تداوم ناروایی‌های طالبان و استفاده ابزاری از دین (3)

تداوم ناروایی‌های طالبان و استفاده ابزاری از دین (۳)

طالبان به مثابه دهشت‌افگنان

امیدآریا، کارشناس روابط بین‌الملل

جنبش‌های اسلام‌گرا در سه دسته تقسیم شده‌اند: احیاگرانه، اصلاح‌گرانه و بنیادگرایانه. احیاگران اسلام سیاسی و آمیختگی دین و دولت را ضرورت جوامع اسلامی امروزی می‌دانند و اصلاح‌گران در صدد قرائت‌های اصلاحی از آموزه‌های اسلامی‌اند. اما بنیادگرایان خواهان بازگشت به صدر اسلام و برپایی خلافت اسلامی با روش‌های خشن و افراطی هستند.

طالبان ابتدا با شعار نجات مردم افغانستان از باتلاق خون و خاکستر و رهایی از دست گروه‌های جنگ‌جوی مجاهدین با رویکرد صلح‌جویانه وارد عرصه شدند. هرچند این گروه با هدف مبارزه با فساد و ظلم قوماندانان منطقه‌ای شکل گرفت، اما به مرور زمان‌ که وجه سیاسی به خود گرفت و از پشتیبانی خارجی برخوردار شد، داعیه‌ی خلافت سرداد و با گماشتن ملا محمدعمر در رأس تشکیلات نظامی و سیاسی‌شان، حکومت خلافت‌محور (امارت اسلامی) را تأسیس کردند. از دید گروه‌های بنیادگرای اسلامی همچون طالبان، حزب‌التحریر، داعش و برخی دیگر از اسلام‌گراهای افراطی حکومت خلافت‌محور توأم با سرکوب و خشونت بهترین نوع حکومت است. از نگاه این گروه‌ها خلیفه دارای جایگاه مقدس و قدرت نامحدود خدادادی، نقدناپذیر و دایمی است و مردم ملزم به اطاعت از اوامر او می‌باشند. این شعار هرچند برای خودشان مقدس است، اما از دید اسلام در میان همه‌ی مردم، اهل خبره و دانشمندان جذابیتی ندارد و در سطح بین‌الملل نیز از مشروعیتی برخوردار نیست. به همین دلیل است که طالبان مانند داعش برای تحقق ایده‌های‌شان دست به خشونت و کشتار می‌زنند.

تقدس ترور در اندیشه طالبان

وحشت‌آفرینی و خلق دهشت یکی از سازوکارهای اصلی طالبان برای رسیدن به اهداف تعریف‌شده‌شان است که زیر نقاب جهاد پوشش می‌دهند. جهاد در ایدئولوژی طالبان حذف گروه‌های غیر خودی حتا مسلمانان است. برداشت این گروه از جهاد مقدس آن‌قدر سطحی و غیرعلمی است که برخلاف ارزش‌های اسلامی آن‌را نسبت به سایر عبادت‎های دینی مثل نماز، روزه و حج مهم‌تر می‌دانند. آن‌چنانی که مشاهده شده است اکثر طالبان دست‌گیرشده توسط دولت با ابتدایی‌ترین اصول اسلام که خواندن درست کلمه طیبه و نماز است بلد نبوده‌اند. با بررسی کردار طالبان در می‌یابیم که این گروه نه‌تنها به قواعد اسلامی جهاد پابند نیستند، بل با جهل و نادانی کشتار مردم بی‌گناه را نیز مجاز می‌شمارند.

در منظومه فکری طالبان، جهاد، قرائت نظامی از سیاست در جامعه است. علت جهاد و تکفیر در این تفکر نوعی بخش‌بندی از اجتماع بر مبنای تقسیم الگوی کهن و مجددا تئوریزه‌شده سید قطب است که در آن جوامع به دو قطب متخاصم «دارلاسلام» و «دارلکفر» تقسیم می‌شوند. این تقسیم‌بندی بر مبنای تضاد آشتی‌ناپذیر و بنیادین میان «ما»ی مومن و مجاهد توحیدی با «دیگر»های ملحدین، مشرکین و روافض است. بنابراین طالبان گروه ایدئولوژیکی است که جهاد را ابزار عملیاتی در برابر گروه‌های مختلف اسلامی که باور به توحید و قرآن و پیامبر هم دارند، استفاده می‌کنند.

شعار تأسیس نظام اسلامی با رویکرد تروریستی

طالبان با تأکید مکرر بر ضرورت نظام اسلامی یا کاملا اسلامی بودن دولت در افغانستان هنوز هیچ تعریف واضح و روشن ارائه نکرده‌اند و همه مواردی را که از منظر اسلام مطرح کرده‌اند در لفافه و ابهام بوده ‌است. کاربرد اصطلاح نظام سیاسی از سوی طالبان بیشتر ماهیت سیاسی دارد و این گروه برای حق‌به‌جانب نشان‌دادن‌شان نزد مردم افغانستان می‌خواهند در عقب آن موضع بگیرند. طالبان برای مسلط ساختن گفتمان امارت بر جامعه افغانستان در پی تغییر روایت‌ ارزش‌محور نظام و مردم با ابزار نرم و سخت است.

