سیفالدین سدید احمدی
نیکولاس لزارد پیرامون کتاب زندانیان جغرافیا از تیم مارشال مینویسد: «این کتاب یکی از بهترین آثار ژئوپلیتیک است. گمان نمیکنم کتاب دیگری بتوان یافت که اوضاع جهان را به این خوبی توصیف کند.» تیم مارشال روزنامهنگار و نویسنده حوزهی سیاست خارجی است. وی سردبیر امور دیپلماتیک و اسکاینیوز بوده و برای روزنامههای تایمز، ساندیتایمز، گاردین و دیلیتلگرام مطلب نوشته است. به گفتهی خودش، او در خط مقدم جنگهای بالکان، افغانستان و سوریه حاضر بوده است.
در گذشته تصور بر این بود که تنها تاریخ، نیروی نظامی و اقتصادی بر قدرت سیاسی و نظامی دولتها تأثیر دارد. تیم مارشال اما افزون بر اینها از نقش و تأثیر جغرافیا میگوید: «جغرافیا و یا طبیعت بسیار قدرتمندتر از بشر است.» وی پیرامون سعود و زوال دولتها و قدرتهای بزرگ از این پرسشها آغاز میکند: چرا ایالات متحدهی امریکا ثروت و قدرتی بینظیر یافت؟ آیا زوال امریکا واقعیت دارد؟ چرا اروپا آباد و مرفه است و چرا نمیتواند متحد باشد؟ علت نزاع دایم میان هند و پاکستان چیست؟ چگونه تأثیرات قطب شمال توانایی روسیه برای تبدیلشدن به یک قدرت جهانی واقعی را محدود میکند؟ و چرا بحران خاورمیانه و جهان اسلام بهویژه در صد سال پسین آرامشدنی نیست؟ از نظر وی نه فقط تاریخ، بلکه جغرافیا هم بر این وضعیت عمیقا تأثیر دارد.
زمانی فکرش نمیشد که روزی بریتانیای کبیر زوال یابد. پیرامون فرانسه همین تصور وجود داشت. در آن سوی دیگر، دولت عثمانی با بیش از پنج قرن حاکمیت تصور آن نمیرفت که با آن بزرگی روزی فروبپاشد. پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که کمونیسم به اوج قدرتاش نزدیک میشد امریکاییها تصور نمیکردند که روزی ایالات متحدهی امریکا با فروپاشی کمونیسم بیخیال قدرت اول جهان شود. اما چند دهه بعد به سادگی پرسش زوال و فروپاشی امریکا مطرح میشود. این مسأله پس از آغاز جنگ با تروریزم در افغانستان و عراق، بهویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ و بحران کرونا بیشتر آشکار شد، آنچه که قبل از آن تصورش نمیرفت. چرا پیزا و ارزشهای امریکایی تا همین چند سال قبل الگوی زوالناپذیر پنداشته میشد و اکنون پرسش برانگیز است؟ آیا دولتها مثل انسانها مراحل تولد، شکست و ریخت دارند؟
به لحاظ تاریخی تمدنها ابتدا در مناطقی که در آنجا سرسبزی و آب وجود داشت، شکل گرفت. سخن معروف است که هر قدرتی به آب دسترسی بیشتر داشته باشد به جهان دسترسی بیشتر خواهد داشت. بعدها رفتهرفته قبایل بهوجود آمد، و به دنبال آن تمدنها و دولتها شکل گرفتند. در این میان نقش ادیان، افکار و ارزشها چیزیهای نیستند که به سادگی از کنار آن عبور کرد. از اینرو افزون بر تاریخ، جغرافیا و طبیعت، چنگ زدن به افکار و ارزشها و برعکس فاصله گرفتن از آنها یکی از مهمترین مولفههای شکلگیری و زوال دولتها و ملتها به شمار میرود. آن گونه که در اواخر قرن بیستم کمونیسم به این سرنوشت دچار شد. قبل از آن عثمانیها چنین شدند. اکنون ایالات متحدهی امریکا با این سرنوشت دستوپنجه نرم میکند. با این وصف اگر در عصر ما «پیزای» امریکایی معروف جهان شد، زمانی رویایی عدالت اجتماعی کمونیزم و پیش از آن «بیتالحکمهی» مسلمانان معروفتر از اینها بود.
