محمدجان ستوده
کتابفروشِ کتابنویس
مولانا خالمحمد خسته فرزند ملا رستم (1280ـ1352ش) در کنگرت ختلان زاده شد. مولانا خسته، محقق برجسته، تذکرهنگار، خطاط، شاعر، نسخهشناس و بیدلشناس بود. او علاوه از تسلط به زبان فارسی، زبانهای عربی، هندی و ازبکی را نیز میدانست. او در زمان جوانی برای تحصیل دانش به هندوستان رفت و پس از تقریبا پانزده سال، در (1355ه.ق/ 1315ه.ش) به بلخ افغانستان برگشت.
مولانا خسته پس از 12 سال تدریس رسمی و غیررسمی در مدارس «اسدیه» و «خواجه خیران» در مزار شریف، در سال 1327 بهعنوان وکیل مردم بلخ در دورهی هفتم شورای ملی انتخاب گردید. پس از پایان دورهی وکالت، با کتابفروشی و خوشنویسی مخارج زندگی خویش را تأمین میکرد. در نخست مسئول کتابفروشی ابن سینا بود، پس از سال 1335ه.ش خودش در کوچهی کاهفروشی کابل، دکانی بهنام «کتابفروشی خسته» باز کرد و تا آخر عمر مشغول کتابت و استنساخ آثار بزرگان، خوشنویسی و کارهای تحقیق و نگارش شد.
همان کتابفروشی، دفتر کار و صنف درسیاش نیز بود. در همانجا آثارش را مینوشت، خطاطی و تحقیق میکرد و هفتهی دو روز برای علاقهمندان بیدل، درس بیدلشناسی نیز داشت. محمدآصف گلزاد در مقالهی خود با عنوان «آثار و کارکردهای مولانا خسته»[1]، 36 اثر وی را معرفی کرده است که شامل خطاطی، تذکرهنگاری، تحقیق، تألیف، تصحیح، حاشیهنگاری و شعر میباشند. مهمترین کار مولانا خسته اما تصحیح و تدوین کلیات آثار ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل بود که آن را به همکاری گروه تدوین آثار و با مقدمهی خلیلالله خلیلی در سال 1344ش/ 1965م به پایان رسانید. یکی از آثار او در زمینهی بیدلشناسی، کتاب «منتخبالزمان» در شرح زندگانی بیدل است که تقریبا تمام جنبههای زندگی و شخصیت او را احتوا میکند.
مولانا خسته که از طرفداران مشروطهخواهی بود، ممنوعالخروج گردید و سالهای اخیر زندگانیاش را با بیماری و مشقت سپری کرد و حتا مجبور شد که کتابهایش را بفروشد. خانهاش نمناک و تاریک بود. حیدری وجودی که یکی از مصاحبان وی بود، آن خانه را چنین توصیف کرده است:
«روزی در سال 1344 خورشیدی به دیدار مولانا خسته رفتم، در محضرش جز مرحوم شیدای میمنهگی کس دیگری نبود، بعد از لحظاتی استاد خلیلی در همان خانهی نمناک و تاریک که در روز چراغ روشن میکرد حضور بههم رساند. بعد از احوالپرسی در همان حال از چشمان استاد [خلیلی] اشک جاری شد.»[2]
وقتی مولانا خسته از دنیا رفت، رهنورد زریاب او را «مرد کوچکاندامی» توصیف کرد که «کلوش» به پا داشت؛ «مردی که چشمهای ریزهریزهاش آب میزد» و مردی که «کرتی پولادیرنگ بر تن استخوانی و بیگوشتش کلانی میکرد».[3]
آیا پدر مولانا خسته از پنجشیر بود؟
مولانا خسته تمام عمر خویش را صرف خدمت به مردم، فرهنگ و ادبیات افغانستان کرد و از این جهت او یک شهروند اصیل و موثر افغانستان شمرده میشود. اما اصل پژوهش ایجاب میکند تا در مورد شخصیتهای بزرگ، معلومات دقیق ارایه گردد. به همین جهت ادعایی که پدر او را منسوب به پنجشیر افغانستان میداند، در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد.
در کتاب درسی مضمون دری صنف یازدهم وزارت معارف، درس بیستوششم، ذیل عنوان «مولانا خسته و تذکرهنگاری» صفحات 137 و 138 چاپ 1390ه.ش چنین آمد است:
«مولانا خالمحمد خسته در سال 1280ه.ش در دهکدهی «دهباز» ختلان تاجکستان زاده شد. پدرش (ملا رستم پنجشیری) از جملهی منشیان سردار محمداسحاق خان بود؛ هنگامی که او علیه امیر عبدالرحمان خان قیام کرد و شکست خورد، ارکان حکومتش، از جمله پدر مولانا خسته به ماوراءالنهر فرار نمود و در ختلان رحل اقامت افکندند. او با دختری از همان ازدواج کرد که مولانا خسته نتیجهی همان وصلت است.»
