علی امیری
در سالهای اخیر اقلیت قومی هزاره در پاکستان که عمدتا در ایالت بلوچستان ساکناند، پیوسته مورد حملات تروریستی گروههای افراطی قرار داشتهاند. آخرین مورد از این دست حملات، قتل ۱۱ نفر کارگر هزاره در معدن زغال در منطقه مج بولان بود که در تاریخ ۱۴ ماه جدی سال ۱۳۹۹ اتفاق افتاد و بیش از یک هفته دولت پاکستان را درگیر کرد و در نهایت با درخواست صدراعظم عمران خان از خانوادهی قربانیان برای دفن اجساد کشتگان و سفر او به شهر کویته، موضوع خاتمه یافت.
بیتردید حملات علیه هزارهها، ابعاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی بسیار پیچیدهای دارد و بایستی آن را در جای خود و در پیوند با گسترش تروریسم و افراطیشدن روزافزون گروههای قومی و مذهبی در منطقه و بهخصوص پاکستان، بر پایهی اسناد و شواهد کافی و در مجال مناسب بررسی کرد. اما کشتار هزارهها کموبیش با مسائل هویتی و فرهنگی نیز پیوند دارد. هزارهها یکی از گروههای قومی در ساختار اجتماعی و سیاسی پاکستان معاصر است که بهرغم زمینهی نسبی سیاسی و حقوقی جهت مشارکت در ساختار نظام سیاسی فدرال پاکستان، به لحاظ هویتی و فرهنگی دچار ابهام و سردرگمی بسیار اند. این پریشانی و ابهام و سردرگمی فرهنگی، مشارکت سیاسی آنان را نیز تحت تأثیر منفی قرار داده است. عصر ما، عصر جدال هویتهاست و قهرا مسائل هویتی پیچیدگیهای بسیار یافته است. هویتسازی دلخواهانه به گروههایی رقیب و دیوسازی و اهریمنانگاری آنان نیز اکنون، چنانکه همه میدانیم، سکهی رایج است و هزارهها نیز نمیتواند از این اهریمنانگاری گروههای خشونتگرا مستثنا باشند. بحثهای هویتی یا بازتعریف هویت هزارگی در جغرافیای سیاسی و فرهنگی و جو مشحون از زورگویی و خشونت، شاید کمکی به کاهش خشونت نکند، اما برای درک صورت مسأله و شناخت بهتر از وضعیت کنونی هزارهها خالی از فایده نیست. آینده سیاسی و فرهنگی هزارهها در پاکستان، به مقدار زیادی بسته به تعریفی است که آنان از هویت خود بهعنوان یک واحد قومی با کرکتر و سرگذشت خاص دارند. هزارهها اگر تقلیلگرا و دچار انجماد هویتی گردد، احتمال آن وجود دارد که دچار انزوای سیاسی و فرهنگی بیشتر گردد و نقشی در آیندهی پاکستان نداشته باشند. هزارهها اکنون در یک جدال فرهنگی، سیاسی و هویتی دچار هستند و آیندهی سیاسیشان بهعنوان هزاره، به غلبهشان بر این چالشها بسته است.
بدیهی است که در مجال کنونی نتوان به همهی این پیچیدگیها اشاره کرد. ولی این نکته نیز روشن است که گزارش هرچند اجمالی از وضع اکنون برای تدوین یک چشمانداز بلندمدت به نیت عبور از چالشها و خشونتهای موجود، در حد خود سودمند است. در این یادداشت وضعیت فرهنگی و سیاسی هزارهها در پاکستان، رویکردها و راهحلهای نخبگان سیاسی و فرهنگی و پارهی ملاحظات و راهحلهای موقت به اجمال مورد بررسی قرار میگیرد. پیش از همه اما به اجمال اشارهای میکنیم در بارهی شهر کویته، بهعنوان بزرگترین شهر هزارهنشین خارج از افغانستان.