آدرین برنهارد طی مقالهای که روزنامهی اطلاعاتروز آن را زیر عنوان «بیتالحکمه؛ خاستگاه فراموششده ریاضیات مدرن» ترجمه و نشر نموده، مینویسد: «امروزه، داستان بیتالحکمه کمی ساختگی و شاید افسانه بهنظر میرسد. از این کتابخانهی باستانی که در قرن سیزده [۱۲۵۸م به دست مغولها] خاک و خاکستر شد، اثری باقی نمانده است و بنابراین نمیتوان با اطمینان گفت که دقیقا در کجا واقع شده و چه شکلی بود. اما این فرهنگستان بلندآوازه در حقیقت نیروگاه فکری بغداد عصر طلایی اسلام، و خاستگاه مفاهیم متحولکننده ریاضی همچون صفر مشترک و اعداد «عربی» امروزی ما بهشمار میرود. بیتالحکمه که اواخر قرن هشتم بهعنوان کلکسیون خصوصی خلیفه هارونالرشید تأسیس و پس از حدود ۳۰ سال به فرهنگستان عمومی تبدیل شد، دانشمندان را از جایجای جهان بهسوی بغداد میکشید… بیتالحکمه با ابعادی به اندازهی کتابخانه امروزی بریتانیا در لندن یا کتابخانه ملی فرانسه در پاریس… بود، اما اکتشافات صورت گرفته در این فرهنگستان منجر به معرفی زبان ریاضی قدرتمندی شد که بعدا امپراتوری اسلامی، اروپا و در نهایت کل جهان را فراگرفت.»
بی تردید بیتالحکمه از نخستین جای تولید علوم و افکار بود که شهرت جهانی داشت. در عصر عباسی که قلمروی دولت اسلامی وسعت زیاد پیدا کرد دانشمندان زیادی در حول و حوش آن بر گسترش علوم میپرداختند. محمد بن موسی خوارزمی از دانشمندانی بود که «برای اولینبار در ریاضی روشی سیستماتیک را برای حل معادلات درجه دوم عرضه کرد. از خوارزمی بهدلیل نوآوریهایش در جبر، اغلب بهعنوان پدر جبر نام برده میشود. او در سال ۱۸۲۱ سرمنجم و رییس فرهنگستان بیتالحکمه بود.» مسلمانان نهتنها بر قلمروهای خود بلکه فراتر از آن برای ملتهای دیگر نیز دست همکاری پیش میکردند. تا آن زمان هنوز بالکان بهدست اروپاییها فتح نشده بود.
در سال ۷۵۶ امپراتوری چین از ابوجعفر منصور خلیفهی عباسی در خاموشکردن کشمکشها و ناآرامیهایی که سراسر قلمروش را فراگرفته بود، درخواست کمک کرد. منصور نیروی متشکل از چهار هزار سرباز را میفرستد. سرانجام این نیروها توانستند اوضاع را به حالت عادی برگردانده و امنیت اهالی منطقه را تأمین کنند. چیناییها در آن هنگام از اخلاق، تعامل و برخورد سربازان مسلمان متعجب شده و از آنان خواستند تا نزدشان بمانند. تاریخ مسلمانان اویغور در ترکستان شرقی ریشه در همین قضیه دارد. هرچند حملهی مغولها ویرانیها بیشماری را بر شگوفایی تاریخ مسلمانان متحمل کرد با آنهم عثمانیها در فاصلهی نه چندان زیاد قلمروهای دولت اسلامی را این بار به سوی اروپا گسترش دادند. تیم مارشال مینویسد: «سرزمینهای تحت حکومت عثمانی در دوران اوج آن، از دروازههای وین آغاز و پس از طی کردن سرتاسر اناتولی، از طریق عربستان به اقیانوس هند ختم میشد. از سمت غرب به شرق، کشورهای فعلی الجزایر، لیبی، مصر، فلسطین، اردن، سوریه، عراق و مناطقی از ایران را شامل میشد. در آن زمان هیچ دردسری برای نامگذاری بسیاری از این مناطق وجود نداشت.»