ابزار نرم این گروه استفاده از ابزار و منابع متفاوت تبلیغاتی برای گسترش ایدئولوژی و سربازگیری است. اما ابزار سخت این گروه رفتار دهشت‌افگنانه و خلق خشونت با استفاده از انتحار، انفجار و جنگ است. طالبان از یک‌سو با شعار تأسیس نظام اسلامی که منظورشان همان امارت است کوشش می‌کنند از خود مسئولیت نشان داده و به افکار عمومی توجه کنند، اما واژه مبهم نظام اسلامی برای فریب افکار عمومی، و همچنین اقناع جنگ‌جویان این گروه به‌کار می‌رود. از دیگرسو، این گروه در میز مذاکرات هم از آن بهره گرفته و روی آن‌ها چانه‌زنی می‌کنند. به هر حال طالبان تاکنون از موضع اصلی خود که همان ایجاد امارت اسلامی باشد، عدول نکرده، ولی اصطلاح مبهم نظام اسلامی را برای فریب افکار و جلب اعتماد عمومی و همچنین اقناع نیروهای خود استفاده می‌کند.

طالبان؛ سلفیون دیوبندی در پوشش مذهب حنفی

رابطه فکری طالبان با مکتب دیوبندی هند را که فارغ‌التحصیلان آن هیچ‌گونه شناختی از نیازهای عملی و زندگی اجتماعی ندارند و اطاعت کورکورانه و مطلق از شیخ‌ها و مرشدهای مذهبی را ترویج کرده و با هرگونه نواندیشی مخالفت می‌کنند، از طریق جمعیت‌العلمای پاکستان به رهبری فضل‌الرحمن به‌عنوان حلقه وصل میان طالبان و مکتب دیوبندی می‌توان تبیین کرد؛ زیرا مولوی فضل‌الرحمن، نماینده مکتب دیوبندی در پاکستان است و طالبان به‌علت آن‌که بیشتر در مدارس علمی مربوط به ایشان تحصیل کرده‌اند، به‌شدت از وی متأثرند و همواره از حمایت و پشتیبانی فکری و سیاسی او برخوردار بوده‌اند. بنابراین جنبش طالبان از طریق جمعیت‌العلمای اسلامی پاکستان با خط دیوبندی آشنایی یافته و به‌شدت تحت تأثیر گرایش‌های مذهبی این مکتب قرار دارند. هرچند طالبان ‌تا اکنون هیچ‌گونه متن مکتوبی که مانیفیست این گروه باشد، نشر نکرده‌اند. این گروه فقط سال یک یا دو بار پیامی را از آدرس رهبری‌شان صادر می‌کنند، اما کتاب یا آثار فکری از این گروه وجود ندارد. به همین دلیل طالبان شبیه پیروان مکتب دیوبندی بیشتر به سنت‌های قبیله‌ای و مفکوره‌های که از بیرون تزریق می‌شود، متکی‌اند.

طالبان با پیروی از اساسات مکتب دیوبندیسم، شریعت مذهب حنفی را به ایدئولوژی تبدیل کرده و از آن برای مقاصد سیاسی خود استفاده می‌کند. درحالی‌که عقل‌گرایی ویژگی خاص مذهب حنفی خراسانی است. اما دستور کار طالبان، قبیله‌ای متحجرانه و عقب‌گرا یا به عبارتی هژمونی قبیله‌ای و طایفه‌ای توأم با تبعیض، تعصب و سرکوب است که در زمان حاکمیت‌شان نیز بخش اصلی استراتژی این گروه را تشکیل می‌داده است. رویکرد تبعیض‌آمیز و خلاف ارزش‌های انسانی شکاف‌های اجتماعی را بیشتر کرده و باعث دلسردی گروه‌های اجتماعی از نوع دولت‌داری و رهبری آن‌ها شده‌ است. در حقیقت شریعت محور اصلی رویکردهای طالبان نیست، بلکه بیشتر کارآمدی برای طالبان مهم است و این گروه به هر ترتیبی تلاش می‌کند بیشترین میزان خشونت را در جامعه تزریق کند، رعب و وحشت ایجاد کند و ابزارهای جدیدتری را برای دریافت مالیات به اختیار گیرد. تقریبا هیچ محصولی در قلمرو طالبان نیست که اکنون از آن‌ مالیات یا به قول خود آنها «عشر» (مالیات مذهبی) گرفته نشود.

پایان.