اینروزها تبوتاب و دغدغهی صلح و گفتوگوهای آن بالاست. با وجودی که گفتوگوهای صلح بیشتر صورت استخباراتی و اطلاعاتی دارد و بهنظر میرسد وزنهی سازمانهای اطلاعاتی در تعیین جهت آن سنگینتر باشد، تعداد دیگر نیز بهنحوی از انحا در این عرصه فعال هستند. از آنهایی که در چند نشست به اصطلاح «بینالافغانی» اشتراک داشتند گرفته تا فعالان رسانهای، فعالان حقوق زن، استادان دانشگاه و نویسندگان و پژوهشگران مختلف در این مورد دغدغه دارند، فعالیت میکنند و مینویسند. در این کوتاه به موقف همین گروهها ـ آنهایی که در جبهه مقابل طالب فکری قرار دارند ـ پرداخته میشود. بخش بزرگ این گروه را نسل نو افغانستان ـ آنهایی که در مناسبات جنگی قبل از بن دخیل نبودند ـ تشکیل میدهد. چه آنجا که بحث قلم و نوشته در میان است و چه آنجا که سخن از فعال رسانهای و حقوق زن است، بیشتر نسل نو حضور دارد تا نسل قبل. از جهتی این خوب است و شایستهی تقدیر، اما حالا که با گذشت چند ماه از گفتوگوهای صلح مقداری از راه پیموده شده، دیده میشود که گروه مقابل طالب فکری، از طرح مسألهاش بهصورت انسجامیافته، مرتب بر اوضاع و بهصورت گفتمانی[۱] واحد عاجز است. در واقع تعدادی از مباحث به صورت پراکنده در گفتوگوها مطرح میشود که هر آن ـ حتا بعد از توافق نهایی صلح بههرصورت احتمالی که باشد ـ میتواند صورت دیگری بگیرد. آنچه در گفتوگوهای طالبان با هیأت افغانستانی روی میز قرار دارد و همه را (افراد دور میز و خارج از آن) مشغول داشته، سه مبحث کلی است: ۱. حکومت اسلامی؛ ۲. دستآوردهای ۱۸ سال اخیر؛ ۳. حقوق زنان. این بحثها خیلی کژبرنده و گمراهکننده است. گژبرنده و گمراهکننده از آن جهت که از یک طرف این مباحث تمام موارد اختلافبرانگیز با طالبان نیست و از طرف دیگر تفاسیر و فهمهای مختلف از این مباحث وجود دارد. از اینجا بهنظر میرسد دچار فقدان بنیادهای نظری برای طرح مسأله خویش هستیم. زمانی که از حکومت اسلامی، دستآوردهای ۱۸ سال اخیر و حقوق زنان صحبت میکنیم، واضح نیست در قالب چه نظریه و گفتمانی طرح موضوع میکنیم. برای اینکه تکلیف روشن باشد، باید نخست مبنای نظری مباحث خویش و طرف مقابل را روشن سازیم؛ کاری که تا کنون در حد توانایی فعالین عرصه نبوده است. به واقع مباحث ما بیشتر صورت شکلی داشته است تا بنیادی. این یکی هم از آن جهت است که فضای ۱۸ سال اخیر برای نسلی که امروز در صحنه حاضرند، صورت مصنوعی داشته است. مصنوعی از آن جهت که آبشخور جامعهی نسبتا بازی که در این سالها در شهرها شکل گرفت بهلحاظ سنتی برای این فضا ناشناخته بود/ است. آنچه بهصورت نسبی در عمل تجلی یافت، شالودهی جریانهای فکریای بود که از رنسانس شروع و بهصورت نامتجانس در نئولیبرالیسم فشرده شد. چون از این جریانها آگاهی نداریم، طرح مسألهی ما صورت بنیادی ندارد و هر آن میتواند به مشکل بخورد. از همین رو است که بخش بزرگ بحث ما به حق تحصیل، کار و نحوه پوشش زنان خلاصه شده است.
