نیمروز؛ ولایت کمتر مورد توجه، پایتخت قاچاق مواد مخدر و گذرگاه مرگ – بخش اول

اقتصاد رو به فنا، جان‌گرفتن دوباره‌ی طالبان و تنش‌های رو به رشد با ایران، افغان‌های ناامید را به دنبال فرصت‌های خارج از کشور می‌کشاند. برای بسیاری از آن‌ها، این تنها گزینه است.
فارین پالیسی/سن انگل راسموسن
ترجمه: جلیل پژواک

در جمع ولایات افغانستان که قانون در آن جایگاه چندانی ندارد، نیمروز شاید بی‌حفاظ‌‌ترین و کنترل‌ناشده‌ترین باشد. در جنوب‌غربی‌ترین نقطه‌ی افغانستان، هم‌مرز با پاکستان و ایران، نیمروز به چیزی مثل صحنه‌یی از فیلم مکس دیوانه (Mad Max: Fury road) می‌ماند: صحرای خشک و بایرِ پسا آخرالزمانی، جایی که تنها بازارِ گله‌داران شتر و قاچاقچیان، به نظر میرسد رونق بگیرد. طوفان شن بدون هیچ هشداری برافروخته می‌شود و افق را در غبار غلیظ به رنگ خاکی بژ، می‌بلعد. از درون این غبار، گروه موتورسایکل سوار که موهای‌شان از گردوخاک سفت شده با عینک ایمنی که چشم‌ها را پوشانده، از کنارت رد می‌شوند.

این، سرزمینِ وحشی است
نیمروز نمونه‌یی از خرابی جنگ افغانستان است. بی‌قانونی در این ولایت نشانه‌یی از ناکامی دولت تحت حمایت غرب، در دفاع از حاکمیت قانون و محدودکردن نیروهای سرکش است. به‌عنوان مرکز قاچاق مواد مخدر افغانستان، نیمروز شریان مالی برای طالبانی فراهم می‌کند که حالا قوی‌تر از همیشه به نظر می‌رسند. و به‌خاطر مرزهایی به‌شدت محافظت‌نشده‌اش و هم‌دستی معدود نیرویی که در واقع از آن‌ها محافظت می‌کند، از دیرزمانی بدینسو، دروازه خروجی برای تعداد رو به ‌رشد افغان‌هایی شده است که به‌خاطر خشونتِ درحال افزایش و اقتصاد راکد، این امید را که سرزمین مادری‌‌شان برای آن‌ها خانه شود، از دست داده‌اند.
با وجود خطراتی که انتظار می‌رود –آدم‌رباها، شورشیان، نگهبانان مرزی فاسد و در حدود شانزده‌هزار مایل مربع صحرای بی‌رحم– چیزی که آن‌سوی بیابان‌هاست، همچون زنی فریبنده در صحرای بی‌آب‌وعلف، مردان جوان افغان را به‌سوی خود فرا می‌خواند.
مسافرانی که خیلی بلندپرواز اند، قصدِ سفر به اروپا می‌کنند. جایی که در سال 2015، مهاجران افغان پس از سوری‌ها، دومین گروه بزرگ پناهجویان را تشکیل می‌دادند. پس از آن، افزایش سختگیری‌ها در چندین مرز اروپایی، جلودارِ بسیاری از افغان‌ها از رسیدن به سواحل این قاره شده است. اما آن‌ها هنوز ترک افغانستان و اقامت در ایران به‌عنوان کارگر روزمزد را انتخاب می‌کنند. نظر به گفته‌های کسانی که این سفر را انجام داده‌اند، هزینه‌ی آن در حدود پنجصد دالر برای هر مسافر می‌شود که می‌توان آن را در ظرف یک ماه با کارِ ساختمانی، خشت‌پزی یا باغداری به‌دست آورد. مزد یک ماهه‌ی کارگران افغان در ایران، دو برابر معاش یک سرباز افغان در خط مقدم است.
این کار اما خطراتی هم در قبال دارد. هنگامی که مهاجران به ایران می‌روند، در آن‌جا اغلب با بدرفتاری از سوی کارفرمایان روبه‌رو می‌شوند. بسیاری از جوانان افغان در ایران که بیشترین میزان تقاضای مواد مخدر در جهان را به خود اختصاص داده، به مواد مخدر اعتیاد پیدا می‌کنند.
هنوز هر روز صدها مرد از سراسر افغانستان در پیک‌آپ داتسون‌هایی که سفر با آن خالی از خطر نیست، سوار می‌شوند. در شش ساعت اول، مهاجران با موتر از طریق دشت نیمروز به مرز بلوچستانِ پاکستان می‌رسند. بیست‌وچهار ساعت بعدی را با پای پیاده از مناطق تحت کنترل طالبان در پاکستان، به مرز جنوبی ایران می‌روند، جایی که تیم سوم قاچاقچیان، مسافران را در موترهایی تا سقف چیده‌شده، به آن سمت مرز عبور می‌دهند. گرمای خشک آزاردهنده است و هرگونه برخوردی چه با طالبان، باند دزدان و پولیس مرزی (آتش به اختیار) پاکستانی و ایرانی، خطرناک است. برای عبور از مناطق تحت کنترل یک گروه، چه پولیس ملی افغانستان، پولیس سرحدی یا طالبان، رانندگان مجبور اند پول پرداخت کنند.
شفیق امیری از کابل، می‌گوید: «البته که خیلی خطرناک است. آن‌ها ما را در سه موتر با سرعت خیلی زیاد انتقال می‌دهند. هر حادثه‌یی ممکن است اتفاق بیافتد. می‌دانم که ممکن است به من آسیب برسد اما غیر از این، ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟ من باید به ایران بروم تا بتوانم به خانواده‌ام در افغانستان پول بفرستم». او به‌خاطر نیافتن کار در ایران، قبلا یک بار این کشور را ترک کرده اما حالا برای رفتنِ دوباره مصمم است.
زرنج، پایتخت ولایت نیمروز مانند هیچ شهر دیگرِ افغانستان نیست. به‌عنوان پایتخت قاچاق افغانستان، در حدود 160 هزار نفر نفوس دایمی دارد اما کانتور این شهر با سیل رهگذران و پول مافیاهای مواد مخدر، فروشندگان اسلحه و قاچاقچیان انسان شکل گرفته است.
جولای 2016 است که من و عکاس‌ام (اندرو کیلتی) به زرنج می‌رسیم. شهری که در طول ماه‌ها، شاید هم بیشتر، خبرنگار خارجی را در خودش نمی‌بیند.
بدگمانی هر گوشه‌یی از شهر را در خودش غرق کرده. مردم با صدای خاموش با ما صحبت می‌کنند و از آدم‌ربایی‌ها در این شهر هشدار می‌دهند. در شهر آوازه است که آدم‌ربایان، تاجر ثروتمندی را در سوراخی حبس کرده و پیش از دفن‌اش، لوله‌یی برای تنفس به او داده بوده‌اند. پولیس به ما می‌گوید که آدم‌رباها برای یک هفته از خانواده‌ی آن مرد اخاذی کرده‌اند و در آن هنگامی که پول خود را دریافت می‌کنند، مرد تاجر مرده بود. خانواده‌ی او با پرداخت پول به طالبان برای کشتن دو آدم‌ربا، انتقام خود را می‌گیرند.
سید عبدالحی سادات، کارمند محلی سازمان جهانی مهاجرت می‌گوید که او عمدا در طول ده سال کار در این‌جا، فقط یک دوست برای خودش پیدا کرده است: «هرچه رفیق بیشتر داشته باشید، مشکلات بیشتری خواهید داشت. در این‌جا نمی‌شود به کسی اعتماد کرد».
زرنج در گرمای داغ تابستان، از طرف روز در خواب است، در سرحد بی‌هوشی. در عصر، هنگامی که اتوبوس‌های هرات و کابل به شهر وارد می‌شوند و با آن‌ها، صدها نفر از مردانی که خستگی از سروصورت‌شان می‌بارد پا به شهر می‌گذارند، زرنج به زندگی باز می‌گردد. مسافرانِ نو رسیده، با کیسه‌های پلاستیکی یا کُپی کوله‌پشتی‌های امریکایی در دست، به هوتل‌های رنگ‌ورو رفته‌ی قدیمی با چراغ‌های نیونی هجوم می‌برند.
در شب اول اقامتِ ما در شهر، به هوتل‌هایی سرزدیم که در آن‌جا مهاجران اغلب یک هفته در انتظار تماس از طرف یک قاچاقچی، به‌سر می‌برند. مسافران در اطراف پنکه‌ها -که فقط هوای دم‌شده‌ی اطاق را، بدون این‌که در واقع آن را سرد بسازد، به این‌طرف و آن‌طرف می‌دمد- روی هم لم داده‌اند. گلاب‌الدین ایوبی که بی‌شباهت به کارگران اسکلتی، دچار سوءتغذیه و معتاد به مواد مخدر برگشته از ایران نیست، به ما می‌گوید که در روز بعدی سفرش به‌سوی ایران آغاز می‌شود. این چهارمین بار او است که به ایران می‌رود.
آمار تعداد افغان‌هایی که به ایران –جایی که پیداکردن کار آسان‌تر و مزد بهتر است– به‌صورت غیرقانونی سفر می‌کنند، وجود ندارد اما در حال حاضر، تقریبا در هر روز یک هزار مهاجر افغان از ایران اخراج می‌شود. ایوبی می‌گوید: «من دوست دارم که در این‌جا پیش خانه و خانواده‌ام در بدخشان بمانم اما نمی‌توانم در آن‌جا کار پیدا کنم. من باید برای خانواده‌ام پول پیدا کنم. در ایران ما هر کاری را که بخواهیم می‌توانیم انجام دهیم. وقتی که شانزده سالم بود، سعی کردم به پولیس بپیوندم اما به‌خاطر این‌که خیلی جوان بودم به من این اجازه را ندادند. حالا من بیش از حد می‌ترسم. بسیاری از مردم در صف پولیس، در حال مرگ هستند».
در حالی‌که طالبان 40 درصد خاک افغانستان را در اختیار دارند یا برای کنترل آن می‌جنگند، و مردم عادی از رهبران سیاسی خود ناامید شده‌اند، دولت افغانستان از نظر ظرفیت نظامی و سیاسی در بسیاری از نقاطِ کشور کم آورده است. نیمروزِ دورافتاده در اولویت پایین قرار دارد و از این جهت، حاکمیت و تسلط دولت در زرنج خیلی کم و در بیرون از شهر زرنج، عملا وجود ندارد.
در طولِ قرن‌ها، زرنج یکی از متمردترین مناطق افغانستان بوده و بخشی از این مشکل، به بی‌توجهی دولت به این ولایت بر می‌گردد. توماس بارفیلد، استاد انسان‌شناسی دانشگاه بوستون و نویسنده‌ی کتاب «افغانستان: تاریخ فرهنگی و سیاسی» می‌گوید: «این مناطق حاشیه‌یی همیشه دردسرسازبوده اما به‌طور مشخص دارای اهمیت نبوده‌اند».
با این‌حال پس از 2001، اهمیت نیمروز افزایش یافت. سرازیرشدن کمک‌های وسیع خارجی و وجوه نظامی، تا حدی موسسات دولتی را تقویت کرد اما بسیاری از این پول‌ها حیف‌ومیل شد. ایالات متحده در عرصه‌ی کمک‌های غیرنظامی به افغانستان، بیشتر از تمام پولی که صرف بازسازی اروپا بعد از جنگ جهانی دوم شده، را به مصرف رسانده است. اما افغانستان هنوز در میان فقیرترین کشورها و کمتر توسعه‌یافته‌ی جهان قرار دارد. پول‌های غربی بیشتر به‌خاطر فساد گسترده، منجر به افزایش قدرتِ زورمندان محلی، جنایت‌کاران و شورشیان که دولت را تضعیف می‌کنند، شده است. در نیمروز، همین نیروهای غیردولتی، حاکمان روز هستند.
بارفیلد می‌گوید: «مثل این است که به بدن‌ساز، استروئید تزریق کنی: او پیش از این هم به باشگاه می‌رفته اما این فقط وزنه زدن نبوده که بدنش را تنومند ساخته بلکه استروئید هم دخیل بوده است».
چیزی که به بدی وضعیت ناپایدار نیمروز می‌افزاید، کشمکش یک قرنه با ایران، همسایه‌ی غربی، بر سر منابع آب است. به گفته‌ی مورخان، تلاش برای منحرف ساختن آب بود که تیموریان مهاجم را در قرن چهارده میلادی به انفجار بند آب گردان آن منطقه، برانگیخت. و به‌رغم معاهده‌ی آب سال 1973، دو کشور به‌طور مرتب یکدیگر را به برداشت آب بیشتر از سهم مورد توافق، متهم می‌کنند.
چیزی که تنش‌ها را در سال‌های اخیر بیشتر کرده، حمایت پنهانی ایران از طالبان است. همان‌طور که امریکا تلاش می‌کند از طولانی‌ترین جنگ خود عقب‌نشینی کند، ایران در مواردی با تقویت شورشی‌ها، در حال افزایش نفوذ خود در غرب افغانستان است. ایران در امتداد مرز، منطقه‌ی حائل را متشکل از گروه‌های ستیز‌ه‌جوی محلی به‌عنوان یک مانور علیه داعشِ(به‌شدت ضد ایران) که در سال 2014 در افغانستان جابه‌جا و اعلام موجودیت کرده‌، ایجاد کرده است. مقامات افغان معتقدند که ایران در بعضی از بزرگترین عملیات‌های طالبان علیه دولت افغانستان در غرب این کشور، نقشِ مهمی ایفا کرده است.
سیل مهاجرین افغان به‌ویژه از نیمروز، و رفتار ایران با آن‌ها پس از داخل شدن به آن کشور، ناامیدی‌ها را دامن می‌زند. چندسال پیش ایران اقداماتی را برای جلوگیری از ورود غیرقانونی افغان‌ها به این کشور روی دست گرفت: ایجاد دیوار 15 فوتی در امتداد مرز با افغانستان. با این‌حال، به گفته‌ی مقامات در نیمروز، برخی از زمین‌دارانِ صاحب نفوذ افغان، از مهاجران حق‌العبور می‌گیرند و به پولیس مرزی ایران برای باز گذاشتن دروازه‌های مرز، رشوه پرداخت می‌کنند.
راه قانونی به ایران، پُل ابریشم است که توسط ایران روی دریاچه‌ی هلمند برای وصل دو کشور ساخته شده و در حوالی زرنج قرار دارد.
از زمان حمله‌ی شوروی به افغانستان، ایران از میلیون‌ها پناهنده‌ی افغان استقبال کرده است. بسیاری از آن‌ها اجازه‌ی کار و حق تحصیل را دریافت کرده‌اند. با این‌حال، بنابر آمار سازمان ملل متحد، امروزه حدود دو-سوم از سه میلیون مهاجر افغان در ایران، غیرقانونی زندگی می‌کنند که آن‌ها را در مقابل بدرفتاری در محل کار، آزار و اذیت پولیس و دستگیری‌های خودسرانه، خدمات بهداشتی محدود و در مورد کودکان و نوجونان، استفاده از آن‌ها به‌عنوان کودکان کار، آسیب‌پذیر کرده است.
نسیم مجیدی، از بنیان‌گذاران گروه تحقیقاتی ساموئل هال، که فعالیت گسترده‌یی در زمینه‌ی مهاجرت افغانستان داشته، می‌گوید: «کارگران افغان در ایران، با انواع و اشکال مختلف توهین و سوءاستفاده روبه‌رو اند که سرقت، آزار و اذیت جسمی و کلامی، پرداخت نامنظم دستمزد و ساعات کار طولانی به‌ویژه برای کارگران روزمزد، از جمله‌ی این بدرفتاری‌هاست».
صرف‌نظر از سوءاستفاده و بدرفتاری گسترده با افغان‌ها در این کشور (که توسط سازمان دیده‌بان حقوق بشر کاملا مستند شده است)، ایران به‌عنوان مقصد اصلی مهاجران افغان باقی‌ مانده است. بر اساس آمار سازمان جهانی مهاجرت، طی شش ماه اول سال 2017، در مجموع 80530 افغان این کشور را ترک کرده که بیش از نیمی از آن‌ها به ایران و 23 درصد هم به اروپا رفته‌اند.
با این‌که یک توضیح ساده‌ برای اینکه چرا افغان‌ها در چنین مقیاس بزرگی مهاجرت می‌کنند، وجود ندارد، لیزا شوستر، کارشناس مهاجرت در دانشگاه لندن (City University of London) می‌گوید: «محرک‌های ساختاری مانند ناامنی، درگیری، بیکاری، نبود فرصت، بی‌باوری به آینده و دولت، و در نهایت فساد، کل جمعیت افغان‌ها را نسبت به مهاجرت آسیب‌پذیر می‌کند. یک جرقه کافی است تا مردم را وادار به ترک افغانستان کند. این رویداد شتابناک ممکن یک حمله‌ی تروریستی، مرگ مادری که شما ازش مواظبت می‌کردید یا خیلی ساده، رد شدن از شغلی باشد که انتظارش را می‌کشیدید».
پس از چند روز ماندن در شهر، در یک بعد از ظهر، ما با گل‌محمد 16 ساله که به‌تازگی از ایران بازگشته بود ملاقات کردیم. در سفر خود به ایران، پس از عبور از مرز افغانستان و پاکستان به‌وسیله‌ی یک پیک‌آپ داتسون و پیاده‌روی از منطقه‌ی تحت تسلط طالبان، او در حالی‌که در صندلی عقب یک موتر مچاله شده بود، زیر آتش نیروهای امنیتی ایران قرار گرفت. یکی از گلوله‌ها به پشت محمد اصابت کرد. پولیس ایران او را به بیمارستان منتقل کرد اما چند هفته بعد، وقتی که او تازه قادر شده بود روی پاهایش بایستد، نیروهای امنیتی او را در اتوبوسی سوار و به پل ابریشم انتقال دادند. پس از رسیدنش به نیمروز، هنگامی که ما او را ملاقات می‌کنیم، تاهنوز لباس آبی بیمارستان را به تن دارد، با کیسه‌ی کلوستومی در یک دست و پاکتی که نتایج معاینات اکس‌ری داخل آن است، در دست دیگرش.
او که زخمی به نظر می‌رسد می‌گوید: «به محض این‌که بهتر شوم، دوباره به ایران می‌روم». محمد از میمنه در 500 مایلی زرنج است. به‌عنوان پسر بزرگ خانواده، او به احتمال زیاد تمامی پس‌انداز خانواده را صرف سفر‌ش به ایران کرده است. اگر این پول را دوباره به خانه نفرستد، آن‌ها هیچ چیزی نخواهند داشت.