کوچه‌ی مرغ‌ها: بازاری که نه مرغ دارد و حالا نه مشتری

نیویورک تایمز – راد نوردلند
ترجمه: جلیل پژواک

هر شهر بزرگ در جهان حداقل یک خیابان دارد که بازدید از آن برای گردشگران یک «باید» است، مانند: خیابان کینگ ویلیام در لندن، آربات در مسکو، پازو دل پرادو در مادرید و ویا کوندوتی در رُم. کابل کوچه‌ی مرغ‌ها را دارد.
درازای کوچه‌ی مرغ‌ها فقط به اندازه‌ی دو بلاک است. کوچه‌ی رنگ و رو رفته‌یی پر از عطر‎‌فروشی‌های سخت در حال رقابت، که در دو طرف آن مغازه‌های جواهرفروشی، عتیقه‌جات، وسایل تزئینی، آثار هنری و مخصوصا قالینچه‌های شرقی صف کشیده‎‌اند و دهه‌ها برای بازدیدکنندگان خارجی که به دنبال شگفتی‌های افغانستان بوده‌اند، همانند مقناطیس عمل کرده‌اند. اما در طول همین چندین دهه، تنها چیزی که در این کوچه ناپیداست، مرغ بوده، اگرچه اکنون اثری از خارجی‌ها نیز در این کوچه نیست.
کوچه خالی از هرنوع مشتری است. مشتری بیشتر دکان‌ها صفر شده است. اکنون برای دکان‌هایی که در کوچه‌ی مرغ‌ها واقع شده، جلب یک مشتری، غیرعادی است و داشتن دو مشتری در دکان، ازدحام به‌شمار می‌رود.
اما بازدیدکنندگان خارجی که زمانی نقطه‌ی اتکای کوچه‌ی مرغ‌ها بودند، اکنون به حدی کمیاب شده‌اند که آمدن شان در کوچه‌ی مرغ‌ها توام با شور است. در برخی از روزها –کار و بار- در حدی بد است که حتی گداها به خود زحمت نمی‌دهند که سر کار بیایند و جارچیان مغازه‌ها به ندرت از جای خود برای راست‌کردن بدن‌شان تکان می‌خورند.
مانند بسیاری چیزهای دیگر امروزه در کابل، وضعیت امنیتی مقصر دانسته می‌شود.
سیل مداومی از بمب‌گذاری‌های انتحاری که هر روز بدتر نیز می‌شوند، از جمله یکی از آن‌ها که اخیرا در نزدیکی کوچه مرغ‌ها روی داد؛ بی‌باوری به نیروی فاسد پولیس و حکم‌فرمایی جنایت و بزه‌کاری، در حق کوچه‌ی مرغ‌ها کاری کرده است که تهاجم روسیه، دهه‌ها جنگ داخلی و حتا درگیری شهری نتوانست: مشتری‌ها را فراری داده.
سفارت‌خانه‌ها، سازمان‌های بین‌المللی، اکثر گروه‌های کمک‌رسان و پیمان‌کاران خارجی خرید در این کوچه را برای کارکنان خود ممنوع کرده‌اند؛ امری که کوچه‌ی مرغ‌ها را از یک کالای گران قیمت –مشتریانی که چانه‌ی ناچیز می‌زنند و پول گران می‌پردازند- محروم کرده‌ است.
مغازه‌ی قالین‌فروشی «هرات قالین» یکی از موفق‎ترین بازرگانان قالین در این کوچه است اما 13 آپریل آخرین روز کاری وحید عبدالله، صاحب این مغازه، در افغانستان بود. او کاروبارش را به استانبول انتقال می‌دهد. توضیح او در رابطه به این تصمیمش یک کلمه بود: امنیت.
از بیرون مغازه، هرات قالین یک مکان کوچک مانند سوراخی درون دیوار به نظر می‌رسد اما داخل آن که پیش برویم، به راه‌پله‌یی می‌رسیم که دو طرف آن قالین‌ها چیده شده‌اند. راه‌پله ما را به راهروی می‌رساند که دیوار آن از قالین است. راهرو را که طی کنیم، به مجموعه‌اتاق‌های بی‌پنجره‌یی می‌رسیم که در آن قالین‌های دست‌باف افغانی از هر نوعی، روی هم تا سقف چیده شده‌اند.
آقای عبدالله از مشتریانش با چای سبز روی میز قهوه‌خوری که خود نیز عتیقه است، پذیرایی می‌کند. میز از چوب افرای قدیمی ساخته شده و با چندین نوع فلز چکش‌خورده منبت‌کاری شده است. روی میز پر است از سینی‌های مملو از پسته، شیرینی‌های افغانی، انواع کشمش‌های بومی و بادام‌های محلی.