در بند بالا سه نکته قابل توجه است: اول اصالت پنجشیری ملا رستم (پدر مولانا خسته)، دوم اینکه ملا رستم از منشیان سردار محمداسحاق خان در بلخ بوده است و سوم سال تولدش.
ادعای فوق از کجا آمده است؟
نیلاب رحیمی در مقالهی «زیستنامهی مولانا خسته» در کتاب «مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران» چاپ سال 1384ه.ش، ادعا دارد که پدر خسته اصلا از پنجشیر بوده است. تعدادی نیز پس از وی این سخن را در جاهای گوناگون تکرار کردهاند. از آن جمله سرمحقق محمدآصف گلزاد در وبلاگ خویش زیر عنوان «خالمحمد خسته»[4] چنین نوشته است: «پدر خالمحمد از مضافات ولايت پروان (شتل يا پنجشير) بود كه به ماوراءالنهر آواره شد و با دختري از آن ديار ازدواج كرد كه ثمرهی اين ازدواج همانا خالمحمد مذكور ميباشد.» و محمدایوب عظیمی در سایت کابل ناتهـ، ذیل عنوان «علمای مبارز پنجشیر؛ مولانا خالمحمد خسته»[5] نیز مطلبی را نشر کرده است که مبنایش همان ادعای نیلاب رحیمی است.
نیلاب رحیمی به قول شفاهیِ واصف باختری که گویا از زبان مولانا خسته در یک مجلس خصوصی این موضوع را شنیده است و بهعنوان یک مسئولیت پس از درگذشت مولانا خسته، آن را با دیگران شریک کرده، استناد کرده است. وی به همان استناد نوشته است که وقتی مولانا خسته برای تصحیح و تدوین کلیات آثار بیدل گماشته شد، سفیر افغانستان در قاهره به وزیر معارفِ آن وقت نامهای نوشت و مضمونش این بود که چرا این کار بزرگ را به یک آدم بیسواد و بیگانه سپرده است. این نامه پیش از آنکه به دست وزیر برسد، به دست یکی از ارادتمندان مولانا خسته افتاد که پس از کاپی گرفتن، آن را مسترد کرد.
رحیمی از زبان واصف باختری نقل میکند که مولانا خسته وقتی از این جریان آگاه شد، در یک مجلس دوستانه که از جمله واصف باختری نیز در آن حضور داشته، در مورد خود چنین گفته است:
«پدرم بهنام ملا رستم از پنجشیر است که در سلک منشیان سردار محمداسحاق خان، والی مزار منسلک بود. هنگامی که وی علیه عبدالرحمانخان قیام کرد و منهزم گردید، ارکان حکومتش که پدر من نیز در شمار آنان بود، به ماوراءالنهر فرار نمود. پدر پنجشیریالاصل من در ختلان رحل اقامت افکند و با دختری از همان ناحیه ازدواج کرد که من نتیجهی همان وصلت هستم».[6]
ادعای مذکور البته بعدا توسط محمدیوسف خسته (فرزندش) نیز تکرار شده است. او در مقدمهی کتاب «تذکرهنگاران» چاپ 1396ه.ش چنین نوشته است: «از یادداشتهای جناب خسته چنین برمیآید که پدرش از پنجشیر و مادرش از ختلان است».[7] البته محمدیوسف خسته آن یادداشتها را در اختیار خوانندگان قرار نداده و از آن مستقیما نقل قول نمیکند، اما یادداشتی که به قلم خود خسته موجود است، چنین چیزی را نشان نمیدهد که شرح آن را در ادامه میآورم.
