توطئه و اخلاق روشن‌فکری

فروپاشی، توطئه و اخلاق روشن‌فکری

اسماعیل سراب و عتیق اروند

از قرار معلوم دیر یا زود، گروهی زیر نام طالبان با دولتی زیر نام جمهوری صلح خواهد کرد و به احتمال زیاد گروه دیگری زیر نام داعش جنگ و خون‌ریزی را ادامه خواهد داد. اکنون دیگر فکر بازگشت به گذشته‌ی تاریک و حاکمیت ارتجاع و قوانین قبیله‌ای و غیرانسانی از سطح نگرانی و هراس گذر کرده و برای اکثریت مردم به تقدیری گریزناپذیر تبدیل شده است. شیرازه‌ی کشور ازهم پاشیده است. از ساختار سیاسی گرفته تا بافت اجتماعی و حوزه‌ی فرهنگی و چرخش پولی و امنیت جانی، همه‌ی ساحت‌ها یا در سراشیبی سقوط قرار گرفته‌اند، یا در لبه‌ی پرتگاه در حال نوسانند.

با تأسف باید گفت که تکانه‌های ویران‌کننده‌ی این وضعیت همین اکنون هم بر فضای روشن‌فکری افغانستان تأثیرات مخربش را گذاشته است. به نظر می‌رسد که تهمت، افترا و حتا تکفیر در حال رواج یافتن است. آیا بحران کنونی در کار برچیدن تمام و کمال همان فضای محدود و ناپایداری‌ست که روشن‌فکران این دوره به‌ یاری یکدیگر ساخته بودند؟

امکان دارد اتفاقات بدتری در راه باشد. ممکن است کسانی از درون روشن‌فکران همین نسل پیش از تسلط کامل نیروی‌های ارتجاع و سرکوب دست‌به‌کار شده و به فکر تدارک فردا بیافتند. و البته که این بی‌ربط به تعریف روشن‌فکر در قالب «شخصیت فرهنگی» و «سرمایه‌ی فرهنگی» در سنت ما و در جامعه‌ی ما نیست. همان شخصیت یا همان نهادی که در فضای استبداد در ردیف حاکمان و عقلا و فضلا قرار می‌گیرد و پرسش از ضرورت وجودی‌اش ممنوع است. همان که تولید فرهنگی، ولو ارتجاعی‌ترین تولیدات، او را بس است. همان موجود سخت جانی که در هر شرایطی دوام می‌آورد. همان دوام آوردنی که نه نشانی از مقاومت دارد و نه خبری از تغییر روشی هوشمندانه برای حفظ کورسوها در زمانه‌ی عسرت.

شاید سخن گفتن از چنین حقایقی هنوز توطئه‌گرانه به نظر برسد. ولی بد نیست به یاد آوریم؛ به یاد آوریم که چطور در دوره‌ی حبیب‌الله شاه و امان‌الله شاه، بخشی از روشن‌فکران در مسیر جذب به دربار از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و چگونه همان‌ها در دوره‌ی حبیب‌الله کلکانی و سپس نادرشاه همدیگر را فروختند تا خود را از زیر تیغ مرگ برهانند. به یاد آوریم که چطور در دوره‌ی داوودخان و پس از آن خلق و پرچم، بخشی از روشن‌فکران، مسیر حذف و طرد جمعی از دگراندیشان را برای دولت هموار ساختند. این روشن‌فکرفروشی و خودتخریبی و عقده‌گشایی در دوره‌ی حاکمیت مجاهدین و طالبان دیگر محرز شده بود. این سنت در دوره‌ی جدید حداقل در ابتدا شکسته شد و روشن‌فکران از هر طیف و گروه و عقیده‌ای در دقایقی و به‌ویژه آنجا که بحث حقوق مردم در میان بود، کنار هم قرار می‌گرفتند و از ارزش‌هایی که به آن‌ها هستی می‌بخشید، دفاع می‌کردند.

نباید از یاد برد که ارتجاع بزرگترین خطری‌ست که همین اکنون هست‌و‌بود همه‌ی مردم را تهدید می‌کند. در حال حاضر، اگر خطر ارتجاع بیشتر از فقر نباشد، کمتر از آن نیز نیست. فقر جامعه‌ی‌مان را درمانده کرده، اما هنوز هم یکدیگر را به یاد می‌آوریم و می‌دانیم که چطور به این فلاکت افتادیم. اما با حاکمیت ارتجاع و بنیادگرایی دچار فراموشی خواهیم شد. انسانیت را از یاد خواهیم برد. آنگاه است که از فرط فراموشی به قلعه‌ی امن تکفیر پناه خواهیم برد و هر بار از برجی، به آن‌ها که از نژاد ما نیستند، دین ما را ندارند، با ما هم‌مذهب نیستند، حزب‌مان را نمی‌پسندند و از عقایدمان دوری می‌کنند، سنگی می‌زنیم.

ولی در عین‌حال چنین شرایط و چنین وضعیتی امکان و ضرورتی برای نمود امیدوارکننده‌ی تعهد و اخلاق روشن‌فکری هم هست. همان لحظه و موقعیتی که با کنار گذاشتن اختلافات جزئی و یا حتا نادیده گرفتن موقتی جناح‌بندی‌های فکری‌مان، در برابر ارتجاع و بنیادگرایی در کنار یکدیگر می‌ایستیم و حداقل بر حفظ همان ارزش‌های مشترکی که اغلب به آن‌ها باور داریم تأکید می‌کنیم. آنجا که همه، چه در داخل و چه خارج کشور، چه چپ و چه راست، از هر جنس و گرایشی، در کنار هم علیه بنیادگرایی و ارتجاع موضع می‌گیریم. خطوط کلی‌ تا حد زیادی مشخص است: دفاع از آزادی و عدالت، مبارزه با نژادپرستی، قوم‌پرستی، ناسیونالیسم، مردسالاری، جنگ‌طلبی، واپس‌گرایی و بنیادگرایی. ترویج چنین روحیه‌ای دقیقا همان امکان و ضرورتی‌‌ست که در موقعیت فعلی برای روشن‌فکر این دیار فراهم شده است. اگر روشن‌فکر امروز لطف کند و تهمت‌زدن‌ها، جنجال‌های فرسایشی، فحاشی‌ها و تفتیش عقاید را کنار بگذارد و به آن پاسخ مثبت بدهد، قطعا به نیازی اساسی و شریف و متعالی پاسخ داده است.