پس از چای او قالین‌هایش را برای نشان دادن به مشتری هموار می‌کند، در یکی از آن‌ها به پریدگی‌ها و تغییرات رنگ –جاهایی که بافنده مجبور شده نخ جدیدی را رنگ بزند- اشاره می‌کند، در دیگری به سایه‌ی نادر زردرنگی که از گل جوش به‌دست می‌آید اشاره می‌کند و در سومی به نواقصی که پیدا کردن آن –برای یک مشتری- دشوار است اشاره می‌کند.
او می‌گوید تنها خدا می‌تواند کامل باشد. بنابراین، هر قالینچه‌ی افغانی اشتباهی دارد که در نقش و طرح آن بافته شده است.
آقای عبدالله مشتریانش را نمی‌فروشد، او آن‌ها را از راه به‌در می‌کند. در شامگاهان جمعه، پس از ساعات کاری، او عادت داشت گروهی از دوستانش را برای سهیم شدن در بوتل شرابی که قرار بود در خلوت‌گاه داخلی طبقه‌ی بالایی مغازه‌‌اش، سرو شود، دعوت کند.
او می‌گوید: «ما درباره‌ی زیبایی فرش و قالین‌ها، آن‌گونه صحبت می‌کردیم که برخی مردان ممکن است در مورد زنان زیبا صحبت کنند.»
آقای عبدالله می‌گوید رمز و راز جهانی طرح بادامچه را ببین. طرح بادامچه که در غرب به‌عنوان paisley شناخته می‌شود، نقش تزئینیِ است که در قالینچه‌ها در سراسر جهان یافت می‌شود. او هیجان‌زده به فرشی اشاره می‌کند که الگوی آن نقوش بادامچه را در خود دارد که درون بادامچه‌های بزرگ‌تر پیچ خورده‌اند. عبدالله به آن «بادامچه‌ی باردار» می‌گوید.
آن روزها پایان یافته است. برخی از دوستانش –کوچه‌ی مرغ‌ها را- ترک گفته‌اند و اکنون او همین کار را می‌کند. دیگران به‌خاطر نگرانی‌های امنیتی از آمدن به این کوچه بازداشته شده‌اند. او می‌گوید: «ما همه برای همدیگر و آن دوران دلتنگ شده‌ایم.»
اما از طرف دیگر، کوچه‌ی مرغ‌ها تغییر نکرده است. کالاها هم‌چنان متمایز و گاه ناخوش‌آیند باقی مانده‌اند. پوست پلنگ برفی یکی از آن‌هاست. حاجی عبدالرزاق یکی از آن‌ها را به ما در انبار مهر و موم شده‌یی که در زیر مغازه‌اش، کابل چرم، واقع شده نشان داد. قیمت آن فقط 500 دالر است. و از گرگ؟ 200 دالر.
او اصرار داشت که «هیچ مشکلی با گمرک ندارد.» او هم‌چنین یوزپلنگ پر شده‌یی برای فروش داشت که ادعا می‌کند از کندهار (افغانستان، نه آفریقا) آمده است. او می‌گوید که بلی –یوزپلنگ- با گمرک مشکل دارد.
در مغازه‌های دیگر، تفنگ‌های چخماقی و خورجین شتر، گلیم و سوزن‎‌دوزی‌ها، زره‌های زنجیری و کلاه-خودهای تاتاری یافت می‌شوند. قیمت یک زاویه‌یاب بریتانیایی قرن نوزدهم و تلسکوپ برنجی هردو 100 دالر گفته می‌شود که احتمالا با 50 دالر به‌دست می‌آیند.
مغازه‌داری با سرخوشی توضیح داد که «آن‌ها تقلبی‌اند» اما «برنج آن واقعی است.»
در کوچه‌ی مرغ‌ها تقریبا هرچیزی را می‌توان یافت که از لاجورد، سنگ نیمه‌‌‌قیمتی با رنگ آبی تیره که مخصوص افغانستان است، ساخته یا حکاکی شده باشند. کره‌ی زمین، لوح، کاسه‌های سفالی و گردنبند‌های هزار مهره، همه معمولا براساس وزن لاجوردی که در آن‌ها به کار رفته به فروش می‌رسند. برای کسانی که با جواهرات آشنایی دارند، این اشیا با قیمت 41 دالر در ازای هر پوند، اغلب بدون هزینه‌ی اضافی برای چگونگی ظرافت و ساخت آن، فروخته می‌شوند.
بیرون مغازه‌ها، بوی کباب‌هایی که در سینی‌های بزرگ فلزی کنار پیاده‌روها روی زغال بریان می‌شوند، دهان را آب می‌اندازد و هوای سراسر کوچه را فرا می‌گیرد. هرچند امروزه، احتمالا بیشتر از هر وقتی دیگر، با بوی زباله‌های خامی که از مجراهای سر-باز جاری است، در هم می‌آمیزد.
