نشنال انترست/جاوید احمد
ترجمه: جلیل پژواک
وقت آن است که با فرونشستن گرد و خاک برخواسته از بمبگذاریهای مخوف اخیر در کابل که جان نزدیک به 150 تن، به شمول شهروندان خارجی را گرفت، ناکامی در جلوگیری از حملات از طریق یک منشور مهم مورد بحث قرار بگیرد: برطرفکردن مشکلات دستگاه اطلاعاتی افغانستان.
با هر معیاری که بسنجیم، موج جدید خشونتهای جاری در سراسر افغانستان پاسخ نیرومند طالبان –و مسلما پاکستان- به استراتژی جدید رییسجمهور دونالد ترمپ برای افغانستان است. امری که نشان میدهد هرگونه اقدام از سوی امریکا برای تحت فشار قرار دادن آنها –طالبان و حامیان این گروه- نهتنها ناعاقلانه بلکه شکستپذیر نیز است. برای افغانستان، طغیان اخیر خشونت، دلیل ناکامیها و نارساییهای جدی دستگاه اطلاعاتی کشور است.
این اتفاقات پس از انتقاد آشکار ترمپ از پاکستان برای دروغ، فریب و حمایت این کشور از گروهها تروریستی و در میانهی فشار جدید ایالات متحده برای کشاندن طالبان به میز مذاکرات صلح روی میدهند. فشاری که تا کنون نتیجهیی نداشته است. از آن زمان به بعد، تاکتیکهای جنگی طالبان به هدف قراردادن مناطق شهری و اهداف «نرمتر» غیرنظامی تغییر کرده است.
هدف طالبان از این کار واضح است: افزودن ترس از طریق راهاندازی خشونت، تحقیر و تضعیف اعتماد مردم به دولت افغانستان، تضعیف روحیه نیروهای افغان و تشدید تنش میان طبقه سیاسی ناکارآمد افغانستان. از آنجاییکه افغانها انگشت انتقاد خود را به سمت نهادهای امنیتی برای ناتوانی در محافظت از شهروندان کشور نشانه رفتهاند، به نظر میرسد که برای طالبان، تاکتیکهای جدید این گروه به بار نشسته است.
متاسفانه چنین خشونتهای هماهنگ طالبان در صورتیکه به نقطهی کور و حیاتی دستگاه امنیتی افغانستان –یعنی اطلاعات ضعیف- پرداخته و رسیدگی نشود، دوباره تکرار خواهند شد. مسئولیت ناکامی در جلوگیری از حملات طالبان، به ریاست امنیت ملی افغانستان، نهاد اطلاعاتی-جاسوسی اصلی کشور، برمیگردد. ریاست امنیت ملی در گذشته نیز در شناسایی و خنثی کردن چندین حملهی بزرگ در کابل و سایر شهرهای بزرگ کشور که در آن حضور دستگاه اطلاعاتی افغانستان چشمگیر به نظر میرسد، ناکام بوده است.
بهعنوان مثال، طالبان در آپریل گذشته، توانستند از چندین لایهی امنیتی عبور کرده و وارد یکی از شش قول اردوی ارتش افغانستان شوند. پایگاه نظامی که مقر بیش از 20 هزار سرباز افغان است. طالبان در این حمله بیش از 140 سرباز را به قتل رساندند. در ماه مِی، طالبان با انفجار یک کامیون 1.5 تُنی بمبگذاریشده در جوار سفارت آلمان در منطقهی سبز امنیتی کابل، جان بیش از دهها غیرنظامی را گرفتند. با این دو حمله و سایر حوادث، اکنون جان افغانهای عادی صرفا به آمار و ارقام تبدیل شده است. دادههای سازمان ملل متحد نشان میدهد که از اوایل سال 2017، به طور متوسط روزانه 11 غیرنظامی و نزدیک به 21 نیروی امنیتی در افغانستان کشته شده است.