برند روک مورخ آلمانی در مصاحبهاش در سال ۲۰۱۸ با خبرگزاری کلیسای کاتولیک (کیانای) گفته بود: «اگر اسلام نمیبود، دانش و دانشگاه به شکل امروزی وجود نمیداشت.» وی در پاسخ به این پرسش که «آیا اسلام به آلمان و اروپا تعلق دارد؟» میگوید: «طبعا، اسلام مانند یهودیت و بودیسم (به آلمان و اروپا) تعلق دارد. اروپا همواره از مفکورههای متنوع اسلام بهرهمند شده و جریانات و دانشهای جدید را با آن مدغم کرده است. افزون بر آن مسأله بر سر دین اسلام نیست، بلکه این گروهها هستند که مطرح بحث اند.» آنچه که در عصر ما بوکوحرام در افریقا و داعش در خاورمیانه و افغانستان بر کشتن انسان هیچ حرمتی قایل نیستند. پس کجای این با آنچه که مسلمانان قرنها حکومتداری کردند ربط دارد؟
چهارسال پس از سقوط دولت عثمانی برای نخستینبار اخوانالمسلمین به هدف بازگشت عظمت از دست رفتهی مسلمانان اعلام موجودیت کرد. بعدها رفتهرفته پیروانش فرسنگها از آن فاصله گرفتند. تعبیر دیوبندی در افغانستان، سلفی در خاورمیانه و سیکولار در ترکیه و تونس در شمال افریقا به این میماند که گویی اینها رسیدن به هدف نخستین را تیرباران کردهاند. این طرز دیدگاه نهتنها اینکه در هیچ یکی از سرزمینهای اسلامی به بازگشت دولت اسلامی منجر نشد، بلکه گروههای را به سان طالبان متولد ساخت که در چارچوب دولت-ملت خواهان نظام اسلامی اند. آیا امارت، خلافت و یا دولت اسلامی را میشود در چارچوب دولت-ملت گنجانید؟!
دولتهای ملی اکثرا پس از ترسیم مرزها بهویژه پس از فروپاشی دولت عثمانی در خاورمیانه بهوجود آمدند. چنان که تیم مارشال مینویسد: «پیش از سایکس-پیکو (به معنای وسیع آن) هیچکدام از ایالتهای سوریه، لبنان، اردن، عراق، عربستان سعودی، فلسطین، کویت… وجود نداشتند.» وی در ادامه میافزاید: «بخشی از حمایت کسب شده توسط گروههایی نظیر القاعده و اخیرا داعش از حس تحقیری سرچشمه میگیرد که استعمار و سپس شکست ملیگرایی عربی و تا اندازهای دولت-ملتهای عربی باعث آن بودهاند.” احتمالاً این حادثه با گذشت زمان رمز شگوفایی حکومتداری را از میان بسیاری از گروههای اسلامی ربوده است. پس از فروپاشی دولت عثمانی در کل اخوان المسلمین و تمام گروههای جدا شده از آن چه جهادی، تبلیغی، اصلاحی، سلفی، و میانهرو موفق نشدند تا نظام اسلامی را بهوجود آورند، مگر اینکه خود در نظامهای سیاسی از قبل بهوجود آمده سهیم و یا مدغم شدند.
در واقع دلیل عمدهی آن طریقه و روشی است که این گروهها برخلاف سنت و طریقهی پیامبر اسلام اختیار کردند. چنانچه پیامبر اسلام در مکه برای دعوت به اسلام ابتدا نجنگید، و دستکم در سیزده سال دعوت هیچکسی را نکشت؛ بلکه با مبارزهی فکری و سیاسی پس از سیزده سال دعوت و تفاعل، سرانجام نخستین دولت اسلامی را در مدینه تأسیس کرد. پس از آن مسلمانان با درک شگوفایی نظام اسلام، عقلها و قلبها را مجذوب خود ساختند. آیا آنچه را که القاعده، سلفیها، طالبان و در کل اخوانیها در پی آن اند به دولت و نظام اسلامی منجر خواهد شد؟ دستکم تاریخ یکصد سال پسین نشان میدهد که این تجربه موفق نبوده است.