من همیشه جسته گریخته، از بزرگان خانواده، نام کسی را بهعنوان «سید شالکودی» شنیده بودم ولی هرگز به ذهنم نمیرسید که شالکوت همان کویته کنونی باشد. خیلی بعد بود که من در کتاب سراج التواریخ ملافیض محمد کاتب هزاره خواندم که مأموران مرزی عبدالرحمان خان چندین هزاره نگونبخت را که قصد رفتن به شالکوت (کویته) داشتهاند، دستگیر و در قندهار زندانی میکنند و در زندان میمانند تا از دنیا میروند. نیز کاتب از «فرستادن دختران هزاره از راه فروش در شالکوت» توسط قاضی عبدالشکور خان، متصدی قضای قندهار صحبت میکند. از این داستان و داستانهای مشابه آن رفتهرفته تصویر کویته که از عهد کودکی با برنامه رادیوهزارگی و کرکتر چمن لالی در ذهنم جاگرفته بود، برایم روشن و روشنتر میشد.
به هرحال، حضور هزارهها در شالکوت (کویته) را باید بهعنوان بخشی از تاریخ حضور این مردم در شبهقارهی هند در نظر آورد. حضور آنان در شبهقارهی هند به دورههای قدیمیتر میرسد. در جلد چهارم تاریخ هند منتشرهی دانشگاه کمبریچ آمده که در سال ۱۵۶۴ کارگران هزاره در ساخت پلی روی رودخانهی گومتی مشارکت داشتهاند و جالب اینکه این «کاگران هزاره» دارای «مهارت مهندسی بالا» توصیف شده است. اما از کل شبهقاره هند که درگذریم، حضور هزارهها در کویته پرسابقه، ریشهدار و دارای مراحل و موجهای متعدد و در عین حال پیچیده و مبهم است. در ۱۹۰۶ یک دستهی نظامی پیشتاز هزاره در چارچوب ارتش دولت هند بریتانوی بهنام «هزاره پاینر» تشکیل شد که اعضای آن را یکسره جوانان این قوم تشکیل میدادند. بعدها یک تن از اعضای همین دسته بهنام جنرال محمدموسا خان به فرماندهی کل ارتش پاکستان رسید. محمد اوتادالعجم یک کارگزار فرهنگی دولت شاهنشاهی ایران در کتابی که به زبان انگلیسی در مورد هزارهها در کویته نوشته (کتاب رسالهی دکترای او در دانشگاه کراچی است) معلومات بیشتر در مورد سابقهی فرهنگی و تاریخی هزارهها در این ایالت را، به نقل از سردار اسحاق خان برادر همین جنرال موسا خان، به دست داده است. مهاجرت گستردهی هزارهها به دههی پایانی قرن ۱۹ میرسد. به دنبال جنگهای معروف امیر عبدالرحمان خان بود که هزاره ها بهعنوان مهاجر، آوارهی جنگی، اسیر، برده و فراری به گونهی وسیع وارد قلمرو هند بریتانوی شدند. بخشهای زیادی از این جمعیت نگونبخت در قلمرو گستردهی هند، در دامن شبرنگ زندگی گم و گور شدند، اما در کویته آنان با نام و هویت اصلی خود به بخشی از ساختار اجتماعی هند بریتانوی تبدیل شدند و نقشهای سیاسی و اجتماعی بر عهده گرفتند. حضور پرسابقهی هزارهها در این شهر شاید به ساماندهی دوبارهی آنها بهعنوان یک واحد قومی و هویتی کمک کرده باشد.
هزارهها، از همان بدو ورود دستهجمعی و گروهی در ایالت بلوچستان یک گروه قومی واجد هویت مشخص را تشکیل دادند. آنان زبان فارسی را بهعنوان میراث مادری و مذهب تشیع را بهعنوان آیین آباییشان حفظ کردند، اما هویت هزارگیشان با داغ و درد و خون و آوارگی درآمیخت و لذا بهرغم اینکه در یک ساختار سیاسی و اجتماعی تازه قرار گرفت که از بسیاری جهات فرصتهای مناسبی را فرارویشان مینهاد، همواره داغ ننگ شکست در جنگ بر پیشانی و ترومای آوارگی و از کف دادن سرزمینهای حاصلخیز را در دل داشتند. بهنظر نمیرسد که کابوس شکست و آوارگی دامن نسل چهارم هزارههای پاکستان را تا همین اکنون رها کرده باشد. آنان هنوز هم اسیر ضرب شصت دهشتناک امیر آهنین است و از فجایع و دردها فاصله نگرفتهاند.