چند پرسش در مورد ادعای بالا:
- استاد واصف باختری که خوشبختانه تا هنوز زنده است و قلمش نزد اهل تحقیق معتبر، چرا چنین چیزی را ننوشته است تا شک به یقین بدل شود؟ و اگر نوشته است، چرا از قول شفاهی او نقل میکنند؟
- چرا پدر مولانا خسته وقتی به افغانستان آمد، به سرزمین آبایی خویش (پنجشیر) نرفت و پس از آن نیز خود مولانا خسته در مزار و کابل با مشقت زیست و یادی از پنجشیر نکرد؟
- چرا محمدیوسف خسته (فرزندش) اکنون در پنجشیر اقارب و جایداد پدری ندارد؟
یادداشت قلمی مولانا خسته در این باره چه میگوید؟
از سال 1336ه.ش یادداشت قلمی از مولانا خسته به دسترس است که در آن زندگینامهی خویش را نوشته است. این یادداشت در ابتدای گزیدهی اشعار او زیر عنوان «سرودههای جاویدان» به چاپ رسیده است. چون هیچ متنی در این زمینه معتبرتر از این نسخه نیست و هیچ کسی برای معرفی او، بهتر از خودش نیست، اینک چند بند را از آن میآورم. او در بارهی پدر بزرگ خویش (عبدالرحیم) نوشته است:
«پدرم ملا رستم پسر عبدالرحیم یک نفر زمیندار و مالدار وطن خود [ختلان] بوده. قراری که از پدر خود شیندهام میگفت: «[عبدالرحیم] چندان در زراعت و مالداری مُصر و منهمک بود که نمیخواست فرزندان او به تحصیل علم و یا دیگر صنعت و حرفتی بدل توجه نماید. به تکرار در مدارس محیط شامل درس شدم مرا خارج نمود بالاخره از او فرار نموده و به سمرقند رفتم. بعد از پنج سال سمرقند آمد و مرا با خود آورد و در قریهی ده باز متأهل ساخت؛ برخی زمین و مال خود را ملک من گردانید و بدینوسیله مرا از تحصیل قطعا محروم نمود.» اگرچه خیلی خرد بودم ولی به یاد دارم پیر مردی بود نهایت لجوج.
محرر این سواد خالمحمد خسته در هزار و سه صد و بیست هجری قمری مطابق هزار و دوصد و هشتاد [1280] هجری شمسی در قریهی مذکور تولد یافته پنجمین پسر پدر میباشد که از دو سالگی در آغوش تربیت پدر افتاده؛ در پنجسالگی مرا با خود به بخارا برد.[8]»
چند نکته در متن بالا صراحت دارد:
الف ـ عبدالرحیم (پدر ملا رستم و پدر کلان مولانا خسته) از زمینداران ختلان بوده است، نه از زمینداران پنجشیر.
ادعای رحیمی و دیگران این است که ملا رستم (پدر خسته) از پنجشیر به بلخ و سپس به بخارا رفت. اگر چنین میبود، ممکن نبود که عبدالرحیم (پدر ملا رستم) قبل از خودش به بخارا رفته و زمیندار و مالدار شده باشد. بنابراین، ادعای رحیمی و دیگران، سند و اعتباری ندارد.
ب ـ ملا رستم را پدرش نگذاشت در مدارس تحصیل کند و او را از سمرقند به «دِه باز» برد و مزدوج ساخت. بنابراین، او در ختلان و سمرقند بزرگ شد، نه در پنجشیر و بلخ. در این صورت، او نه در بلخ بود و نه در سلک منشیان سردار محمداسحاق خان.
ج ـ خالمحمد خسته نوشته است که در سال 1280ه.ش در ده باز ختلان زاده شده است، نه در سال 1281.
مولانا خسته، در این یادداشت هیچ اشارهای به پیشینهی شغلی پدرش در بلخ ندارد. توصیفی که از او میکند نیز با ادعای رحیمی و دیگران سازگار نیست. او در بارهی پدرش ملا رستم چنین مینویسد: «او مردی بود پرهیزگار، پارسا، عزلتگزین، مرتاض، تارکالدنیا. تا من او را شناخته و همراهش بودهام، او را زایر تربت اهلالله و مقامات متبرکه دیده در همچو مقامات اغلب چلهنشینی و تلاوت قرآن نمودی.»[9]
چند نکتهی دیگر
میرزامحمد روستایی از یادداشتهای دیگر مولانا خسته نقل میکند که وقتی مولانا در دهلی بوده است، کسی یک جلد مثنوی معنوی و یک نامه به او فرستاده و در آن نامه، مولانا را پسر عم خوانده بوده است. به نقل روستایی توجه کنید:
«مگر زمانی که در دهلی بودم، شخصی به نام مطیعالله کتاب مثنوی مولانا [جلالالدین بلخی] را از قطغن زمین همراه با مکتوبی عنوانی من فرستاد و از مطالعهی آن نامه دریافتم که ارسالی پسر حاجی شرفالدین (یکی از مشایخ کنگرت) است. ایشان مرا در مکتوبش پسر عم خوانده بود. چون من از ایشان کمال را از پدر بهعنوان برادر شینده بودم و نمیدانستم که پدرم حاجی شرفالدین نام برادری هم دارد به جوابش مختصر مثنوی نوشتم.»[10]
