محمدجواد سلطانی/ مدیرمسئول روزنامه جامعۀ باز
از شمسالنّهارِ میرزا عبدالعلی، نزدیک به دو و نیم سده گذشته است. میرزا در نخستین شماره و در ذیل عنوان «اشتهار» نوشته بود: «هر آیینه ضمیر صاحبان فضل و کمال و والیان با عز و جلال، مخفی و محتجب نماناد که در این آوان سعادت اقتران که خلایق ممالک افغانستان و ترکستان به زیر سایهی هماپایهی بندگان سکندرشأن، اشرفِ امجد، امیر شیرعلی خان بهادر ادامالله عمره و اقباله و اجلاله در نهایت امن و امان و آسایش دارند و همواره دعای دولتِ ابدمدت مینمایند و رعایا و شرفای این دیار متوجه کمالات گردیده، شوق دیدن اخبارات و حصول فواید از آن ورزیدند، لهذا اقلالعباد میرزا عبدالعلی، حسبالفرمایش احباب، اخبار صدقآثارِ مسمّی به شمسالنّهار را در مطبع کابل جاری نموده، اخبارات صدقآثارِ ترکستان و بدخشان و بخارا و هرات و روس قندهار و غیره حدودات از دفاتر سرکار والاتبار حاصل نموده در این اخبار درج نموده خواهد شد و مهما امکن سعی در این خواهد بود که خبر بازاری و پوچ هرگز در این اخبار درج نگردد.» اینگونه بود که میرزا عبدالعلی، سکهی نخستین روزنامهی تاریخ افغانستان را بهنام خود زد و پدیدهی جدیدی را به حاکمان و مردم افغانستان معرفی کرد.
اگر شمسالنهار میرزا عبدالعلی را نقطهی عزیمت تاریخ روزنامهنگاری در افغانستان در نظر بگیریم، روزگارِ بلندی سپری شده است؛ اما برغم این راه طولانی و دشوار، تجربهی روزنامه و روزنامهنگاری در این سرزمین، از سفر پیدایش فاصلهی زیادی نگرفته است. این نابالغی البته، به متن و زمینههای تاریخی و اجتماعی ما برمیگردد. فاقهی فرهنگ و عسرت دانایی در این قرنهای تاریک، بهگونهای بود که سواد خواندن و نوشتن آرزوی دور و سودایِ دراز است.
شمسالنهار در پی نشر و پخشِ «اخبارات صدقآثار» بود؛ اما با گذشت زمان، این روزنامه در حد مدحنامههای سخیف و تملقگوییهای دربار و سلطنت مبدل شد. حکومتیبودن روزنامهها و جریدههای دیگری که در زمانهای بعدی برآمدند، فرصت زیادی برای کسانی که در این حلقه جای و جایگاهی نداشتند، باقی نمیگذاشت. در زمان سلطنت محمدظاهر شاه، وقتی برای نخستینبار مسئلهی «پشتونستان» و سرنوشت قبیلههای آنسوی دیورند به میان آمد، مرحوم میر محمدصدیق فرهنگ مطلبی نوشت که در آن به سرنوشت این قبیلهها بعد از ظهور پاکستان و تغییرات بنیادی در جغرافیای سیاسی پرداخته بود، و چون بیرون از حلقهی دربار و حکومت بود، امکان نشر آن را در روزنامههای دولتی نیافت. بهناگزیر دست به دامان درباریان و شاه برد تا نوشتهی او به دستور شاه اقبال نشر پیدا کند.
روزنامه پدیدهای شهری است؛ اما آنچه در تمام این سالها بر ما رفت، بازتولید مناسبات اجتماعی قبیلهای در شهرها بود. بنابراین با گذشت قرنها، هنوز هم رسانهها در ذهن و ضمیر این آب و خاک، نفرین شده هستند. استبداد سیاسی و بسط آگاهی جامعهی بدوی، چونان آگاهی مسلط، روزنامه و رسانه را چیزی فراتر از «فساد و فحشا» نمیداند و نمیبیند. به همین دلیل، روزنامه نیز همچنان بیرمق و افتان و خیزان خود را تا به عصر و زمانهی ما کشانده است. آگاهی بدوی، نیازی به متن مکتوب نمیبیند. کتابت و خواندن به همان پیمانه شوم و نفرین شده است که روزنامه و رسانه. میزرا عبدالعلی خان، در صفحه و شمارهی نخست شمسالنهار، «امرای کامکار و رؤسای نامدار و نوابان و راجگان و والیان ملک» را از پرداخت «قیمت» روزنامه مستثنا کرد. هنوز هم این گروه از این بذل و بخششهای میرزا عبدالعلی بهرهمندند. بههمیندلیل، روزنامه یعنی هزینههای مالی کمرشکنی که باید خود روزنامهنگاران به هر شیوهی ممکن تأمین کنند. اگر از راجگان و نوابان درگذریم، تصور و برداشت شهروندان دیگر نیز جای تامل دارد. کاسبان شهر، «شوق دیدن اخبارات و حصول فواید» آن را در چیزهای غیر از آگاهی و اطلاعرسانی میبینند.
این روزها که روزنامه و روزنامهنگار در میانهی یکی از خشنترین و بیرحمانهترین کاروزارهای تاریخ رها شدهاند، روزنامهنگارشدن، نوشیدن از جام بلا است؛ برغم آن، در عصری که همهچیز و همهجا از «دَم دیوها» تاریک شده است، نوشتن و روزنامهکشیدن، همان نقشِ دل ماست که در لوح ظلمت، ماندگار خواهد شد. هزارهی اول روزنامهی اطلاعات روز را به دوستان و همکاران ارجمند شادباش میگویم و صمیمانه آرزو میکنم که هزارههای روشن و پرُبار دیگری را پیش رو داشته باشند.
حالیا نقش دل ماست در آیینهی جام// تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی!