نیویورک تایمز/مایک دِمپسی
ترجمه: جلیل پژواک
عقل متعارف حکم میکند که خروج همه یا تعداد قابلتوجهی از نیروهای امریکایی از افغانستان منجر به تسخیر دوبارهی این کشور از سوی طالبان و ایجاد یک پناهگاه امن جدید برای ستیزهجویانی میشود که آمادهی حمله به ایالات متحده هستند.
این تهدید در جریان سخنرانی رییسجمهور دونالد ترمپ در ماه آگست که استراتژیاش برای جنگ افغانستان را اعلام میکرد، مطرح شد. او اظهار کرد که «خروج شتابزده خلایی را بهوجود خواهد آورد که تروریستها، بهشمول داعش و القاعده آن را پر میکنند، درست مثل اتفاق قبل از یازدهم سپتامبر». این مسأله همچنان در جلسات متعدد شورای امنیت که من در دوران دولت اوباما در آنها حضور داشتم، مطرح شده بود.
اما چنین عواقب ناگوار بسیار دور از انتظار است. در اینجا پنج دلیل وجود دارد که من معتقدم وقت آن است که در مورد فرضیههایمان دربارهی پتانسیل افغانستان بهعنوان یک پناهگاه امن تروریستی، ارزیابی مجدد کنیم. (این دیدگاه موضع دولت ایالات متحده را منعکس نمیکند).
اول، در حالیکه طالبان دشمنان مقاوم هستند، در میدان نبرد تسلط دارند و روی بسیاری از مناطق کشور کنترل موثر دارند، اما آنها از توانایی فتح تمام افغانستان برخوردار نیستند. رقم نیروهای آنها در مقایسه با نیروهای امنیتی افغانستان بسیار کمتر است و بعضی از واحدهای ارتش افغانستان –بهویژه نیروهای ویژه- عملکرد خوبی از خود در میدان نبرد نشان دادهاند. علاوه بر این، ایالات متحده و غرب تقریبا به قطع حمایت مالی، حمایت اطلاعاتی، مشاورهی نظامی و اکمال تجهیزات جنگی خود را به دولت افغانستان، حتا پس از کاهش حضور نظامی خود در این کشور، ادامه خواهند داد. بنابراین، اگرچه طالبان قطعا بعد از خروج امریکا دستاوردهای قابل توجهی خواهند داشت، اما پیروزی کامل طالبان در افغانستان، از احتمال بهدور است.
در واقع، بیانیههای عمومی طالبان در سال جاری، به توجیهات قرآنی برای مذاکرات صلح اشاره کرده بودند و تمایل خود برای بازسازی و همکاری در توسعهی کشور را ابراز کرده بودند. اینهمه شاید نشاندهندهی این است که این سازمان دریافته که تصرف کابل بهوسیلهی زور بعید است و در هر صورت، حکومتداری موثر را تقریبا ناممکن میکند. مهمترین حامیان این گروه، بهویژه پاکستان، از آنچه که یک طالبان-واقعا-قدرتمند میتواند چه پیامدی برای ثبات منطقهیی داشته باشد، بسیار محتاط شدهاند و احتمالا ترجیح میدهند که از استراتژی محتاطانهتری نسبت به این گروه پیروی کنند تا حمایت تماموکمال از حملات طالبان برای تصرف پایتخت.
دوم، حتا اگر طالبان هوای فتح کابل را در سر داشته باشند، آیا آنها مایل خواهند بود که از هجوم تروریستهای بینالمللی که مصمم به حمله به ایالات متحده هستند، میزبانی کنند؟
مولوی هیبتالله آخندزاده، رهبر گروه طالبان اخیرا در بیانیهی عمومیاش در روز عید قربان اعلام کرد که از هیچ منطقهیی که تحت کنترل طالبان است برای آسیب رساندن به دیگر ملتها استفاده نخواهد شد.
آیا این مدار اعتبار است؟ بلی، چرا که رهبران طالبان عمیقا میدانند که پناه دادن به القاعده قبل از حملات 11 سپتامبر، منجر به حملهی تحت رهبری امریکا به افغانستان شد، آنها را به تبعید سیاسی مجبور کرد، هزاران جنگجو و فرمانده گروه را به کشتن داد و به مشروعیت بینالمللی آنها آسیب جدی رساند.
رهبران طالبان همچنین میدانند که ارتش ایالات متحده، حتا با حضور کاهشیافته، اگر تحریک شود، هنوز هم قادر به اعمال دردهای وحشتناک روی این گروه خواهد بود. نمونهی آن حملهی موشکی در ماه می 2016 در منطقهی دورافتادهی ایالت بلوچستان پاکستان بود که رهبر وقت طالبان، ملا اختر محمد منصور را به قتل رساند.
سوم، طالبان و دولت اسلامی یا گروه داعش، بهشدت از همدیگر بیزار اند. از اینجهت، این تصور که طالبان از استقرار پایگاه داعش در افغانستان استقبال میکنند، بهنظر غیرمتحمل است. گزارشهای مطبوعاتی نشان میدهند که جنگجویان دولت اسلامی یا داعش بیشتر توسط طالبان کشته شدهاند تا نیروهای امنیتی افغانستان. اخیرا درگیریهای خونینی بین دو گروه در ولایت ننگرهار اتفاق افتاد که منجر به آوارهشدن صدها تن از شهروندان این ولایت شد.
