رییس‌جمهور بایدن و جنگ افغانستان

رییس‌جمهور بایدن و جنگ افغانستان

سال ۲۰۰۹ هنگامی که جو بایدن معاون رییس‌جمهور ایالات متحده شد، ده‌ها هزار سرباز امریکایی مشغول نبرد با شورشِ درحال گسترش طالبان در افغانستان بودند و جنگ این کشور یکی از مهم‌ترین مسائل سیاست خارجی ایالات متحده به‌شمار می‌رفت؛ زیرا چند ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، سربازان امریکایی مستقر در افغانستان متحمل تلفات شده بودند و آمار کشته و زخمی‌ها رو به افزایش بود؛ القاعده درحال برنامه‌ریزی حملات گسترده علیه اهداف مرتبط با ایالات متحده در منطقه مرزی افغانستان و پاکستان بود؛ و پنتاگون خواستار اعزام سربازان بیشتر به این کشور شده بود. ماه فبروری همان سال من و شماری از کارشناسان افغانستان برای حضور در مراسم شام به محل اقامت بایدن در واشنگتن رفتیم. در آن‌زمان بایدن در مورد یک موضوع مطمئن بود: این‌که عموم مردم امریکا در طولانی مدت از جنگ در افغانستان حمایت نمی‌کنند. او همچنین درباره فشار جنرال‌های ارتش بر اوباما که خواستار تشدید مداخله‌ی امریکا در جنگ افغانستان بودند (و بایدن با این ایده‌ی جنرال‌ها مخالف بود) صحبت کرد. بایدن اوباما را مصمم توصیف کرد و گفت که رییس‌جمهور خودش تصمیمی در خصوص این جنگ خواهد گرفت.

حالا، برای رییس‌جمهور جو بایدن رسیدگی به جنگ افغانستان با وجود این‌که سربازان امریکایی در این کشور همچنان حضور دارند و جنگ هنوز ادامه دارد، فوریت چندانی ندارد. او به‌‌عنوان رییس‌جمهور با تصامیمی مواجه است که مسیر فصل بعدی جنگ را مشخص و میراث حمله‌ی به رهبری ایالات متحده به افغانستان را تعیین خواهد کرد. (کارزار نظامی که براساس داده‌های رسمی تاکنون بیش از ۸۰۰ میلیارد دالر هزینه روی دست ملت امریکا گذاشته است و در آن بیش از ۲۴۰۰ امریکایی جان خود را از دست داده‌اند.)

درحال‌حاضر تنها ۲۵۰۰ سرباز امریکایی در افغانستان حضور دارد. و براساس توافقی که ماه فبروری سال گذشته در دوحه بین دولت ترمپ و طالبان به امضا رسید، این نیروها عمدتا از انجام مأموریت‌های جنگی در افغانستان خودداری می‌کنند. اهداف توافق‌نامه دوحه خروج همه‌ی نیروهای امریکایی از افغانستان، ایجاد زمینه برای آتش‌بس، دست‌یابی به توافق سیاسی بین طالبان و حکومت افغانستان به رهبری رییس‌جمهور اشرف غنی، و جلوگیری از تهدید القاعده یا دولت اسلامی علیه ایالات متحده از خاک افغانستان است. این اهداف با اهدافی که بایدن قبلا بیان کرده بود تفاوت چندانی ندارد. بایدن بهار سال گذشته در مقاله‌ای برای «فارن افرز» نوشت که ایالات متحده باید «اکثریت قریب به اتفاق» نیروهایش را از افغانستان خارج کند و منافعش را محدود به مبارزه با تروریسم در این کشور تعریف کند.

