گاردین – لینا خطیب
ترجمه: جلیل پژواک
روز چهارشنبه بود که دونالد ترمپ آن توییت سرنوشتساز را در مورد حمله به سوریه بهعنوان تنبیه رژیم اسد بهخاطر استفاده از تسلیحات شیمیایی فرستاد. قبل از آن من به این باور بودم که اقدام نظامی از سوی غرب، لزوما بخشی از پاسخ به این درگیری نیست. در عوض (فکر میکردم) آنچه که نیاز است، ارادهی سیاسی از جانب مشخصا ایالات متحده برای کشاندن طرفین متخاصم به میز مذاکره است. ایالات متحده بهعنوان تنها ابرقدرتی دانسته میشود که قادر است فشار جدی بر کارگزار اصلی سوریه، یعنی روسیه اعمال کند.
اما هنگامیکه دونالد ترمپ اعلام کرد او از طریق نظامی بشار اسد را تنبیه میکند، مجبور شد که پای حرفش بایستد. ترمپ اگر از حرفاش کوتاه میآمد، اعتبار امریکا نابود میشد. استفاده از تسلیحات شیمیایی در «دوما» نشان داد که 49 موشکی که ترمپ سال گذشته برای تلافی حملات شیمیایی رژیم اسد در خان شیخون، بالای اهدافی در سوریه شلیک کرده بود، اسد را از تکرار این عمل بازنداشته. از اینرو، دوباره یک حملهی مشابه محدود و فقط برای یکبار، چیز زیادی به ارمغان نخواهد آورد.
حقیقت این است که تنبیه نظامی بهتنهایی، صرفنظر از شدت و بزرگی آن، به پایان جنگ و درگیری منجر نخواهد شد. هفت سال پس از آغاز جنگ سوریه، پایداری نیروهای طرفدار اسد از سویی، و بقای شورشیان مخالف اسد (بهرغم تغییرات در ترکیب دو لشکر) از سوی دیگر، نشان میدهد که هیچ موجودی نمیتواند در جنگ سوریه از راه نظامی پیروز و برنده شود.
اما این مسأله شباهتی به این ندارد که بگوییم برای انجام هر کاری دیر شده و آرزو کنیم که بحران سوریه «ناپدید: شود؛ امری که برای بعضیها در غرب، بهخصوص با توجه به اینکه رژیم اسد به نظر میرسد شورشیان را در سراسر سوریه پس میزند و مناطق تحت کنترل آنها را دوباره در اختیار میگیرد، بهطور فزایندهیی وسوسهانگیز شده است. بر اساس استدلال نظریهی «کاری نکنیم»، اجازهدادن به پیروزی رژیم اسد، ایدآل نیست اما حداقل منجر به برقراری ثبات در سوریه میشود. اما چنین استدلالی نهتنها اشتباه، بلکه خطرناک است. هیچ نزاعی در تاریخ بشر تکنون به نقطهیی نرسیده که «برای انجام هر کاری در مورد آن خیلی دیر شده باشد». در ضمن، بیتوجهی به سوریه و درگیری جاری در این کشور، به معنای این است که اجازه بدهیم یک مرحله از جنگ پایان یابد اما در همانحال، راه برای جنگ خونینتری در آینده هموار شود.
با اینحال، آنچه که میتواند در مورد سوریه انجام شود، در هفت سال گذشته تغییر کرده است. در اوایل، قبل از اینکه بحران به جنگ داخلی تبدیل شود، امکان استفاده از دیپلماسی بینالمللی هم برای اعمال فشار و هم برای شیرهمالی رژیم سوریه (تا امتیازاتی را برای معترضین در نظر بگیرد و بدهد) وجود داشت. اما در آن زمان، هیچ ارادهی سیاسی از سوی کشورهای غربی برای استفاده از دیپلماسی وجود نداشت.
هنگامیکه درگیری خونین و معلوم شد که اسد همان راهی را میرود که معمر قذافی در لیبیا رفته بود –واکنش خشونتآمیز و تند در برابر معترضان ضدرژیم- امکان حذف او از قدرت از طریق نظامی، مخصوصا اینکه در آن زمان نقش روسیه و ایران در حمایت از اسد هنوز نوپا بود، وجود داشت.
اما تجربهی لیبیا در سال 2011 و عراق در سال 2003 به معنای این بود که غرب رغبتی برای مداخلهی نظامی در سوریه ندارد؛ هرچند این سه مورد (لیبیا، عراق و سوریه) یکسان نیستند. این مسأله باعث شد که اسد خواستها مبنی بر کنار رفتناش از قدرت را صرفا لفاظی بداند و آنها را رد کند.