بیتردید هزاره در ساختن شهر کویته بهخصوص بعد از زلزلهی ویرانگر سال ۱۹۳۵ سهم اساسی دارند و نخبگان سیاسی و فرهنگی هزاره مکرر در سهم این مردم در آبادی و بازسازی شهر تأکید کردهاند، اما موقعیت دموگرافیک هزارهها در کل پیکرهی شهر چندان روشن نیست. از آنجا که اولین مؤسس امام بارگاه بزرگ (حسینیه کلان) کویته «انجمن اثناعشریه هزارهی کویته» بوده است، آنچه که امروزه بخشهای اصلی مرکز شهر را تشکیل میدهد، قهرا میبایستی جای بودوباش اصلی هزارهها بوده باشند. اما به مرور زمان، محل باشش هزارهها اکنون به حاشیههای شمالی، شمالشرقی، و شمالغربی شهر محدود شده است. این مناطق اکنون به دو بخش عمده و از هم جدا تقسیم میشود: ناحیه مریآباد در شمال و شمالغرب و منطقه بروری در غرب شهر که به طرف جنوب امتداد یافته است. در این بخش دوم جمعیت بیشتری اسکان یافته و بخش کمتر در قسمت مریآباد قرار دارد. منطقه بروری شامل محلات چون علیآباد، علی تاون (شهرک علی) حسینآباد و محلات مشابه دیگر هستند. نواحی و محلات مشهور هزارهنشین برابر گزارش اوتادالعجم در سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ از این قرار بوده اند: سیدآباد، نیچاری، حیدرآباد، مریآباد، حاجیآباد، مالی باغ، مککوناگی رود، حسینآباد، شارع علمدار (علمدار رود)، تلگدام، نوآباد، کویدآباد، ناصرآباد و چهاونی.
هزارهها در طول تاریخ بلوچستان به اشکال مختلف و در موقعیتهای مختلف در شهر کویته حضور داشتهاند؛ از افسر ارشد در ارتش تا فرماندار ایالت، از نمایندهی پارلمان ایالتی تا حاکم نواحی و رییس پولیس، از تاجر بازاری تا پیمانکار ساختمانی، از فروشندهی ملک و زمین تا سرمایهگذار بخش مسکن، از استاد دانشگاه تا روزنامهنگار. ولی هیچ یک از این نقشها کرکتر اصلی حضور هزاره را در این شهر نمیسازد. کرکتر هزاره را در کویته «کارگر» و «قربانی» میسازد. هزاره با کار هستی خود را به اثبات میرساند و با قربانیشدن به این هستی پایان میدهد. حضور هزاره را هرگز نمیتوان بدون کار در معدن زغال (کان کویله) در ژرفای کوههای بلوچستان تصور کرد. کان کویله در مخیله هزارهها جایگاه تثبیتشده دارد. اینجا مدخل ورود هزاره به بلوچستان است. رنج و محنت خاموش هزارهها در این چاههای ظلمت، فصلی از تاریخ نانوشتهی این مردم است. کم نیستند کارگران غریب هزاره که به امید لقمه نانی در کان کویله، در مغاک تیرهی خاک گم و گور شدند و چشمانشان هرگز دیگر به فروغ فرخندهی روز روشن نشدند. کم نیستند اشخاصی که به موقعیتهای سیاسی و اقتصادی قابل توجه رسیدند و نقطهی شروع و عزیمتشان کان کویله و کار توأم با رنج و مشقت و خطر در معادن بوده است. سالهای سال است که خاطرات، دلتنگیها، قصهها و ترانههای کارگر بیخانمان هزاره (جارهجان/ مجرد/ تکری) با سنگ زغال آمیخته شده در کورهها، تندورها و بخاریها دود شده به آسمان شهر پخش و محو میگردد. «جارهجان» یا «تکری» همان کارگر معدن زغال است که موضوع یکی از آهنگهای غمانگیز داوود سرخوش نیز قرار گرفته است: «کس ندارد خبر از عالم زار تکری». کارگر هزاره در بلوچستان «تکری» میشود، کرکتر جذاب و غمانگیز که جانش در ظلمت خاک گداخته میشود و در نهایت نوعی حالت رواقی و بیاعتنایی به دنیا پیدا میکند.