بخشی از آن مثنوی مولانا خسته در پاسخ وی چنین است:
چه دادی یاد از قوم و دیارم
به دل افگندی از شوخی شرارم
که سی سال است دور از خویش و قومم
ندیده روی کس را جز به نومم
ز ختلان پنجساله سرکشیده
به واله در بخارایم رسیده
بهخاک آنجا سپرده دو برادر
گشادم با پدر در بلخ بستر
چنان گمگشته از اهل و دیارم
کسی نشناسد از قوم و تبارم
همیدانم که در ملک است الحال
مراهم عم و عمه، خاله و خال
ز حسب حال زار خسته پیداست
تخلصش که اسم با مسما است[11]
در متن بالا، به صراحت در مورد فامیل خویش در ختلان توضیح داده است. اگر ملا رستم از پنجشیر به آنجا رفته باشد، چطور ممکن است که عم و عمه و خالهاش نیز در آنجا بوده باشند؟
از نکتههای قابل توجه دیگر که میتواند ارتباطی به اصالت تباری مولانا خسته نیز داشته باشد، همکاری تاجران سمرقند و بخارا در زمان بیماری او است. معلوم میشود که پیوند تباری، این تاجران را وادار به همکاری با یک همتبارشان کرده بوده است. محمدیوسف خسته (فرزندش) این موضوع را چنین نوشته است:
«یک تعداد تاجران مهاجر سمرقندی و بخارایی چون مرحوم میر محمدنعیم (یعقوبی)، مرحوم ایشان احمدخان، مرحوم سیدطور حبیبالله خان، مرحوم قاری فولاد خواجه و امثال اینها تا سال 1352ش/ 1973م در قسمت تداوی ایشان کوشیدند.
در ثور همین سال تاجران متذکره یک مشت پول جمعآوری کردند و خواستند مولانا را به هند جهت تداوی بفرستند.»[12]
انجامِ بحث
مولانا خسته یک شهروند مفید و دانشمند افغانستان بود که در ختلان زاده شد، از مردم بلخ در شورای ملی نمایندگی کرد و در کابل درگذشت. یادداشت دستنویس او نشان میدهد که ادعای پنجشیریبودن پدرش اساس و مبنایی ندارد و البته هیچ سندی بهتر و معتبرتر از این یادداشتها در این زمینه نیست.
در یادداشتهای خسته به صراحت بیان شده است که پدر کلانش در وطن خود (ختلان) زمیندار و مالدار بوده و پدرش نیز در همانجا بزرگ شده است، نه در پنجشیر یا بلخ. او دربارهی اینکه گویا پدرش در سلک منشیان محمداسحاق خان در بلخ بوده باشد نیز در هیچ جایی اشاره نمیکند، بلکه او را زادهی و پروردهی ختلان میداند.
بنابر دلایل ذکرشده، به مؤلفان، ناظران و دستاندرکاران
تهیه و تدوین کتابهای درسی وزارت معارف لازم است تا نصاب درسی جدید را با استفاده
از شواهد و مدارک معتبر و دست اول تهیه کنند.
پینوشتها
[1] . گلزاد، محمدآصف (1384) آثار و کارکردهای مولانا خسته (مجموعهی مقالات مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران)، ص 49ـ 123.[2] . حیدری وجودی، غلامحیدر (1384) مولانا خسته، مردی از تبار آزادگان (مجموعه مقالات مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران)، ص 174.
[3] . روستایی، میرزامحمد (1384) شخصیت مولانا خسته از نظر دوستان و معاصرینش (مجموعهی مقالات مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران)، ص 180.
[4] .رک: وبلاگ محمد آصف گلزاد (خالمحمد خسته) (http://gulzad.blogfa.com/post/2)
[5] . رک: علمای مبارز پنجشیر؛ مولانا خالمحمد خسته
(http://www.kabulnath.de/Sal-e-Nohum/Shoumare_204/ayub%20azimi.html)
[6] . رحیمی، نیلاب (1384) زیستنامهی مولانا خسته (مجموعهی مقالات مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران)، ص 36.
[7] . خسته، خال محمد (1396) تذکره نگاران، مقدمهی محمدیوسف خسته (زندگی نامهی شیخالشعرا مولانا خالمحمد خسته)
[8] . خسته، سرودههای جاویدان، ص 4
[9] . خسته، سرودههای جاویدان، ص 4.
[10] . روستایی، ص 208.
[11] . روستایی، شخصیت مولانا خسته، از نظر دوستان و معاصرینش (مجموعهی مقالات مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران)، صص 208ـ210.
[12] . روستایی، ص 196.