باری، آنچه گفته میشود مسألهی ما نیست و بهنظر میرسد از طرح آنچه مسأله است عاجزیم. حالا پرسش این است که پس مسأله چیست؟ طرح مسأله بهصورت بنیادی یکی هم با تفکیک گفتمانی ممکن است. مسألهی ما بهصورت فشرده گفتمان متجدد جامعهی باز است. این گفتمان در مقابل گفتمان متصلب جامعهی بستهی طالبانی قرار دارد. اگر مسأله ما به این صورت طرح و دفاع نگردد، در هر صورت دیگرش به مشکل خواهد خورد. بهویژه که گفتمان طالبانی مشخص و روشن است و طالبان بهلحاظ نظری در گفتوگوها این برتری را دارند. در وضعی که طالبان در قالب گفتمان خویش از هر موضوعی نسخهی اسلامیاش را دعوا دارند و ما میدانیم که نسخهی اسلام سیاسی طالبان چه سازوبرگی دارد؛ تعدادی چون از فهم مباحث گفتمانی عاجزند خوشبیناند که فکر طالبانی تغییر کرده است. تغییر تفکر طالبانی بدون تغییر گفتمانی ممکن نیست. بگذارید برای بیان مراد وضع احتمالیای را تصویر کنیم: تصور شود با طالبان در مورد حق آموزش و کار زنان توافق حاصل شود و طالبان با این دو مورد موافقت نشان دهند. حالا این توافق در عمل چه صورتی خواهد داشت؟ از نظر طالبان آموزش تا هر سطحی که باشد، در صنفهای جداگانه است. بر این مبنا کار هم که باید در دفترهای جداگانه باشد. جزئیات نحوهی پوششی را که طالبان برای زنان در این فضاها در نظر دارند نیز مشخص است. در کنار آن آیا آموزش شامل فراگیری نوازندگی، آوازخوانی و در کل هنر خواهد شد؟ آیا از دید طالبان اشتغال داشتند به هنر کار تعریف میشود؟ پاسخ در صورتی مثبت خواهد بود که در تفکر طالبانی تغییر گفتمانی رخ دهد. گفتمان اسلام سیاسی طالبانی، گفتمان متصلب جامعهی بسته، نمیتواند موارد اشارهشده را در برگیرد. از اینجا دیده میشود که حتا اگر با طالبان توافق حاصل شود باز هم در عمل توافقی حاصل نشده است. مسأله را بهصورت دیگری نیز میتوان طرح کرد؛ به فرض اگر طوری که شرح رفت هم نشود، مثلا طالبان در همین مورد مشخص موقف مقابل خود را بپذیرد و زنان در شهرها با شرایط فعلی به تحصیل و کار بپردارند. پرسش بعدی این است: زنی که آموزش دیده و کار و فعالیت میکند، اگر دیگراندیش باشد چه؟ در ساختاری که طالب بخشی از آن را تشکیل بدهد، جای چنین آدمی کجا خواهد بود؟ بیشتر از اینها، مورد توجهبودن رسانهای مبحث حقوق زنان باعث شده از نقض آزادیهای فردی مردان در چتر گفتمان طالبانی کمتر سخن گفته شود. درحالیکه گفتمان طالبانی همه را شامل میشود و بهلحاظ فکری و رفتاری تعیین تکلیف میکند.
دیده میشود که چون مبنای نظری و گفتمانی نداریم، آنچه طرح میکنیم محدود است. به اندازهی که حتا خودش را دفاع نمیتواند. اگر مسأله صورت گفتمانی نداشته باشد، به ناچار در مورد تعدادی از موضوعات متفرقی صحبت خواهد شد که بیشتر به پریدن از شاخهای به شاخهی دیگر خواهد بود تا پرداختن به ریشه و بن موضوع. تعداد این شاخهها خیلی بیشتر از آن است که گفتوگوها بتواند به همه بپردازد. در نتیجه، در شرایطی که اختلافها خیلی عمیقتر و گستردهتر است، توافق بر پارهی موارد بهصورت مبهم حاصل خواهد شد.
عوامل روانی با حضور رسانهها این روند ناقص را تقویت میکند. به این معنی که تقریبا همهی آنهای که در گفتوگوها حضور دارند، بهدلیل زمینهی حضورشان در فرهنگ اجتماعی انکار و نادیده گرفتهشدن، به لحاظ روانی تمایل مفرط به دیدهشدن و حضور رسانهای دارند. در شرایطی که از طرح مباحث بنیادی عاجزند، پی هم از طریق شبکههای مختلف حضور مییابند و چند موضوع کلی را چندباره تکرار میکنند.
گیریم که بحث در گفتوگوها رسیدن به نقاط مشترک باشد و ما به آن نیاز داشته باشیم، مادامی که تعیینکنندهی عمل گفتمانهای جداگانه باشد، رسیدن به چنین نقاطی ممکن نیست. از این رو اگر قرار باشد توافقی حاصل شود که نتیجهاش درجازدگی و انحطاط نباشد، این توافق باید در محور گفتمان متجدد جامعهی باز حاصل شود. این گفتمان در صورتی که خوب طرح و دفاع گردد، میتواند عملی باشد، بهویژه که برخلاف گفتمان مقابل ظرفیت جذب گفتمان حریف را، با تغییری در آن دارد. طوری که اگر در گفتوگوها بر تمامیتزدایی از گفتمان طالبانی متمرکز شده و در آن موفق شویم، گفتمان ما میتواند موارد دیگر را دربرگیرد. بستر اصلی مفهوم مورد توافق آزادی تمامیتزدایی است. اینکه فردی، تا آنجا که آزادی دیگری را صلب نکرده است، مختار باشد و برایش تعیین تکلیف نگردد. ایراد اصلی گفتمان طالبانی تعیین تکلیف جمعی در همهی موارد، که بخش بزرگ آن شامل حوزهی خصوصی میشود، است. اگر صورت جمعی ـ تمامیتخواهانه؛ آنچه که میتواند آزادی دیگری را نقض کند ـ این گفتمان برداشته شود، میتواند بهعنوان روش زندگی برای طالب در یک جامعهی باز مطرح باشد.
کوتاه اینکه اگر در نتیجهی تفکیک گفتمانی در گفتوگوها به
تغییر گفتمان متصلب جامعهی بستهی طالبانی نرسیم، توافق صلح در هر صورت دیگرش وضع
بالفعل جنگی روستایی را به وضع بالفعل جنگی شهری تبدیل خواهد کرد.
[۱] در اینجا گفتمان به معنای شیوهای خاص سخنگفتن در مورد مسأله یا وجهی از جهان بهکار رفته است.