در قلب این دشمنی، ریشههای عمیق محلی طالبان و تمرکز آنها روی اهداف ناسیونالیستی تا اهداف بینالمللی وجود دارد. تفسیر افراطی دولت اسلامی –حتا افراطیتر از استانداردهای طالبان- از اسلام سنی و تبعیت نزدیک آن از وهابی-سلفی باعث ایجاد تنشها بین دو گروه میشود. جدا از توافقهای تاکتیکی جداگانه که بین فرماندهان محلی دو گروه وجود دارد، رهبری طالبان بهنظر میرسد که بیشتر علاقهمند به کشتن وفاداران دولت اسلامی است تا میزبانی از آنها.
همینطور در مورد القاعده: هستهی این گروه که حملات یازدهم سپتامبر را برنامهریزی کرد –و بعد از حملهی امریکا، برای خود در پاکستان جایگاهی دستوپا کرد- توسط عملیاتهای ضدتروریستی امریکا و متحدانش، نابود شده است. امروزه، تمرکز القاعده روی شاخههایش، بهویژه در سوریه و یمن است نه در جنوب آسیا.
تروریستهای باقیمانده در افغانستان که اغلب توسط وزارت خارجه بهعنوان دلیل موقعیت افغانستان بهمثابهی بستری برای تروریسم بینالمللی یاد میشود، گروههای چهلتکهییاند که عمدتا روی نارضایتیها محلی و منطقهیی تمرکز دارند. گروههایی که تاکنون توانایی یا قصد راهاندازی عملیاتی در سطح بینالمللی را از خود نشان ندادهاند.
چهارم، بهدنبال بهار عربی و بیثباتی عمیقی که کشورها را از سوریه تا یمن به خود گرفتار کرده است، پناهگاههای امن فراوانی بهوجود آمد که در آن تروریستهای بینالمللی فعالیت میکنند. این امر، سودمندی افغانستان را برای تروریستها کاهش داده است. چرا تعداد زیادی از تروریستهای عرب بخواهند به افغانستان سفر کنند، وقتی که پایگاههایی در دسترس دارند؟ آیا برای جنگجویان دولت اسلامی از عراق یا سوریه، آسانتر و منطقیتر نیست که به لیبی مرکزی و جنوبی، شرق یمن و یا شبهجزیرهی سینا فرار کنند، تا به قندهار؟
همین منطق میتواند در مورد تروریستهایی از جنوبشرق آسیا، ساحل و بخشهای جنوب صحرای آفریقا اعمال شود.
در حقیقت، واضح است که دولت اسلامی بهشدت سعی دارد تا جایپایی در شرق سوریه و در امتداد مرز عراق، آنهم در مواجهه با فشار نظامی عظیم ایالات متحده، داشته باشد. این گروه به پیروان خود توصیه میکند که در همانجایی که قرار دارند بمانند و عملیاتهای خود را از همانجا راهاندازی کنند. (استراتژی این گروه بهویژه در اروپا). افغانستان قبل از یازدهم سپتامبر، پایگاه عملیاتی جذاب برای تروریستها بود، اما امروزه آن کیفیت یا کاربرد را ندارد.
و نهایتا، ظرفیت دفاع ملی و ضدتروریستی امریکا از یازدهم سپتامبر بدینسو بهبود یافته است. تصور اینکه مدل قدیمی آموزش تروریستها در افغانستان بلامانع باشد و بعدش تروریستها بتوانند به ایالات متحده برای انجام حملات سفر کنند، دشوار است. تصور اینکه گروهی از جهادگرایان با مهارتهای کامپیوتری خوب، علیه امریکا از آپارتمانی در لندن، پاریس یا بروکسل توطئه کنند آسانتر از تصور حمله علیه امریکا از مناطق دورافتادهی افغانستان است.
پس معنای این برای سیاست امریکا چیست؟ بهنظر من، افزایش اخیر سربازان امریکایی در افغانستان، به دولت افغانستان در شکست طالبان نه، بلکه در رویارویی با این گروه کمک خواهد کرد. چهار هزار نیروی اضافی –که مجموع نیروهای ایالات متحده را به 12 هزار میرساند- همچنان موجب تقویت –حیاتی- روحیهی رییسجمهور افغانستان، اشرف غنی، خواهد شد. اما کمک اندکی به شکست بنبست سیاسی در میان جناحهای افغان خواهد کرد که برای توزیع قدرت در نزاع بهسر میبرند.
علاوه بر این، استقرار هزاران نیروی اضافی ایالات متحده، به احتمال زیاد، اعتماد عموم مردم افغانستان را تقویت خواهد کرد و موجب جلوگیری از سیل پناهجویان به اروپای غربی خواهد شد. و در عینحال ایالات متحده را قادر میسازد تا سکویی برای راهاندازی عملیات در منطقه داشته باشد.
اینهمه اهداف ارزشمندی هستند. اما اینکه یک تعهد نظامی بزرگتر ایالات متحده در افغانستان، بر مبارزهی ما علیه تروریستهای بینالمللی تاثیر بیشتری خواهد گذاشت، بهمراتب کمتر محتمل است. با توجه به هزینه -تا 40 میلیارد دالر در سال- و احتمال تلفات بیشتر امریکاییها در این جنگ، ما باید فرضیههایمان در مورد طالبان و تهدید تروریستی را بهصورت دقیق بررسی کنیم. وقت آن است که دقیقا همانچیزی را که ما امیدواریم در افغانستان بهدست آوریم، مشخص و روشن کنیم.