با این‌حال آنچه از دولت ترمپ در خصوص افغانستان برای دولت بایدن به میراث مانده است، یک آشفتگی شکننده است که مهلت آن ماه مِی تعیین شده است. طبق توافق‌نامه دوحه قرار است همه‌ی نیروهای امریکایی تا ماه مِی پیش‌رو در ازای تضمین‌های طالبان مبنی بر جلوگیری از فعالیت القاعده و سایر گروه‌های تروریستی بین‌المللی در افغانستان، این کشور را ترک کنند. اما شرایطی که برخی امیدوار بودند پس از امضای توافق‌نامه دوحه تا حالا در افغانستان برقرار شود (از جمله کاهش ملموس خشونت و پیشرفت طرف‌ها در راستای ایجاد نظم سیاسی جدید در این کشور) تحقق نیافته است. سپتامبر سال گذشته مذاکرات در دوحه بین طالبان و حکومت افغانستان برای تعیین «نقشه راه» این کشور به سمت آینده‌ی سیاسی صلح‌آمیز آغاز شد، اما این مذاکرات تاکنون پیشرفتی نداشته است، جنگ داخلی همچنان شعله‌ور است و از آتش‌بس هم خبری نیست. با ‌وجود این بایدن باید تصمیم بگیرد که آیا همه‌ی سربازان امریکایی را تا ماه می از افغانستان بیرون بکشد یا خیر. اگر او تصمیم بگیرد که سربازان امریکایی را برای مدتی در افغانستان نگه دارد، باید راهی را برای انجام این کار پیدا کند که منجر به فروپاشی مذاکرات دوحه یا افزایش بیشتر خشونت در افغانستان نشود.

توافق‌نامه صلح دولت ترمپ تاکنون عمدتا به نفع طالبان واقع شده است. این توافق را زلمی خلیل‌زاد، دیپلمات افغانی‌الاصل و پرنفوذ امریکا مهندسی کرد. او همچنان که با طالبان مذاکره می‌کرد، تحت فشار دمدمی‌مزاجی‌های رییس‌جمهور ترمپ قرار داشت که بارها با تهدید به بیرون‌کشیدن همه‌ی سربازان امریکایی از افغانستان (خواسته و هدف اصلی طالبان از مذاکره با واشنگتن)، بدون توجه به شرایط این کشور، مواضع ایالات متحده را در میز مذاکره تضعیف کرد. از زمان امضای این توافق‌نامه، خلیل‌زاد و سایر مقامات دولت ترمپ بارها از گروه طالبان خواسته‌اند خشونت را به‌طور ملموس کاهش دهد. اما گروه طالبان به حملات بی‌وقفه‌اش علیه نیروهای امنیتی حکومت افغانستان ادامه داده است. شورشیان طالبان اکنون قادر به بسیج نیرو و تحکیم کنترل‌شان بر برخی از شاهراه‌های افغانستان و مناطق اطراف مراکز شهری این کشور شده‌اند؛ اقداماتی که اگر این گروه هنوز با خطر بمباران شدید از جانب نیروهای امریکایی روبه‌رو بود، قادر به انجامش نمی‌بود. همچنین بسیاری از مقامات افغان طالبان را مسئول موج تازه ترورهایی می‌دانند که در آن از سال گذشته تا کنون روزنامه‌نگاران، فعالان حقوق بشر و کارمندان دولتی هدف قرار گرفته‌اند.

آنچه از ماه فبروری سال گذشته تاکنون آشکار شده این است که به نوشته «کیت کلارک»، روزنامه‌نگار سابق بی‌بی‌سی و از مدیران «شبکه تحلیل‌گران افغانستان»، توافق ایالات متحده و طالبان «توازن قوا را در میدان نبرد به نفع طالبان تغییر داده است.» کلارک سال گذشته خاطرنشان کرد که با خروج سربازان امریکایی از میدان جنگ و فراهم‌شدن زمینه برای آزادی ۵ هزار زندانی طالبان، این توافق تیغ نظامی «طالبان را تیزتر کرده است و اعتماد به نفس آن‌ها را بالا برده است.» کلارک نوشته که «نشانه‌ی چندانی وجود ندارد که نشان دهد روند صلح کنونی از اشتیاق طالبان به ادامه جنگ کاسته است.»

