. یک شب آن‌جا بودم و فردایش به طرف کالیفرنیا حرکت کردم.

مسیر نوادا و کالیفرنیا متفاوت‌تر از یوتا و آریزونا است، بیشتر متشکل از دشت‌ها و کوه‌های سیاه. در فاصله بین لاس‌وگاس و دره مرگ در کالیفرنیا، یک دشت داغ و بی‌پایان قرار دارد که گرمای آن وحشت‌آفرین است. جاده از وسط آن عبور کرده و همچون خنجری در قلب بیابان فرو رفته است. به‌دلیل پستی‌ها و بلندای اطراف، گردبادهای نسبتا قوی خاک را به آسمان بلند کرده بود. اما جذاب‌ترین قسمتش دیدن موترهایی بود که در سراب محو می‌شدند. مسیر از بس هموار و در امتداد خط مستقیم بود، موترها را می‌دیدم که می‌رفتند و می‌رفتند و می‌رفتند و بی‌آن‌که از کوتل یا پیچی عبور کنند، در دل سراب از دید محو می‌شدند. صحنه‌ای بی‌نظیری بود!

ادامه دارد…

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
1 دیدگاه