در سال‌های پس از حمله‌ی امریکا در سال 2001، زمانی‌که کوچه‌ی مرغ‌ها پررونق‌ترین عصر خود را تجربه می‌کرد، توسعه‌دهندگان ذینفع نمای بسیاری از مغازه‌های دو طبقه‌ی کوچک این کوچه را با سایبان‌های فلزی راه-راه خود برهم زدند و به‌جای آن بازارهای چندمنظوره‌یی را که هریک چند مغازه را در خود جا می‌دهند، برافراشتند. اما آن‌ها مجرای فاضلاب جدید برای این کوچه نساختند.
آقای عبدالله می‌گوید: «ثروتمندان تازه به دوران رسیده آمدند و کوچه‌ی مرغ‌ها را نابود کردند.»
اما نبود مجرای فاضلاب چیزی نیست که آقای عبدالله را واداشته تا به ترکیه برود. او می‌گوید: «در آخر تصمیم با کودکان است.» او پیوسته نگران این است که –کودکانش- در مسیر مکتب و خانه ربوده نشوند. او ادامه می‌دهد: تصمیم‌اش «حتا –به‌خاطر- این بمب‌‌ها نبوده. بدتر از آن ترس اختطاف بوده.»
شکرالله احمدی که جواهرساز است، از راه دشواری در مورد آدم‌ربایی آموخت.
او و برادرش نورالله تازه یک ساختمان جدید گران‌قیمت را در کوچه‌ی مرغ‌ها در ازای نیم میلیون دالر خریداری کرده‌اند؛ ساختمانی که با یک راهرو مخفی در پشت آن که به مغازه‌ی عتیقه‌فروشی و مبلمان این دو برادر در انتهای کوچه وصل است، مجهز شده. به این ترتیب، آن‌ها می‌توانند هر دو مغازه را اداره کنند و در هرکدامی که مشتری آمد حاضر شوند.
نورالله در حالی‌که آدم‌ربایان با تفنگ به سمتش نشانه رفته بودند، ربوده شده بود. سپس آن‌ها به شکرالله احمدی ویدیویی را فرستادند که برادرش در حالی‌که شکنجه می‌شد نشان می‌داد. آن‌ها گوش نورالله را قطع کردند. شکرالله خانه‎‌ی خانواده‌اش را فروخت تا بهای آزادی برادرش را بپردازد. هنگامی که او با آدم‌ربایان ملاقات کرد، آن‌ها بی هیچ نقابی روی صورت، لباس پولیس به تن داشتند.
شکرالله احمدی می‌گوید که به کسب‌وکارش ادامه داده اما حالا به‌شدت مسلح است و برخلاف بسیاری از بازرگانان کوچه‌ی مرغ‌ها، او نگران کاهش مشتریانش نیست. او هنوز با خارجی‌ها کار می‌کند و اغلب با آن‌ها در سفارت‌خانه‌ها و دفاترشان بازدید می‌کند.
شکرالله مشتریان دایمی افغان نیز دارد. آن‌ها از وی از الماس سیاه گرفته تا یاقوت کبود، زمردهای افغانی (با کیفیت پایین اما قیمت ارزان) جید و تورمالین خریداری می‌کنند.
او می‌گوید: «من از کسب‌وکارم راضی اما نگران امنیت‌ام.»
احمدولی شیرزاد صاحب چرم‌فروشی LS نیز قصدی برای توقف کارش که ساختن کیف‌های دستی از پوست شتر، بز و گوساله است، ندارد. هرچند وی می‌گوید که وضعیت کسب‌وکار در بدترین حالتی قرار دارد که تا کنون دیده است. او می‌گوید: «عین دوران طالبان بد است.» اما او دوباره علاوه می‌کند که عصر طالبان نیز در نهایت به پایان رسید.
به‌سختی می‌توان در کوچه‌ی مرغ‌ها کسی را یافت که به یاد داشته باشد چه زمانی در این کوچه‌ی مرغ فروخته می‌شده. عتیق‌الله پدر آقای شیرزاد، کسب‌وکار خود را در 1975 آغاز کرده. او به یاد می‌آورد که چند مغازه‌ی مرغ‌فروشی در آن روزها در این کوچه، که در آن زمان یک محله‌ی فقیرنشین در مرکز شهر بوده، موجود بوده اما بعدتر با رونق توریست اجاره‌ها بالا رفته و مرغ‌فروشی‌ها آن جا را ترک کرده‌اند.
برخی از حامیان محلی اخیرا پیشنهاد کرده‌اند که نام این کوچه به خیابان عتیقه‌جات تغییر کند. کلمه‌ی «Antiques» در زبان انگلیسی و دری –گویش فارسی که در افغانستان به آن تکلم می‌شود- مشابه است.
آقای احمدی که انگلیسی را روان اما با کمی شکستگی صحبت می‌کند، می‌گوید: «این ایده دیوانه/احمقانه است.» او ادامه می‌دهد: «تنها یک جای است که به آن کوچه‌ی مرغ‌ها می‌گویند. اگر آن را کوچه‌ی عتیقه‌جات بگویید، ممکن است در هرجایی از دنیا، این نام باشد.»