متاسفانه، ریاست امنیت ملی افغانستان که توسط پول و تکنولوژی ایالات متحده فعال شده، با شکافها و نواقص جدی در راستای جمعآوری، تجزیه و تحلیل اطلاعات روبهرو و از سوی دیگر، فاقد یک رهبری قوی برای مقابله فعال و پیشگیرانه در برابر تاکتیکهای جدید طالبان است. حضور انسانی دستگاه اطلاعاتی این نهاد در سراسر افغانستان ناکافی و ضعیف است. توانایی اکتشافی و نظارتی این نهاد نیز دارای کمبودی و نیز فعالیتهای خرابکارانهی آن در مقابل گروههای تروریستی، ناچیز است. در واقع، دستگاه استخباراتی یا شبکهی اطلاعاتی طالبان در بسیاری از ولایات، نسبت به ریاست امنیت ملی مسلما قویتر و معتبرتر است. اینهمه در حالیست که شبهنظامیان به طرز معجزهآسایی، میتوانند امنیت عملیاتی خود را حفظ کنند.
در عینحال، عملیاتهای اطلاعاتی و امنیتی افغانستان اغلب هماهنگ نیستند و عملیاتهای تاکتیکی نیز به طور معمول فاقد روندی برای جمعآوری اطلاعات برای عملیاتهای آیندهاند. نیروهای افغان بهعنوان نیروهای عامل آموزش دیدهاند و نه بهعنوان گردآورندگان اطلاعات. از اینرو، آن ها برای اطلاعات متکی به ریاست امنیت ملی هستند.
در این وضعیت، پازل اطلاعاتی نیروهای امنیتی افغانستان اغلب ناتکمیل است. دلیل آن عمدتا برمیگردد به این، که ریاست امنیت ملی به وظایف خود در راستای تجزیه و تحلیل موثر دادههای اطلاعاتی توجه اندکی دارد. در مواردی، منابع و مالکیت اطلاعات این ریاست و نیز اعتبار آن ها، مشکوک بوده است.
منابع اولیه اطلاعات ساحوی این ریاست معمولا فرماندهان محلی، رهبران شبهنظامی، زورمندان و بزرگان قبایلی هستند؛ کسانی که اغلب اطلاعات نادرست یا جانبدارانه را برای پیشبرد مقاصد خودشان –از جمله انتقامگیری و تسویهحسابهای شخصی- برای این ریاست فراهم میکنند. در سایر موارد، افسران ریاست امنیت ملی، اطلاعات نامعتبر و کم کیفیت را از روستائیان محلی، دکانداران و کشاورزان به دست میآورند؛ اطلاعاتی که اغلب اثبات درستی و اعتبارسنجی آن دشوار است.
فساد نیز یک مشکل است. دستگاه اطلاعاتی-جاسوسی افغانستان به خویش و قومپرستی متهم شده و بهطور فزایندهیی، سیاستزده و جناحی شده است. تعداد زیادی از پرسونل این نهاد از طریق ارتباطات سیاسی استخدام میشوند، نه از طریق مجراهای اصولی و حرفهیی. بسیاری از پرسونل ریاست امنیت ملی افغانستان به رهبران قومی خود وفادار اند تا به این نهاد. آن ها بیشتر تمایل دارند که شبیه رهبران سیاسی عمل کنند تا یک جاسوس. تعداد اندکی از آن ها در مورد هنر جاسوسی-اطلاعاتی برای مدیریت موثر منابع، استخدام منابع انسانی، تجزیه و تحلیل مقادیر زیاد اطلاعات و نوشتن گزارشهای ارزیابی در اوقات فوری و اضطراری آموزش دیدهاند. و نیز تعداد اندکی از آنها برای مدیریت و استفاده از اطلاعات طبقهبندیشده آموزش دیده و بهطور مناسب مورد بررسی امنیتی قرار گرفتهاند. در یکی از موارد در گذشته، مسئولیت گردانندگی دفتر ولایتی ریاست امنیت ملی در کندهار، قلب جغرافیایی طالبان، به یک رهبر شبهنظامی محلی سپرده شد. در همین حال، این نهاد از سومدیریت، فقدان نظم و پاسخگویی در زنجیرهی فرماندهی رنج میبرد. از سویی هم، در حالیکه چندین نقش کلیدی تعریفنشده باقی مانده بودند، در مواردی اقدامات و تلاشهای تکراری صورت میگرفت.