توافقی که خلیل‌زاد با طالبان انجام داد به‌رغم نواقصی که دارد، اساسا همان چارچوبی را برای پی‌گیری خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و توافق سیاسی در این کشور بازتاب می‌دهد که دولت اوباما (البته بدون موفقیت) در تلاش دست‌یابی به آن بود. بایدن، مشاور امنیت ملی‌اش «جیک سالیوان» و نامزد او برای پست وزارت امور خارجه، «آنتونی بلینکن»، همه کهنه‌سربازان باتجربه سیاست‌های اوباما در قبال افغانستان هستند. من از چندین کارشناس سیاست خارجی که در دولت اوباما خدمت می‌کردند پرسیدم که آن‌ها چه توصیه‌ای برای بایدن دارند. این کارشناسان به‌رغم مشکلات، حمایت از حکومت افغانستان و ادامه حمایت از گفت‌وگوهای دوحه را ترجیح دادند و برخی از آن‌ها توصیه کردند که خروج نهایی نیروهای امریکایی از افغانستان باید به تأخیر بیفتد. «جیمز دابینز» که سمّت خلیل‌زاد را در دوره دوم ریاست‌جمهوری اوباما برعهده داشت، خاطرنشان کرد که بایدن استدلال کرده است ایالات متحده باید «یک نیروی ضدشورش کوچک را تا زمانی که تهدید القاعده و دولت اسلامی رفع نشده باشد، در افغانستان نگه دارد.» او افزود که تعداد نیروهای ایالات متحده (که در زمان مصاحبه با دابینز ۴۵۰۰ نفر بود) «اکنون در حدی است که تا زمانی که تهدید از بین نرفته باشد، نباید از آن بیشتر کاهش یابد.»

رینا امیری، که به‌‌عنوان مأمور سیاسی وزارت امور خارجه روی سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان کار کرده است و مدتی را به‌‌عنوان مشاور میانجی‌گری در سازمان ملل متحد خدمت کرده است، می‌گوید: «دولت ترمپ امتیازات زیادی را به‌صورت یک‌جانبه به طالبان داده است، آن‌هم بدون این‌که از طالبان امتیازات قابل ملاحظه‌ای به‌دست آورد. بایدن با متوقف‌کردن خروج بقیه نیروها تا زمانی که طالبان با حسن نیت وارد مذاکرات شوند، می‌تواند به مذاکرات صلح فرصتی معنادار را برای موفقیت‌ فراهم آورد.»

ولی نصر، استاد «دانشکده مطالعات پیشرفته بین‌المللی» در «دانشگاه جانز هاپکینز» که در دوره اول ریاست‌جمهوری اوباما در امور افغانستان و پاکستان کار می‌کرد، شک دارد که گفت‌وگوهای فعلی به ثبات در افغانستان منجر شود. او می‌گوید: «طالبان از خواسته‌های سیاسی خود عقب‌نشینی نکرده‌اند و به احتمال زیاد در آینده هم نخواهند کرد. آن‌ها فکر می‌کنند که ایالات متحده با چالش‌های زیادی روبه‌رو و مشتاق دست‌شستن از افغانستان است.» نصر افزود که شکست مذاکرات و خروج نیروهای بین‌المللی از افغانستان می‌تواند به معنای بازگشت به گذشته، جنگ داخلی چندجانبه، هرج‌ومرج و بحران‌های انسانی در افغانستان باشد؛ شرایطی که به ظهور طالبان در دهه ۱۹۹۰ کمک کرد.