در سال 2013 «خط سرخ» اوباما که هشداری پوچ در مورد استفاده از سلاحهای شیمیایی در جنگ سوریه بود، اعتبار ایالات متحده را بهطور خاص و اعتبار غرب را بهطور کل، تا جاییکه مربوط رژیم اسد بود، خدشهدار کرد. این رژیم به استفاده از سلاحهای شیمیایی بهعنوان تاکتیکی برای مجبور کردن شورشیان و غیرنظامیان به عقبنشینی از مناطق استراتژیکی که میخواهد بدون ترس از پاسخگویی بهدست بیاورد، همچنان ادامه داده است. اما نکته این است که حتا اگر رژیم اسد کنترل خود را بر سرتاسر سوریه بگستراند، گروههای شورشی به فعالیت خود ادامه خواهند داد و باعث ایجاد بیثباتیِ خواهند شد که نمونهی مشابه آن را از سال 2003 در عراق شاهدیم. به همین شکل، اگر شورشیان به نحوی بتوانند نیروهای طرفدار رژیم را عقب رانده و مواضع رژیم، همچون دمشق و ساحل غربی کشور را از چنگ اسد در بیاورند، بازهم نیروهای طرفدار رژیم بهسادگی تسلیم نخواهند شد.
همهی این موارد نشان میدهند که یگانه راه برای پایاندادن به جنگ این کشور، ایجاد یک روند سیاسی است که امکان گذار و انتقال در قدرت را فراهم کند؛ امری که خود مستلزم این است که ایالات متحده یک استراتژی سیاسی را برای سوریه ایجاد کند و توسعه دهد. اکنون که ایالات متحده به اقدامات نظامی متعهد است، حملات تنها میتواند وسیلهیی برای پایاندادن (نزاع) و مسیری برای اعمال فشار کافی بر روسیه باشد، تا این کشور متقاعد شود و با مذاکرات جدی (در رابطه به سوریه) توافق کند.
مذاکرات جدی به معنای پایاندادن به روند آستانه و سوچی و رهاکردن جبههیی است که روسیه در استفاده از آن در جریان روند جینوا ماهر شده بود. برای اینکه روسیه در مذاکرات جدی رفتار کند، این کشور باید باور کند که ایالات متحده نیز جدی است. آنچه که به نفع ایالات متحده کار میکند این است که متحدان کلیدی آن –بریتانیا، فرانسته و عربستان سعودی- همه در یک صف قرار دارند. این امر به ایالات متحده فرصت بینظیری میدهد تا در یک کارزار پایدار و هدفمند علیه منابع نظامی اسد که دارای حمایت گستردهی بینالمللی است، وارد عمل شود.
گرچه اظهاراتی وجود دارند مبنی بر اینکه حملات هفتهی گذشته ممکن است فقط برای یک بار بوده باشد، اما چنین کارزاری تا زمانیکه روسیه با مذاکرات جدی در مورد انتقال سیاسی در سوریه موافقت نکند، ترجیحا متوقف نخواهد شد. و در نهایت اینکه، روسیه نمیخواهد جایپایش در مدیترانه، روی ویرانهها و تکههای خشت باشد.
و در آخر نباید فراموش شود که سلاحهای شیمیایی مشکل اصلی در سوریه نیست. آنها نشانههای مشکل واقعی، یعنی در قدرت بودن رژیم اسد است. این رژیم اسد بود که در وهلهی اول اجازهی استفاده از این سلاحها را داد. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که اسد را در حالی از استفاده از سلاحهای شیمیایی باز داریم که در عینحال به وی اجازه میدهیم از سلاحهای متعارف علیه غیرنظامیان استفاده کند و در فعالیتهایی چون زندان و شکنجههای غیرقانونی دست داشته باشد.
هنوز یک راه برای خروج از این بحران وجود دارد و آن، انتقال سیاسی بر مبنای مصالحه است که در آن دولت انتقالی هم مصلحتگرایان رژیم و هم غیررژیم را شامل شود. در حالیکه جهان با پیامدهای فوری حملهی اخیر امریکا و متحدان آن بر تأسیسات شیمیایی رژیم اسد مشغول است، تمرکز باید بر روی چیزی باشد که (باید) در درازمدت اتفاق بیفتد؛ امری که ضرورت امریکا و متحدان آن به همگامکردن اقدامات نظامی با استراتژی سیاسی را برجسته میکند.
تا زمانیکه رژیم بشار اسد در قدرت باشد، سوریه هرگز روی صلح را نخواهد دید و تا زمانیکه رژیم اسد سکان قدرت سوریه را در اختیار داشته باشد، مشکل اصلی که باعث شد مردم دست به اعتراض بزنند، همراه با درد و پریشانی ناشی از رفتار رژیم در هفت سال گذشته، همچنان پایدار باقی خواهد ماند. رژیم اسد اگر «برنده» هم شود، پارامتر این رفتارها تغییری نمیکند. همانطور که تاریخ نشان داده است، دیکتاتورها یکشبه به اصلاحطلبان تبدیل نمیشوند.
