عیسا قلندر
امرخیل: ای مشره، سلام می ومنی. خبر شدی؟
نورستانی: اِی بیادر کجا استی که بیخی گُمگُم میزنی. از ما خبر هیچ نمیگیری. چه گپاس د کابل؟
امرخیل: وی رییس صیب هیچ خبرا گوش نمیکنی. ده کمیشنر را به زندان فرستاده.
نورستانی: خوب است دیگر. در زندان کار ساده است. کسی شک نمیکنه.
امرخیل: رییس صیب چه مینوشی که بیخی فضایی گپ میزنی. منظورت چه میباشه؟
نورستانی: راست میگم او بچه. در زندان امنیت بالاست. تلفن ملفن هم نمیمانه که کسی ویدیو ثبت کنه یا صدا ضبط کنه. امی خبرنگارا هم اجازه نداره. بگیر صندوقا ره پُر کو گوشه بان، پُر کو گوشه بان. باز د موترای زره انتقالش بته، اونه کمیسیون هم نزدیکه.
امرخیل: بس بس رییس صیب. اوناره بری صندوق پُر کدن نبرده. اوناره به جرم تقلب برده که زندانی کده جزا بته.
نورستانی: بد کده. کدام حرام…. نی! خوب کده خوب کده. مه از وقت طرفدار انتخابات شفاف بودم. مچُم برت گفته بودم یا نه، یادم نمیماند امی گپا.
امرخیل: اِی مشره! یاره خو میگم خو بر منکرش نالت.
نورستانی: او بچه کدام کنایه خو نمیگی؟ اگه گپ کنایه است که برت صدای گوسفنده پلی کنم. بعععععععععع…
امرخیل: صدای گوسفند تکراری شده. اگه میخوایی مره آزار بدهی، صدای بزه بکش.
نورستانی: از بز بسیار بدم میایه. همی طرف بز که سیل میکنم، فقط که مه پنجصد صلوات قرضدار باشم اموقه سرم فشار میایه.
امرخیل: رییس صیب اگه د وقتای ما و شما همی بیشرفا مه و تو ره محاکمه میکدن حالی نقد د زندان بودیم اَنی؟!
نورستانی: مه از اولش میفامیدم که ایتو نمیشه. مه پیش کمرهها خوده از دنیا بیخبر میگرفتم، اما از کل چیز خبر داشتم. خود قاضیا و سارنوالا میگفتن که «چیزی از دست ما نمیایه وگرنه راستیشیهم که روزگار هردوی تانه خراب میکدیم».
امرخیل: ای ناجوان! چند دفعه ازت پرسان کدیم که اگه ماره بازی بتن چه؟ یکدفه خو خاطرجمعی ندادی. هر دفعه میگفتی که برو توکل بخدا. د کجای دنیا مردم به توکل خدا غلطی کرده که ما و تو کدیم؟
نورستانی: گمشکو امی گپا دیگه تیر شده. از خودت بگو چه کاروبار میکنی؟
امرخیل: از بیکاری نماز جماعت میتم مردمه.
نورستانی: ههههههههههههه. ووی ووی د خدای لپاره. نکو او خانه خراب ریشخندی هم از خود حد داره. ازو کده برو بری رییس صیب کمپین کو.
امرخیل: نمیمانه. میگه تو رویت سیاهس پیش مردم، بدتر کاروبار ما را خراب میکنی. بهتر همیاس که د شعبه خودت باشی.
نورستانی: خو برش بگو که یگان جای سفیر مقررت کنه.
امرخیل: نمیشه. د کشورای چوسوپوس مه سفیر نمیشم، د کشورای اروپایی مره بلکلست کدن، اونا قبول نمیکنه.
نورستانی: بچیش خوده شریک میکدی د پروسه صلح.
امرخیلِ: چه کنم بیادر؟! صلح چه کار چه. جایی که تقلب نشه، بودن و نبودن مه یکیست. یانی از بودن مه کده نبودنم خوب اس.
نورستانی: راست میگی. مه هم بیخی دق آوردیم. اینجه هر کسی که از مه نفوس افغانستانه پرسان میکنه، اگر تو به یادم نبودی، میگم سی میلیون اس، اگر تو به یادم بودی میگم سیوپنج میلیون. توره پنج میلیون حساب میکُنُم.
امر خیل: کاکه استی مشره. یادت است مره عطر وعده شده بودی؟
نورستانی: آ یادم اس، میارم برت.
امرخیل: خانه آباد رییس صیب. پنج میلیون قطی بیاری، خودت گفتی که مره پنج میلیون حساب میکنی.
نورستانی: لُچکی نکو. دو سه رقم عطر برت میارم بس خلاص. مه خو توره از خاطر گوسفندایت پنج میلیون حساب میکنم.
امرخیل: باز شروع کدی رییس صیب؟ یادت مانده رییس صیب جمهور برت میگفت که نورستانی صیب بسیار طالعوالا هستی، یک گوسفند امرخیله نمیارزی اما بازم رییس انتخابات ما هستی.
نورستانیِ: بعععععععع. بگیر که نگیرت.
امرخیل: دروغ میگم؟
نورستانی: نی نی خدا نکنه. یکی دروغ در کیش تو نیست یکی هم تقلب. از این دو خاطر مه پیشت بیخی کفدستی سلام میتم.
امرخیل: راستی رییس صیب امو وقتایی که مه و خودت چیز میکدیم نی؛ کدام وقتی از زندانیشدن ترسیده بودی؟ یانی د فکرت کدام تشویش نداشتی؟
نورستانی: بلا میکنی او بچه. فقط که تو خبر نداری که از مه فکر کار نمیکنه. اگه کار میکد که وطنه ایرقمی گدوود نمیکدیم.
امرخیل: رییس صیب زیاف وقتته نمیگیرم. فقط خواستم کمی د مورد زندانی شدن کمیشنرای هر دو کمیسیون همرایت پُسپُسک کنم، بس خلاص.
نورستانی: الهی جوانهمرگ نشی.
امرخیل: برو رییس صیب وقتت خوش. دعا میکنم هیچ وقت د محکمه نروی، اگه نی تو گپای پنج دقیقه پیشت یادت نمیمانه. بهزور خوده دروغ ثابت میکنی.
نورستانی: برو بچیم د خیال خودت خوشحال خان خپک میآیی. کاکایت تو واری آدما را شصت سال دیگه هم درس داده میتانه.
امرخیل: اول خو او خوشحال خان خپک نیس، خټک اس، دوم؛ دان مره واز نکو نی، اگه نی باز خفه میشی.
نورستانی: بایبای. از راه دور با دهن نزدیک میبوسمت.
امرخیل: بیا ببوس. مقصد قیافهته رقم روزی که نتیجه انتخاباته اعلان میکدی حق به جانب نگیری.
نورستانی: خو باز یگان وقت میبینیم.
امرخیل: برو به خدا میسپارمت.
نورستانی: بادار ما استی.