به موازات کارگر، «قربانی» نیز ویژگی خاص حضور هزارهها در شهر است. تنها در چند سال اخیر است که کشتارهای هدفمند هزارهها در کویته خبرساز شده است، اما هزارهها همواره کرکتر یک قربانی را داشته و به اشکال مختلف قربانی شدهاند. در بازار، در سفر، در مسیر راه قاچاق، در مسافرخانههای آلودهسرای نمک (یزدان خان رود کنونی در محله نیچاری که دیگر آن حالت سابق را ندارد) و حتا در خانه هزارهها بیشتر قربانی هستند. در گورستان بروری چندین گور دستهجمعی هستند که تنها در یکی از آنها ۹۰ نفر خفتهاند. آخرین مورد از قربانیان هزاره ۱۱ کارگر معدن زغال است که در جدی سال ۱۳۹۹ پس از شکنجه به قتل رسیدند و اینک در گورستان بروری کنار هم در ژرفای خاک آرمیدهاند؛ در «قبرستان هزاره» در ناحیه مریآباد، سنگ گور نیمه شکستهای است که صاحب خود را این گونه معرفی میکند: «شاعر، ادیب و فلسفه لکچرار محمد عالم معروف به عالم مصباح سابقه سکرتر جنرال S. H. F. که به عمر ۳۰ سالگی دنیا را وداع گفت.» عالم مصباح در یک جدال خانوادگی به دست برادرش در جوانی کشته شد که البته شکل دیگری از قربانیشدن هزاره و نشاندهندهی ابعاد پیچیده و وسعت دامنهی این قربانیشدن است. بر سنگ شکستهی گور عالم مصباح این شعر از خودش نقش بسته است که همزمان نشان نوستالژی خانه و آزادی، دو گمشدهی اصلی هزارهها است: «آنجاست میهنم که در آغوش گرم آن/ خیلی کبوتران/ دور از فریب کینهی صیاد کینه دل/ بیخوف و دلهره/ بیرنج و بیملال/ پرواز میکنند…» در رسانههای جمعی نیز هزارهها بهصورت یک جامعهی رنجدیده، آسیبرسیده و قربانی تصویر میشود. جدالهای هویتی هم از هزارهها قربانی میگیرد. وقتی که شوربختی اوج میگیرد، همهچیز به اسباب قربانیشدن تبدیل میشود از زبان بگیرید تا مذهب و قیافه و متأسفانه این یک حقیقت تلخ است که هزارهها قربانی حضور و بودنشان است و بهصورت پارادوکسیکال با این دو ویژگی به زندگی دوام میدهند: زندگی همچون کارگر و قربانی. به همین جهت از لحاظ ساختار دموگرافیک شهر، محلات حضور هزارهها را میتوان «زون کارگر و قربانی» لقب داد و هرگز نمیتوان این محلات را زون فرهنگ، زون سیاست، زون اقتصاد و زون تفریح و ورزش که هر کدام با اشرافیت و اقتدار پیوند دارند، نام داد. منزویبودن شدید مناطق و محلات هزارهنشین خود این حس را به آدمی القا میکند، همچنانکه کان کویله یادآور کرکتر کارگر محکوم به اعمال شاقه است. محلات هزارهنشین کاملا ایزولهشده است و در مدخل هر دو محلِ مریآباد و بروری ایست بازرسی وجود دارد و هربار ورود و خروج از آن با بازرسی انجام میشود. ایستگاههای بازرسی و تلاشی که در مدخل محلات هزارهنشین گذاشته شدهاند، خود نشان حس ترحم، محافظت و قربانیبودن است، جایی برای قربانی گرفتن نیز است. مکرر آدمها در این ایستگاههای بازرسی مورد آزار و مزاحمت قرار میگیرند و در مواردی آدمها با واسطه و رشوت از اینسو به آنسو میروند یا جنس و کالایی را از داخل شهر به درون محلات منتقل میکنند. هیچچیز مانند این انزوای اجتماعی نشاندهندهی حضور هزاره در شهر در مقام یک قربانی نیست.
