شریف ادیب
صلح یکی از خواستهای حیاتی و فطری بشر است. زندگی بدون داشتن فضای امن، سخت و ناگوار است. هرگونه تلاش انسان در حیات دنیایی برای ایجاد فضایی صورت میگیرد که بتواند به آسانی و خوبی در آن زندگی کند و به سعادت و خوشبختی برسد. صلح و راههای رسیدن به آن، فرصتهای مناسبی را برای تحولات اجتماعی و سیاسی برای ملتهای در حال جنگ فراهم میسازد. اما نسخه و یا فرمول کاملی برای صلح وجود ندارد. به اساس متون موجود، شرایط و زمان «مناسب» برای روند صلح و دستیابی به «جوهر» عوامل ریشهای منازعه از عناصر عمده یک توافقنامه پایدار اند.
گفته میشود روندی که منجر به یک توافق سیاسی میشود، اغلبا طولانی، پیچیده و چند سویه است که آنرا تشبیه به لایحههای پیاز از لحاط پیچیدگی میکنند .نظر به زمینه و زمانه، مجموعهای از عوامل باید دستبهدست هم بدهند تا یک توافق سیاسی به دست بیاید و سازوکاری برای تطبیق و حفظ چنین توافقی ایجاد شود.
افغانستان کشوری است که تقریبا چهار دهه میشود در جنگ، منازعه و درگیری قرار دارد. این جنگ یا عامل داخلی و یا جنبهی بیرونی داشت که از رقابت قطبها و قدرتهای بزرگ گرفته تا رقابت منطقهای و همسایههای افغانستان نیز منشأ میگیرد. فقر، بیکاری، تبعیض و سلطهگرایی قومی، توهین و تحقیر به ارزشهای اقوام و مذاهب و موارد دیگری که عامل برای جنگهای داخلی و تامین منافع دیگران بود، به وقوع پیوست و تا به امروز نیز این کوره و این تنور شعلهور است و شدت جنگ همهروزه بیشتر و بدتر میشود.
پس از سالها حضور نظامی امریکا در افغانستان ضمن اینکه به خشونت و جنگ نقطه پایان گذاشته نشد، بیشتر نیز شد. در نهایت تصمیم امریکا بر این شد که جنگ افغانستان راه حل نظامی ندارد و باید از طریق مذاکره و گفتوگو حل گردد. طالبان نیز با شکایت از امریکا باورمند هستند که خلاف توافقهای بینالمللی امریکا بهصورت یکجانبه امارت اسلامی طالبان را در افغانستان سقوط داده و افغانستان را به اشغال خود در آورده است. بنابراین ترجیح میدهند بهجای اینکه به گفتهی خودشان با حکومت دستنشاندهی امریکا گفتوگو کنند با خود امریکا مستقیم گفتوگو کنند. حالا سوال این است که چرا امریکا مذاکرات صلح را در جریان ۲۰ سال گذشته آغاز نکرد که به یکباره تلاشهای صلح را شدت بخشیده و ظاهرا تحت هر شرایطی میخواهد موافقتنامهی صلح به امضا برسد؟
امریکا جدا از داشتن ساختار منظم سیاسی که صلاحیتهای رییسجمهوران خود را محدود میسازد اکثرا در سیاست خارجی خود متکی بر تصامیم و اندیشههای سیاسی رییسجمهوران خود بوده است. بوش جنگ را در افغانستان با هدف مبارزه با تروریسم آغاز کرد و تاکید بیشتر بر راهحل نظامی داشت. با روی کار آمدن اوباما سیاست امریکا در افغانستان مبتنی بر حفظ ارزشهایی چون آزادی بیان، حقوق بشر، حقوق زنان، انتخابات و… گردیده و بار دیگر تاکید بر راهحل نظامی در افغانستان شد تا تلاش برای صلح. اما آنچه با رویکار آمدن دونالد ترمپ خلاف تمامی انتظارات رخ داد، تشدید تلاشها برای صلح و کشانیدن طالبان به میز مذاکره بود. دونالد ترمپ پافشاری بر ختم عملیات نظامی در کشورهای مختلف و یا حداقل کاهش هزینههای جنگی این کشور داشته است. وی با بیرون کردن نیروهای خود از سوریه و روند صلح افغانستان در عمل نشان داد امریکا نمیخواهد بیشتر از این در جنگهای که پس از سالها هم نتیجهای نداشته اند دخیل باشد و هزینههای هنگفت را متحمل شود. اندیشه سیاسی ترمپ تفاوتهای بارزی نسبت به بوش و اوباما داشته و کاملا مشخص است که خواهان صلح در افغانستان است و ظاهرا برایش فرقی هم نمیکند صلحِ منفی و یا مثبت. به این اساس مستقیما با گماشتن زلمی خلیلزاد به عنوان فرستادهی ویژه ایالات متحده امریکا در این کشور بعد از هفت دور گفتوگو و مذاکره میان امریکا و طالبان در قطر منجر به ایجاد توافقنامه میان طالبان و امریکا گردید و زمینه را برای آغاز مذاکرات بینالافغانی و نشست رهبران حکومتی و گروه طالبان مهیا کرد.
