لورلی لورلی باچه مه

لورلی لورلی باچه مه

  • عیسا قلندر

خانه‌ی یکی از مقامات بلندرتبه‌ی حکومت قبلی فرزندی به‌دنیا آمده است. این مقام بلندپایه به میمنت قدوم نورسیده، تمامی نامزدان ریاست‌جمهوری را در منزلش دعوت کرده است. اغلب نامزدان، دعوت او را پذیرفته و به محفل تشریف برده است. در پایان هر کاندیدا نوزاد را در آغوش گرفته و چند جمله‌ را به گوش او خوانده است. ما این جملات را برای شما تقدیم می‌کنیم.

محمداشرف غنی: وقتی اشرف غنی نوزاد را به آغوش گرفت، از همه معذرت خواست. او گفت هنوز هجده ساعت کارش تمام نشده و باید زود برود. اشرف غنی به نوزاد گفت: نام خدا قندولک! کاش هجده سال پیش به‌دنیا می‌آمدی که سه ماه بعد به‌خیر به غنی کاکایت رای می‌دادی. حالی هم دیر نشده است. دستور می‌دهم که از کود ۹۱، هجده بسته دایپر کانفی برایت کمک کنند.

عبدالله عبدالله: الا جانم استی او بچه. بخدا جهاد افغانستان ارزشش را داشته. اگر خدا خواسته باشد تو بزرگ شوی و ارزش جهاد و مقاومت را درک کنی. پدرت ارزش جهاد را درک کرده، اما خود را به کوچه حسن چپ زده است.

محمدحنیف اتمر: تو کوچک استی و اتمر صایب را درک نمی‌کنی. گلایه‎ی ما از پدرت است که تا به ‌حال به ما نپیوسته و در محفل امشب، سران حکومت نامشروع را هم دعوت کرده است. کاش تو زبان می‌داشتی و از پدرت می‌خواستی که جلو غارت و چپاول بیت‌المال را بگیرد. بدبختی افغانستان همین‌جاست. بچه‌ها کوچک‌اند و پدرها به ما نمی‌پیوندند.

رحمت‌الله نبیل: من و پدرت هر دو از پاکستان متنفریم. وقتی در انتخابات گذشته گزارش تقلب در انتخابات را به شورای امنیت دادیم، یکی از مقامات که تیر خودرا آورد، همین پدرت بود. البته حالا پشیمان است. اما چه سود؟ پدرت مرا خب می‌شناسد، امیدوارم در این انتخابات تیر خود را نیاورد. چون پسان‌تر قطعا پشیمان خواهد شد.

محمدحکیم تورسن: آفرین ارباب کوچک را. بیا بغلم بیا جان کاکا! بیا بغل رییس‌جمهور آینده‌ی مملکت. (گفته می‌شود نوزاد در بغل آقای تورسن گریه کرده). آقای تورسن هم به او گفته: مادر تو اولین مادری‌ست که پسری به‌دنیا آورده که آن پسر تورسن را قبول ندارد. برو بغل احمدولی مسعود.

احمدولی مسعود: ناژ ناژ ناژ. ناژ کاکا. گریه نکن. تورسن کاکایت مزاق می‌کنه. کوشش نکن زود کلان شوی، وگرنه مثل تورسن کاکایت از خودراضی می‌شوی. خرد‌ترک باش و از خردترکی‌ات لذت‌ببر. بسیار متاسف استُم که از همین حالا با چِرت‌وپِرت سیاسیون مواجه شده‌ای. تو باید حالی آهنگ وجیهه خانم را بشنوی که می‌گوید: لورلی لورلی باچه مه، ای نور دو دیده مه.

شیدا محمد ابدالی: به‌خدا در چهره‌ات وقار احمدشاه ابدالی بابا را می‌بینم (این‌جا به قصد صدایش را بلند کرده بود که والدین و اقارب نوزاد بشنوند). خدا کند تا زمانی که تو بزرگ می‌شوی، من زنده باشم. تو کاندیدا شوی و من و تمام اقاربم به تو رای بدهیم. تو از یک فامیل بسیار نجیب است، دلم گواهی می‌دهد که خانواده‌ی تو به من رأی می‌دهند. خدا گواااااه هی خدا گواه.

فرامرز تمنا: از همین حالا دوست دارم تو را داماد خطاب کنم. نه. منظورم این نیست که برای رأی دیپلماسی کنم. بلکه می‌خواهم یک فرصت بی‌نظیر را از دست ندهم. اصلا پدرجانت اگر می‌خواهد، روز انتخابات کل روز را در خانه بخوابد، هیچ تغییری در دیدگاه من به‌وجود نخواهد آمد داماد جان! عمر دراز و زندگی خوب داشته باشید.

گلبدین حکمتیار: ماشاالله فرزند دلیر مسلمان. به آغوش اسلام خوش آمدی. من نیامده‌ام که رأی گدایی کنم، بلکه می‌خواهم بگویم خوب است که دیر به‌دنیا آمدی، اگر نه ممکن بود تو هم حالا بر من تهمت می‌زدی که گلبدین کابل را راکت‌باران کرده بود. من حالا تو را پیش چشم همه ماچ‌باران می‌کنم، باز ببین که یک نفر این خبر را نشر نمی‌کنند. کلان که شدی بخیر، شایعات زیادی را در مورد من خواهی شنید. هیچ‌کدامش را باور نکن. یگان چکر سر قبر ما بیا و در حق امیرت دعای خیر کن.

زلمی رسول: ای هدیه‌ی خدا! بیا بغل رسول.

گفته می‌شود آقای زلمی رسول باقی حرف‌هایش را نگفت. چند بوسه بر صورت نوزاد زد و کنار رفت.

عنایت‌الله حفیظ: خیلی دوست دارم این بچه را ریاضی درس بدهم، فیزیک درس بدهم و بیولوژی را برایش تشریح کنم، در بالاترین سطح. طوری‌که از المپیادهای ریاضی، فیزیک و بیولوژی همیشه با مدال طلا و مقام نخست برگردد. اسمت چیست شاهزاده؟ ای نام خدا جوان آینده مملکت را. این وطن در آینده از شماست. پنج‌ساله که شدی بخیر، درس را شروع کن. به پدرت هم می‌گویم که در تربیت تو آخرین تلاشش را بکند. مطمیینم پدر و مادرت این کار را خواهند کرد. از طرف من دستان پدر و مادرت را ماچ کن.

گفته می‌شود بقیه نامزدان ریاست جمهوری به‌دلیل ترافیک بیش از حد در چهارراهی‌های گدودشده از طرف شهرداری بند مانده و به این محفل نرسیده‌اند. اما از طریق دنیای مجازی صورت نوزاد را دیده و آرزوی خوشبختی کرده‌اند.

در همین حال والدین این نوزاد در ختم محفل، یعنی هنگامی که همه رفته بودند، با صدای بلند گفته: تا که این مکتب است و این ملا، حال طفلان خراب می‌بینم. والدین مذکور از سه روز بدین‌سو دیگر در انظار عمومی دیده نشده‌اند. گفته می‌شود به دیار خارجه رفته تا زندگی حداقلی را برای خودشان گارانتی کنند.