به موازات تحولات دموگرافیک شهر و کوتاهشدن دست و پای هزارهها از بخش مرکزی و بازار اصلی شهر کویته، تحولات سیاسی در شهر و عقاید و افکار سیاسی نیز، دستکم در میان هزارهها دچار تحول و دگردیسی بسیار شده است. هزارهها نخست به حکم استراتژی بقا و صیانت ذات بیشتر به کارهای تکنیکی و فنی روی آوردند. تشکیل دستهی پیشاهنگ یا «هزاره پانیر» یک نمونهی آن است. سیاست هم برای هزارههای نخستین، بخشی از تکنوکراسی بود. جنرال موسا خان هم بعد از فرماندهی ارتش فرماندار پاکستان غربی و بعد ایالت بلوچستان شد. اما طوفان ایدئولوژیهایی چپ و راست که از شرق و غرب میوزید، جامعه هزاره پاکستان را نیز تکان دادند. رد پای اندیشهها و عقاید سیاسی گوناگون را میتوان در میان هزارهها مشاهده کرد. از کتاب «بهسوی تمدن بزرگ» اثر محمدرضا شاه پهلوی، پادشاه سابق ایران، تا نوشتهها و خطابههای علی شریعتی، تا جزوات ایدئولوژیک مجاهدین خلق ایران و مجموعه آثار مائو و تا روایتهای مختلف اسلامی، رنگ و نشان خود را در میان هزارههای این شهر بر جا نهادهاند و رد و نشانههای آنها را در کنج و کنار معدود کتابفروشیهای قسمتهای هزارهنشین میتوان مشاهده کرد. احزابی که در دوران جهاد افغانستان در میان هزارهها تشکیل میشدند، چه در داخل و چه در خارج، مانند «مجاهدین خلق افغانستان» که بعدها به «گروه مستضعفین افغانستان» مشهور شد و نیز «گروه توحیدی قیام مستضعفین افغانستان» و «سازمان رزمندگان مستضعفین» که اکنون همگی به فراموشی سپرده شدهاند، از افکار علی شریعتی تغذیه میکردند. برخی از این گروهها در پاکستان و در همین شهر کویته تشکیل شدند و این نشان تنوع عقاید سیاسی ولی نهچندان عمیق بلکه سطحی در این جامعه است.
واقع این است که تب و تاب سیاسی در میان هزارههای پاکستان با کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ بالا گرفت. به تبع این رویداد و تحولات بعد از آن بود که هزارههای پاکستان نیز شدیدا، درگیر سیاست شدند. قبلا هزارهها در ایالت بلوچستان نهادهای مانند «انجمن اثناعشریه هزاره کویته»، «تاج کلپ»، «انجمن فلاح و بهبودی» و امثال آنها را داشتند، اما نهاد مشهورتر آنها «تنظیم نسل نو هزاره مغل» بود که در سال ۱۹۷۱ تشکیل شد. انجمن اثناعشریه هزاره یک نهاد دینی بود که هدف آن ساماندهی امور مذهبی مردم بود و، چنانکه تذکر رفت، حسینیه مرکزی (امام بارگاه کلان) شهر را تأسیس کرد، تاج کلب یک تیم ورزشی بود و انجمن فلاح به کارهای خیریه و تعلیم و تربیه توجه داشتند. اما تنظیم نسل نو جریان سیاسی و فرهنگی و ناسیونالیستی بود و این نشان میدهد که علاقه به سیاست به تدریج در میان ایشان پدیدار شد. از درون تنظیم جریان های چون H.S.F (اتحادیه محصلین هزاره) و کمی بعدتر H. D. P) حزب دموکراتیک هزاره) و تشکلهای خرد و ریز دیگر سر بر کردند. اتحادیه محصلین بیشتر جریان چپی بود و از انقلاب ثور حمایت میکرد و نشریه آن بهنام «طلوع فکر» که به دو زبان اردو و فارسی نشرات میکرد، و من برخی شمارههای آن را در کویته دیدم، گرایش آشکارا سوسیالیستی داشت. «اتحادیه محصلین هزاره» جدیترین و جوانترین جریان چپ هزارگی در این شهر است که برای