تداوم ناروایی‌های طالبان و استفاده ابزاری از دین (2)

تداوم ناروایی‌های طالبان و استفاده ابزاری از دین (2)

در باب تحجر طالبانی

امید آریا، کارشناس روابط بین‌الملل

در بخش نخست این مقاله تداوم ناروایی‌های طالبان و استفاده ابزاری آن‌ها از دین و بررسی شباهت‌های آن با بررسی تطبیقی تحلیلی و تاریخی قرون وسطا بیان شد که طالبان برای رسیدن به ثروت و قدرت، مانند کشیش‌های مذهبی قرون میانه اروپا، با استفاده از آموزه‌های دینی آزادی مردم را سلب می‌کنند و آن‌ها را مورد ستم قرار می‌دهند. و نیز گفته شد که طالبان از لحاظ باورهای تحجرانه به خوارج در قرن‌های نخستین اسلام شباهت دارند که از لحاظ عملکرد خود را رستگارتر از پیامبر (ص) اسلام می‌دانند، یعنی دچار تحجر فقهی هستند؛ ذهنیت قبیله‌ای و درک بسیار سطحی از اسلام دارند. همین‌سان گفته شد که عملکرد طالبان از دیدگاه علمای جهان اسلام حرام تلقی شده و انسان‌کشی طالبان در مغایرت با تمام موازین اسلامی است و در ادامه ایدئولوژی و کارنامه طالبان با اندیشه‌های علمای برجسته اسلام همچون مولانای بلخ، فارابی، ابن سینا، ابن رشد، ابن خلدون، ابن عربی، خوارزمی و ابوریحان بیرونی مقایسه شد، و در این مجال «تحجر طالبانی» را مورد واکاوی قرار می‌دهیم.

روایت متحجرانه طالبان از اسلام

تحجر از «حجر» گرفته شده است‌ که در لغت به‌معنای «سخت‌گیری» و «سخت‌شدن» است. از لحاظ لغوی، این واژه اغلب درباره افرادی به‌کار می‌رود که نسبت به‌خود و دیگری سخت‌گیری کند و حلال را حرام بشمارد. در اصطلاح اما تحجر به‌معنای «واپس‌گرایی بی‌دلیل و جمود بر ظواهر» است که باورها، افکار و پدیده‌های اجتماعی را با رویکرد «قالب‌گرایی» تعریف و تفسیر می‌کنند، درحالی‌که باورهای انسانی و پدیده‌های اجتماعی همواره پویا است و این پویایی روند تکامل و بالندگی بشر را رقم زده است.

اصطلاح تحجر پیشینه قرآنی دارد و استعمال نخستین آن برمی‌گردد به اندیشه اسلامی. در فرهنگ قرآنی، انسان متحجر کسی است که عقل و دل او از پذیرش سخن حق و معجزه‌های آشکار خداوند و پیروی از فرامین الهی مقاومت می‌کند و همچون سنگ که چیزی در آن اثر نمی‌کند در برابر فرامین الهی می‌ایستد، اما در عرف تحجرگرایی به آن دسته از نگرش‌ها گفته می‌شود که از پذیرش اندیشه جدید و برقراری تعامل نظری با جامعه و سیاست خودداری می‌کند.

عصاره و ریشه تحجر، بی‌ارزش دانستن قاعده‌های تشخیص صحیح و برگزیدن اساس واحد برخاسته از عصبیت‌های رسومی است. انسان متحجر اساسا قاعده‌ای برای شناخت و معرفت صحیح ندارند و تنها چیزی را برمی‌گزیند که با شاخص‌های ذهنی او همچون رسم و رواج‌های قبیله‌ای، عصبیت‌های طایفه‌ای و شاخص‌های فرسوده فردی و گروهی‌اش سازگار باشد. وجه اشتراک همه متحجران، بسته‌شدن باب عقلانیت برای تشخیص صحیح از غیرصحیح است .

از این حیث می‌توان گفت که طالبان نمونه‌ی بارز این گرایش‌های واپس‌گرایانه در یک جامعه اسلامی‌اند که با تفسیر سفت‌ و سخت از آموزه‌های دینی سال‌هاست زندگی را بر خود و مردم افغانستان دشوار کرده است.

علمای اسلامی طالبان را از زمره جریان‌های فکری‌ای برشمرده‌اند که اسلام را با افراط و تفریط می‌شناسند، نه جوهر واقعی آن که «اعتدال» و «سازندگی» است. به باور بسیاری از علمای برجسته جهان اسلام، طالبان با تندروی و کندروی بی‌جا «جهالت» و «جمود»شان را نزد مسلمانان ثابت می‌کنند. جهالت همواره در برابر برداشت‌ها یا تعبیرات روشن‌فکرمآبانه متجلی می‌شود و جمود و تحجر نیز در برابر برداشت‌ها و تعبیرات ظاهربینانه و بدون عمق نمودار می‌شود. این علما بر مبارزه با جهالت و جمود تأکید می‌کنند و خطر جمود را از خطر جهالت کم‌تر نمی‌دانند .

براساس دیدگاه علمای جهان اسلام، عملکرد طالبان از منظر دین اسلام در جامعه اسلامی افغانستان آمیخته با انواع تحجر است که در ابعاد مختلف با اساسات اسلامی هم‌خوانی ندارد که به اختصار از آن‌ها یادآوری می‌کنیم.

در بعد علمی- ساختاری

با نگاه اجمالی به تاریخ، درمی‌یابیم که جامعه اسلامی افغانستان در بسیاری از زمینه‌ها به‌مثابه جامعه‌ی پویا عمل کرده است. فرهنگ اسلامی و تمدنی این سرزمین با تعالی‌یافتن عرفان اسلامی، علوم پزشکی، نجوم، فلسفه، منطق، معماری و … در دامن تمدن اسلامی و نقش آشکار دانشمندان آن در سدشکنی‌ها و پیش‌روی‌های بشری کاملا مشهود بوده است، اما طالبان از لحاظ علمی، تحجرشان را در برابر پیشرفت‌های بشری آشکار کرده‌اند. طالبان از لحاظ ساختار علوم دینی نیز با واپس‌زنی تفسیر اجتهادی و عقلانی از آموزه‌های دینی-اسلامی، تفسیر مضیق و سخت‌گیرانه را پیش گرفته‌اند. این گروه با کم‌ترین آگاهی از متن دین اسلام و بدون کوچک‌ترین مراجعه به‌منابع اصیل اسلام هیچ نوع پیشرفت علمی را برنمی‌تابند و با تمام منابع و ابزار آبادانی در جنگ‌اند. چنانچه در عمل مکتب و دانشگاه را انفجار داده‌اند. پل، پلچک و تاسیسات عامه‌المنفعه را تخریب کرده‌اند. معلم، داکتر و دانشجو را به رگ‌بار بسته‌اند و برای تحمیل و تکثیر باورهای ظالمانه غیراسلامی و غیرانسانی‌شان، برخلاف شعارشان با جوامع به‌اصطلاح کفری وارد معامله شده‌اند. درحالی‌که خداوند (ج) در قرآن‌کریم بندگانش را به آبادانی و سازندگی امر می‌کند. به‌مقام معلم، دانش‌آموز و پزشک ارج می‌گذارد و مسلمانان را به احترام‌گذاشتن به عقاید دیگران تشویق می‌کند.