در دهه ۱۹۹۰ تلاش پاکستان برای نفوذ در افغانستان از طریق طالبان، این گروه را از متحدی حیاتی برخوردار کرد. از آن‌زمان کشور پاکستان قربانی خشونت‌های جهادگرایانه شده است، اما دولتِ تحت سلطه ارتش این کشور همچنان به دنبال نفوذ در افغانستان برای محافظت از مرز طولانی‌اش با این کشور و خنثاکردن نفوذ هند است. پاکستان از توافق ماه فبروری حمایت کرد، اما همچنان از طریق «آی‌اس‌آی» از لحاظ نظامی طالبان را محافظت می‌کند. این کشور از نظر دیپلماتیک نیز طالبان را حمایت می‌کند. استدلال پاکستان برای مثال طی سفر اخیر رهبران طالبان به این کشور، این بود که مشکلِ تداوم خشونت در افغانستان تنها تقصیر شورشیان اسلام‌گرا نیست، بلکه مسأله‌ای است که «همه‌ی طرف‌ها»ی این جنگ در آن دخیل‌اند.

بایدن تجربه طولانی از کار با پاکستان را دارد و او این کشور را به اندازه‌ی کافی می‌شناسد تا به‌صورت واقع‌بینانه درباره آی‌اس‌آی و فرماندهان نظامی پاکستان بدبین باشد. تلاش‌های جنگی دولت اوباما در افغانستان تا حدی به‌دلیل تناقضی که در آن پای پاکستان دخیل بود، به بن‌بست خورد: اوباما معتقد بود که ادامه جنگ یکی از منافع حیاتی ایالات متحده به‌دلیل تهدید مداوم از سوی القاعده است. اما درحالی‌که سربازان امریکایی در بن‌بست جنگی خونینی در خاک افغانستان در برابر طالبان (گروهی که اوباما آن‌را به اندازه القاعده برای ایالات متحده یک تهدید جدی تلقی نمی‌کرد) می‌جنگیدند، رهبران و عوامل القاعده در پاکستان اقامت داشتند.

بایدن در معرض خطر افتادن در عین دام است. او هدف محدودی را برای مقابله با تروریسم تعریف کرده است، درحالی‌که واضح است که مهار القاعده و دولت اسلامی تا حد زیادی به دوام‌آوردن حکومت افغانستان و تمایل کابل به همکاری با ایالات متحده و اروپا برای مقابله با دشمنانش بستگی دارد. از طرف دیگر بخت کابل به گفت‌وگوهای دوحه و پایداری حمایت بین‌المللی از افغانستان گره خورده است؛ دو پروژه‌ی بسیار پیچیده.

بازگشت دوباره طالبان به قدرت در افغانستان به معنای شکست زنان شاغل، شهرنشینان عصری این کشور و دموکراسی‌خواهان افغان خواهد بود. این افغان‌ها عمدتا در شهرهای تحت پوشش شبکه تلفن همراه بزرگ شده‌اند، شهرهایی که با احیای فرهنگ و ورزش، و با کمک‌های مالی جامعه جهانی و با حمایت نظامی نیروهای ناتو، طی این سال‌ها جان تازه گرفتند. این افغان‌ها به تعبیری، متحدان اخلاقی و سیاسی ما در مذاکرات دوحه به‌شمار می‌روند. معضل بایدن این است که او نه راه آسانی برای محافظت از این افغان‌ها دارد و نه هم، احتمالا، تمایلی به ترک‌ آن‌ها. مشکل جنگ افغانستان از چهار سال پیش، که بایدن به‌‌عنوان معاون رییس‌جمهور دست از تلاش برای حل آن برداشت، تاکنون و با این‌که سرمایه‌گذاری امریکایی‌ها روی آن کاهش یافته است، آسان‌تر نشده است. اکنون درست مانند چهار سال پیش، خبری از گزینه‌های خوب یا آسان نیست؛ آنچه پیش ‌روی بایدن قرار دارد فقط گزینه‌های «کم‌تر بد» است.

استیو کول، همکار نیویورکر، رییس دانشکده روزنامه‌نگاری دانشگاه کلمبیا و نویسنده  کتاب «ریاست اس؛ سازمان سیا و جنگ‌های مخفیانه امریکا در افغانستان و پاکستان» است.