فهم و تغییر جهانشان تلاش میکرده است. نوشتههایشان نیز نسبتا جدی و عمیق است و ضمن تعلق خاطرشان به فرهنگ و مردم هزاره، حکایت از وسعت ذهن و فراخی چشمانداز ایشان دارد. حزب دموکراتیک هزاره خود را نمایندهی طبقه متوسط هزاره میداند و تا حدی در این ادعا صادق هستند، اما از آنجا که طبقه متوسط هزاره تا کنون به خوبی تثبیت نشده و از سوی دیگر نسبت این حزب با فرهنگ، زبان و مذهب نیز به درستی تعریف نشده است، حزب متزلزل و آسیبپذیر بهنظر میآید. شکی وجود ندارد که هزارهها به یک حزب سیاسی حرفهای، سکولار و مبتنی بر منافع طبقهی متوسط نیاز دارد، اما این حزب نخست باید نسبت خود را با عناصر عمدهی فرهنگ جامعه مانند زبان، مذهب و روابط اجتماعی و سیاسی بهدرستی و به گونهی واقعبینانه تعریف کند. این حزب از ادبیات مناسبی در برابر جناح مذهبی برخوردار نیستند و با توجه به رادیکالیزهشدن روزافزون جامعه از لحاظ مذهبی و دینی، در صورتی که نتواند زبان مناسب سخنگفتن با اقشار مذهبی را پیدا کند، چالشها و دشواریهای بسیاری پیش روی آن خواهد بود.
بهطور کلی اما، جامعه هزاره کویته، جامعهی مذهبی است. شهر پر از است از مسجد و امام بارگاه (حسینیه، تکیهخانه). اما اسلام شیعی در جامعه هزاره کویته، در سطح تجلیات اجتماعی، از دیرباز کاملا رنگ قومی داشته است. در این جامعه باورهای شیعی با عواطف قومی یگانه شده است. تشیع هزارگی در این شهر بهویژه با کرکتر عباس مشخص میشود. درست است که آیینها و مناسک شیعی در این جامعه دارای ریشههای عمیق هستند و مردم هزاره با شخصیتهای شیعی پیوند عاطفی بسیار ژرف دارند؛ درست است که عاشورا و کربلا نیز، مانند همهی شیعیان جهان، بخش جداییناپذیری از هویت ایشان است؛ اما برای هزارهها، بهخصوص هزارههای پاکستان، در میان فیگورهای معنوی شیعی ابوالفضل العباس یک شخصیت مرکزی است. اصلیترین خیابان هزارهها در محله نیچاری کویته بهنام این شخص است: علمدار رود. اغلب مراکز سیاسی و فرهنگی و دینی هزاره مانند دفتر تنظیم نسل نو هزاره، مسجد نیچاری، مدرسه علوم دینی معروف به جامعه امامیه، مدرسه جعفریه، مسجد قنداریها (شیعیان قندهار) و مکاتب و مدارس و مراکز آموزشی بسیار دیگر در این خیابان واقعاند. ابوالفضل برای هزارهها نوعی قهرمان ملی و سمبلی از شجاعت و دلیری و وفا و جوانمردی است. در سوگندنامهی مجلس بزرگان قومی هزاره که در ۱۹۶۴ نوشته شده، خدا و رسول و امام زمان تنها بهعنوان شاهد و حاضر و ناظر آمده و سوگند اصلی به نام ابوالفضل یاد شده است. در این سوگندنامه آمده است: «خدا و رسول و امام زمان را حاضر و ناظر دانسته د نام حضرت ابوالفضل العباس قسم موخورم که…» شخصیت علی نیز برای هزارهها، همانگونه که نزد اغلب مسلمانان شبهقاره هند تحت تأثیر تصوف هندی، بهعنوان نوعی ولی و دوست خدا و نمونهی از عشق و پاکیزگی و بیاعتنایی به دنیا مطرح است، سیمای کمتر سیاسی دارد. در روزهایی که در کویته بودم جشن تولد علی بهعنوان «میلاد ابوتراب» تجلیل شد و بهرغم رویکردهای ایدئولوژیک اخیر که سعی دارد از علی بهعنوان یک پدر ایدهآل الگوسازی کند، علی برای هزارهها قهرمان فداکار و صادق در دوستی خداوند است.