یکبار دیگر امیدها و خوش بینیها به هم گره میخورد و با گذشت بیست سال و پس از این همه جانهای از دسترفته دوحه میزبان رویداد مهمی است که ممکن است به جنگ و خونریزی در افغانستان نقطه پایان بگذارد. زمینهسازی دیدار، بحث و ملاقات میان نمایندگان «افغانستان جدید» یا «جمهوری اسلامی افغانستان» و اعضای گروه طالبان موسوم به «امارت اسلامی» که قبلا یک «گروه دهشتافگن» یا شورشی خوانده میشد، تصویری از روند صلح افغانستان را به نمایش گذاشت. آغاز نشست بینالافغانی و مذاکرات در دوحه وقت زیادی را در برگرفت، امیدواریها و خوشبینیهای بیشتری به وجود آمد وهردو طرف روی میکانیزم گفتوگوها و مذاکرات پیوسته و به تدریج به پیش میروند. اما در افغانستان از کاهش خشونت، جنگ و ناامنی خبری نیست و هر روز نیز شدت مییابد. با ختم دور اول گفتوگوها هنوز هم از آتشبس و کاهش جنگ در افغانستان خبری نیست. هرچند با آمدن شخص جدید در آمریکا، در روزهای پسین نماینده و فرستادهی ویژه امریکا در افغانستان در جایگاهاش ابقا میشود، اما رییسجمهور بایدن تصامیم و حرفهای جدید خود را در قبال افغانستان و منافع آمریکا دارد.
با آمدن یک وقفه و تعطیلی در گفتوگوها دور دوم مذاکرات دوحه آغاز میشود. اما طالبان از جانب حکومت جدید امریکا به نقض توافقنامه طالبان با آمریکا متهم میشوند و اداره بایدن خواهان تجدیدنظر در توافقنامه میشود. طالبان بهطور سراسیمه به ایران و روسیه سفر میکنند و آمادهی ملاقات و برگزاری هیچ نشستی با هیأت افغانستان نیستند. از طرف دیگر، با حملات و خشونت در کابل و ولایات شعله جنگ را بیشتر میکنند. اما با اینحال این خواستها را مطرح کرده اند:
۱. نخست استعفای رییسجمهور غنی و ایجاد حکومت موقت،
۲. رهایی هفتهزار زندانی طالبان که ۵۷۶ تن آنها محکوم به اعدام میباشد،
۳. خواهان وزارت دفاع ملی، استرمحکمه و لوی سارنوالی،
۴. خواهان ۱۳ ولایت به طور مطلق،
۵. خواهان ۱۲۴ کرسی درشورای ملی،
۶. خواهان ۳۳ سناتور در مجلس سنا،
۷. انتقال پایتخت از کابل به قندهار.
این در حالیست که رییسجمهور غنی طی یک معامله با امریکاییها مبنی بر پذیرش و حضور آنها در مراسم تحلیفاش (۱۸حوت ۱۳۹۸) پنج هزار زندانی طالب را از بند رها کرد.
در نتیجه دوحه بانی و آورندهای صلح برای افغانستان نخواهد بود و طالبان نیز همهساله بنابر تکتیک جنگی در فصل زمستان آمادهی نشست، مذاکره و گفتوگو میباشند. اما با گرمشدن هوا و سبزشدن زمین دوباره به جنگ و خشونت ادامه میدهند.
به باور نگارنده در صورت به نتیجهرسیدن گفتوگوهای صلح جنگ و خشونت در افغانستان کم نخواهد شد. داعش، گروه انشعابی طالبان و حضور گروههای تروریستی دیگر خطر جدی باالفعل و بالقوه برای امنیت افغانستان و منطقه تلقی میشود. صلح افغانستان نخست نیاز مبرم به اجماع ملی بهصورت واقعی و عینی دارد. در گام بعدی به اجماع منطقوی و با درنظرداشت نقش و جایگاه همسایههای افغانستان (پاکستان و ایران) نیاز است. در گام آخر نیاز به اجماع و همکاری صادقانهی قدرتهای بزرگ و قدرتهای ذینفع و ذیدخل در قضیه افغانستان میباشد.
در صورتی که ما به این سه مهم دست نیابیم، دوحه و یا هر جایی دیگری که باشد برای ما صلح را آورده نمیتواند.