ضمنا، دخالتهای بیپایان مافیای سیاسی، زورمندان، و روئسای سابق این ریاست در امور داخلی این نهاد، در گذشته موجب افشا و درز قابل توجه اطلاعات شده است؛ امری که اغلب امنیت عملیاتی این نهاد را به خطر انداخته است. مقامات ارشد افغان بارها ادعا کردهاند که نیروهای طالبان و حامیان این گروه، تعدادی از افراد نفوذی و مخبر را در چندین نهاد نظامی و غیرنظامی افغانستان در اختیار دارند؛ کسانی که اطلاعات حیاتی و مهم را در اختیار شورشیان قرار میدهند. در مقابل، ریاست امنیت ملی به رغم اختلافات و شکافهای داخلی در میان گروههای شورشی، کار چندانی به منظور نفوذ به صفوف طالبان انجام نداده است. یکی از بخشهای موثر ریاست امنیت، گروه نیروهای ویژه آن است. یک عنصر کوچک شبهنظامی که عملیاتهای هدفمند ضدتروریسمی را راهاندازی میکند اما اندازه و قابلیتهای آن، محدود و چنگ و پنجهی آن ناچیز است.
بنابراین ضروری است که تدابیر لازم برای اصلاح ساختار دستگاه اطلاعاتی، بهویژه مسلکیسازی و سیاستزدایی روند استخدام آن معرفی و روی دست گرفته شود. این تدابیر –جدی- باید شامل اصلاح و بازسازی ساختار رهبری این ریاست –در کابل و سایر ولایات، افزایش متوسط منابع و دارایی انسانی-اطلاعاتی این ریاست در ساحه، تقویت تواناییهای تحلیلی این نهاد و افزایش فعالیتهای نظارتی این اداره شود. علاوه بر این، حداقل 50 درصد کارمندان جدید این اداره باید از نهادهای امنیتی افغانستان، بهویژه وزارت دفاع گرفته شده و از طریق یک روند بررسی جدی و قوی استخدام شوند. در آینده یکی از الزامات اساسی در روند آموزشی نیروهای افغان، باید آموزش جمعآوری اطلاعات باشد. امری که نیروهای افغان را قادر میسازد تا در جریان ماموریت نقش دوگانه –هم بهعنوان اپراتور یا عامل و هم بهعنوان گردآورنده اطلاعات- را به عهده بگیرند. در عین حال، دولت افغانستان در چارچوب شورای امنیت ملی، باید یک نیروی ویژه اطلاعاتی و مبارزه با تروریسم را ایجاد کند و فهرست کوچکی از کارشناسان به ویژه تیمهای سرخ (تیم سرخ به مجموعه افرادی اطلاق میشود که برای رسیدگی و شناسایی نقاط آسیبپذیر یک سازمان به ویژه در فضای سایبری و نیز راهاندازی حملات سایبری استخدام میشوند) را برای بررسی ویژه وضاحت و اعتبار محصولات تحلیلی این ریاست به خدمت بگیرد.
در حال حاضر، بهنظر میرسد که طالبان نه به صلح و نه به یک شریک جدی برای صلح علاقمند است. جنگ افغانستان تا حد زیادی به یک جنگ اطلاعاتی تبدیل شده و از آن جاییکه بعید به نظر میرسد طالبان کشتار و قتل عام خود را متوقف کنند، و با توجه به سلسله موفقیتهای این گروه، نقش دستگاه اطلاعاتی افغانستان بهعنوان خط نخست دفاعی در برابر تروریسم، به شدت مهم است. ایالات متحده –از آن جا که مسئولیت آموزشی بیشتری را به عهده گرفته- به یک ارزیابی صادقانه از تواناییهای دفاعی افغانستان، بهخصوص ریاست امنیت ملی بهعنوان نوک نیزه نیروهای امنیتی دفاعی این کشور، نیاز دارد. اینکه پس از حملات انگشت انتقاد مان بلند شود یا پاکستان را نشانه بگیرد درست است، اما این امر باعث نادیده گرفتن نواقص سازمان اطلاعاتی-جاسوسی افغانستان میشود. نهادی که اگر شایستهتر و کارآمدتر میبود، میتوانست حملات آینده را شناسایی، خنثی و به حد اقل برساند. در غیر اینصورت، حوادث غیرمترقبه بیشتر و بزرگتری در راه خواهد بود.
افغانها شایستهی وضعیت بهتری هستند.