مراکز آموزشی مذهبی فعال است. علاوه بر دو مدرسه دینی یادشده واقع در راسته علمدار (علمدار رود) مدرسه دیگری بهنام امام علی در منطقه بروری به همت شیخ ابراهیم رحمانی ایجاد شده است که همگی سرگرم آموزش علوم دینی در سطح ابتدایی و متوسط هستند. آموزش دینی در بخش بانوان و خانمها نیز نسبتا فعال است. اما آموزش دینی در کویته در کل پیوند عمیق با اجرای مناسک مذهبی، وعظ و خطابه، نوحهخوانی و روضهخوانی دارد و وقتی که پای قرائتهای جدیتر از دین یا مذهب در میان است، تشیع کویته ذیلی از تشیع نجف یا قم خواهد بود. کویته، مانند تشیع کابل، نتوانسته است که روایت خاص خود را از اسلام یا تشیع به دست دهد. روحانیون هزاره، تحت تأثیر سیاسیشدن روزافزون مذهب، علاقهی وافری به پیوند با جهان وطنی شیعی دارند و کمتر توانستهاند که یک روایت بومی از تشیع با رنگ و نشان هزارگی بهدست دهند. از لحاظ اجتماعی و سیاسی تشیع عرب، تشیع ایرانی و تشیع هندی تفاوتهای معنادار فرهنگی و سیاسی با هم دارند. هزارهها هم بهلحاظ مذهبی کرکتر خاص خود را دارند ولی پارهی روحانیون هزاره تلاش دارند که آنان را در ضمن کلانروایت شیعی ادغام کنند. درحالیکه تشیع نجف فرهنگی و تشیع قم سیاسی است، کویته همانند سایر مناطق اقماری، از لحاظ مذهبی در کشاکش فرهنگ و سیاست دچار نوعی سردرگمی است. ساختار سنتی مذهب در میان هزارهها برهم خورده و جدالهای کموبیش سطحی در مورد ساخت بخشیدن مجدد به مذهب و تعریف جایگاه آن در ساختار سیاسی و اجتماعی جسته جسته خود را نشان میدهد و در آینده در این بخش مشکلات بیشتری بروز خواهد کرد.
قشر مذهبی، مدرسان مدارس دینی، امامان جمعه، مدیران و متولیان امامبارگاهها به دنبال ایدئولوژیک شدن افراطی دین اکنون خود را در ذیل مفهوم عام تشیع تعریف میکنند. حزب وحدت المسلمین یک جریان اسلامگرای شیعی پاکستانی است که در انتخابات پارلمانی دو سال قبل شرکت کردند. روحانیون هزاره در کویته بیشتر در ذیل این جریان و برای کامیابی آن فعالیت میکردند. این تنها نوعی وفاداری به جهانوطنی دینی نیست، بلکه نشاندهندهی نوعی تضاد دیانت و قومیت در میان هزارههای پاکستان است و بدیهی است که برای جامعهای که مذهب همواره بخشی از هویت آنان بوده و اکنون این بخش با بخش دیگر این هویت، یعنی قومیت ایشان درگیر شده است، جدال کنونی به هیچ وجه نمیتواند چالش اندکی باشد؛ و این تنها بخشی از چالش فرهنگی و سیاسی است که هزارهها اکنون با آن دست به گریبان است و اگر نخبگان فرهنگی و سیاسی این مردم نتوانند با این چالشها به درستی مقابله کنند و بر آن فایق شوند، خطر تشتت و تفرقه و در نهایت محو و ادغام آنان احتمال چندان دور از وقوع نیست. بهنظر نمیرسد که نخبگان فرهنگی هزاره ظرفیت و خونسردی کافی برای یک بحث حرفهای پیرامون آیین تشیع و نقش آن در ساختار اجتماعی مردمشان را داشته باشند.
ادامه دارد…