در بعد فرهنگی

نگرش بسته نسبت به مسائل دینی و ارتباط دادن آن به کیفیت پدیده‌های عینی و واقعی زندگی اجتماعی انسان، یکی از مهم‌ترین عرصه‌های تحجر و جمود در عرصه فرهنگی است. تحمیل و ترویج این نگرش که دین با آسایش دنیوی مخالف است و لازمه ریاضت و دین‌داری، پذیرش بدبختی‌ها، اندوه همیشگی و بی‌بهره بودن از شادی و شادمانی سالم است، جلوه‌ای از تحجر فرهنگی به‌شمار می‌رود. این‌که استفاده از ابزارهای جدید در عرصه خبررسانی از طریق هنر، ادبیات، فرهنگ، ارتباطات و آموزش، مطلقا با دین‌داری در تضاد است جزم‌اندیشی مطلق این گروه را نشان می‌دهد. نداشتن شناخت دقیق از نیازهای جدید زندگی اجتماعی انسان‌ها و بی‌اعتنایی نسبت به بهره‌برداری از دست‌آوردهای بشری در چارچوب اصول و اهداف دین نیز از نمودهای تحجر فرهنگی است که طالبان بسیار آن را به نمایش گذاشته‌اند.

در بعد سیاسی

موضوع سیاست، قدرت و شناخت مناسبات قدرت است. در قرن حاضر نظام سیاسی اغلب کشورهای دموکراتیک جهان مبتنی بر اراده مردم شکل ‌گرفته است. نظام سیاسی مردم‌سالار از گذشته‌های دور مورد بحث اندیش‌مندان و نظریه‌پردازان علوم انسانی بوده ‌است. از سقراط، ارسطو و افلاطون شروع تا دیگر دانشمندان میانه‌رو اسلامی جهان همچون یوسف قرضاوی که همواره بر اراده و رأی مردم در تعیین زعیم و رهبر سیاسی‌شان تأکید کرده است. یوسف قرضاوی در باب مردم‌سالاری می‌گوید: «ماهیت مردم‌سالاری این است که مردم خود رهبران و مسئولان اداره‌ امور مملکت را برگزینند و فرمان‌روا یا نظامی را که نمی‌پسندند برآن‌ها تحمیل نشود. همین‌سان نارضایتی مردم با رویکردها و روش‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که مردم از آن آگاهی و رضایت ندارند مورد توجه و دخالت مستقیم در امر حکومت‌داری قرار گیرد و شرایطی فراهم نشود که هرکس با آن روش‌های تحمیلی مخالفت کند. و یا با مخالفت و انتقاد از عملکرد نادرست دولت که برای بهتر شدن امور انجام می‌شود تبعید، زندان، شکنجه و اعدام در انتظار او باشد. این روح و ماهیت دموکراسی راستین است که بشریت گونه‌ها و روش‌های علمی خاصی از جمله انتخابات، همه‌پرسی، حکومت اکثریت، تعدد احزاب سیاسی، حق مخالفت اقلیت، آزادی مطبوعات، رسانه‌ها و استقلال قوه قضائیه و … تجربه کرده است.» طالبان اما برخلاف مبانی پایه اسلام با پویایی نظام سیاسی، اراده و رأی مردم دشمنی کرده‌ است.

راهبرد طالبان برای مدیریت نظام در جهت خلاف پیشرفت و تعالی جامعه است که منجر به ‌ظهور فضای بسته ذهنی در جامعه می‌شود. طالبان معتقد به حاکمیت خودرأی، روابط و مناسبات سرکوب‌گرایانه و شکل‌گیری شبکه یا چرخه بسته‌ای از مدیران و مجریان سنتی و فاقد ابتکار سیاسی‎اند که در عصر امروز نه جهان آن را می‌پذیرد و نه مسلمان عاقل و آگاه از دین تابع آن می‌شود.

در بعد اجتماعی

اصول و معیارهای اخلاقی نظر به نیازها و گرایش‌های پویا و اصیل انسان با سرشت او گره خورده ‌است. پافشاری بر آداب و رسوم گذشته و یا اصالت دادن به آداب و رسوم خاصی در برابر آداب و رسوم طایفه، قبیله و جامعه دیگر از مصداق‌های جمود و تحجر است. طالبان با پافشاری بر سنت‌های گروهی، باورمند به رسوم و عنعنات یک جامعه متکثر نیستند و با گرایش افراطی و تفسیر تندروانه از اسلام نسبت به سنت‌های متداول اکثریت مردم افغانستان بی‌اعتنایی کرده‌اند.

ادامه دارد…