فصل، فصل بهار است و فصل بارانها. روزهای بارانی کابل، جویها از آب پر است. آنقدر پُر که کوچهها، جادهها و چهارراهیها نیز غرق آب میشوند.
ما هم که همیشه غرق فضیلتایم، روزهای بارانی یک کمر بیشتر غرق میشویم. با خود میگوییم که شاروالهای بیوجدان تمام پول را خورده و هیچ کاری نکرده. برای اینکه ثابت کنیم حق با ماست، از خود میپرسیم که چطور ممکن است اینهمه پول مصرف شود و کابل بههمین سادگی غرق شود؟ حاضریم از این تیوری خود در همهجا دفاع کنیم چون در تاریخ پنجهزار سالهی خویش، همیشه حق بهجانب بودهایم.
حق بهجانب گفتم، برای اینکه بهتر واضح شود ما چطور حق بهجانبیم، به مثال زیر توجه کنید.
مثال: همین چند روز پیش یکی از چهارراهیهای کابل غرق آب شد. در چهار بغل این چهارراهی، جوی وجود دارد. تمام این جویها اول پُر شده بود و بعد همه باهم چهارراهی را پُر کردند. البته میان جویی که پُر میرود و جویی که پُر میشود فرق بسیار است. یک بار است که جوی لبریز از آب باران جاری است، میرود. بههمین خاطر سرک بغل جوی یک کمر آب ندارد. یک دفعه است که جوی پُر شده و نمیرود، به همین خاطر سرک، چهارراهی، خانه یا هرچیز دیگری که کنارش وجود دارد، آهستهآهسته از آب پُر میشود. حالا همان چهارراهی که از آب پر شده بود، در چهار بغلش جویهایی وجود داشت که از آب باران پُر شده بودند و جایی نمیرفتند.
آن جویها چطور پُر شده بودند؟ لست هموطنانی که در این قسمت قبل از باران لطف کرده بودند، قرار ذیل است:
احمد فواد جوان بیستودوساله که تازه از کلپ زیبایی اندام برآمده بود، انرژی کاراباو خرید و نوش جان کرد، قطیاش را داخل جوی انداخت.
شیرینگل یک پلاستیک پوست کچالو را داخل جوی کامپرس کرد.
حاجی لطیفسکندری که نصوارش تمام شده بود، خریطهی کوچک نسوارش را داخل جوی شوت کرد.
حسینخان از بغل چهارراهی نیم درجن کیله خرید. در حالیکه بغلبغلِ جوی راه میرفت، کیله را نوش جان کرده، پوستش را داخل جوی میانداخت. آخر کار پلاستیکش را هم به جوی بخشید.
نیلوفر از پوهنتون میآمد. نمیدانم از کجا چپس پاکتی مرچدار خریده بود، همینکه در چهارراهی پایین شد، پاکت خالی چپس را داخل جوی انداخت.
آقای عبدالله دلنواز در بغل چهارراهی متوجه شد که کفشهایش بسیار پرخاک شده، دستمال کاغذی از جیبش کشید، کفشهایش را پاک کرد و دستمالش را انداخت داخل جوی.
بقیه اقوام و قبایل را در نظر بگیرید که از تفالهی دانههای گل آفتاب پرست گرفته تا جوراب و نیکر و ظروف یکبارمصرف خویش را داخل جوی انداخته. بعد همهی این آشغالها در یک قسمت راه جریان آب را بند انداخته. اینگونه جوی پر آب میشود و میریزد روی سرک و چهارراهی.
اگر شهرداری هر روز این جویها را پاک کند، مردم شریف هر روز دوباره پر میکنند. بدی کار اینجاست که خاکهای بغل سرک هم با باریدن باران یا جاروب زدن سرکها، در قلب جویها فرو میریزند. پارههای خشت، سنگچلها هم که کمک بلاعوض مردم به جویهاست.
با این حساب بازهم انگشتان مردم در روزهای بارانی به چشمان شهرداری فرواند. نمیگویم که سیستم کانالیزاسیون کابل درست است و هیچ عیبی ندارد. اما حقیقت ایناست که آشغالیزاسیون کابل خیلی درستتر است. آشغالیزاسیون به همان شوت کردن بوتل آب داخل جوی، کامپرس کردن پوست کیله و کچالو، انداختن دستمال کاغذی و پلاستیک نصوار، حواله کردن قطی خالی سگرت، انداختن خشتپارهها و سنگ و خاک گفته میشود. وقتی مردم شریف در آشغالیزاسیون اینقدر کوشا و جدیاند، کانالیزاسیون هرقدر هم درست باشد، باز سرکها و چهارراهیها زیر آب خواهند شد.
همهی ما میفهمیم که اگر چیزی داخل جوی بیاندازیم، در حقیقت مانعی در مسیر جریان آب ایجاد کردهایم. ولی نمیدانیم چرا این کار را میکنیم؟ شاید به این دلیل که ما حق داریم جویهای خویش را بند کنیم و به کسی هم ربط ندارد. شاید هم به این دلیل که “بیا توکل به خدا شاید بند نشود”. شما اگر تاریخ کوچهی خویش را بررسی کنید، میبینید که “توکل به خدا” چه انرژی مضاعفی برای چپکاری به خلق سرفراز افغانستان عطا کرده.
