هفتهی گذشته جمهوری اسلامی تاراجیا یکی از فرزندان اصیل خود را از دست داد. زندهیاد دکتر نفسالحق عظیمی جوینده که عمری را در خدمت به سرزمین خوشتاریخ تاراجیا سپری کرده بود، بر اثر ابتلا به مرگ چشم از جهان پوشید. وی در زمان پوشیدن چشم فقط پنجاه و یک سال و دوونیم هزار دالر داشت.
دکتر جوینده در مقامهای متنوعی در حکومت تاراجیا کار کرده بود و علت این تنوع تسلطی بود که وی بر اکثر حوزههای علوم و مدیریت داشت. وی در سال ۲۰۰۵ دکترای نخست خود را در رشتهی «مدلهای انقصار منابع ژوژو در اوگاتهای انسانی» از دانشگاه معروف «ای ال دبلیو کمبل» در اونتاریوی کانادا اخذ کرد. هرچند بعدها عدهای ادعا کردند که چنان دانشگاهی در کانادا وجود ندارد و چنان رشتهای در هیچ جای دنیا تدریس نمیشود، دکتر جوینده اعلام کرد که از هر گونه نقد سازنده در این زمینه استقبال مینماید. وی گفت:
«وطن ما به همدلی ضرورت دارد».
دکتر جوینده در سال ۲۰۰۶ میلادی، درحالیکه وزیر معادن و صنایع بود، ریاست قراردادهای کوتاهمدت وزارت داخله در عرصهی بهسازی دهات را نیز بر عهده گرفت. در همان سال دانشگاه هوفریخت آلمان اطلاع یافت که آقای جوینده ماستری خود را در رشتهی مدیریت تکنولوژیهای تشبثی در دهات از این دانشگاه حاصل نموده است. یک سال بعد، دکتر جوینده هفده میلیون تایر موترسایکل را از کشور بنگلادش به افغانستان وارد کرد که با اعتماد کامل رییسجمهور تاراجیا روبهرو شد. در آن زمان، دکتر جوینده معتقد بود که تایر موترسایکل در صورتی که هفده میلیون حلقه باشد، میتواند یک تکنولوژی تشبثی عظیم برای دهاقین محسوب گردد. به همین خاطر، وی همزمان با وارد کردن آن هفده میلیون تایر مقدار سی هزار تُن سیخ گول را نیز از قزاقستان وارد کشور کرد. بسیاری از آگاهان معتقدند که این ابتکارات دکتر جوینده سبب شد که بسیار تایر و فراوان سیخ گول به زیور فروش آراسته شود و سرزمین تاراجیا یک بار دیگر از آن نظر این تجربه را بکند.
اما آیا دکتر جوینده که ماستری علوم انسانی با گرایش توسعه داشت (و این را شهروندان زمانی متوجه شدند که وی سرپرستی واردات روغن و برنج دانشگاه مابُل را نیز بر عهده گرفت)، میتوانست آرام بنشنید؟ نه، نمیتوانست. اگر میتوانست هم اعتماد رییسجمهور نمیگذاشت که بتواند. رییسجمهور تاراجیا یکریز به او اعتماد میکرد و او در شش جهت به خدمت کشانده میشد. در مقام سرپرستی واردات روغن و برنج دانشگاه مابُل، وی طرحی ریخت که از نظر بسیاری از کارشناسان مدیریت روغن و برنج در تمام جهان تک بود. وی بهجای اینکه روغن و برنج را مستقیما به شاگردان دانشگاه مابُل بدهد، هزاران بوجی برنج و قوطی روغن را بهمنظور کمک به دانشجویان به بازارها ریخت تا بهصورت آزاد به فروش برسند. به این ترتیب، وی توانست ضمن جلوگیری از مصارف نگهداری آن همه روغن و برنج در محیط علمی دانشگاه از شیوع فرهنگ زشت وابستگی دانشجویان به برنج و روغن آسان نیز جلوگیری کند. وی به هر دانشجو یک کارت توزیع کرد که به رویت آن به دانشجو یک بوجی برنج، یک قوطی روغن، یک عدد سیخ گول و دو حلقه تایر موترسایکل فروخته میشد تا باشد که سرزمین زیبای تاراجیا یک بار دیگر شکوه اعاده به تاریخش شوی.
دکتر جوینده وقتی هفتهی پیش از دنیا رفت، از مال دنیا هیچ چیز نداشت. حتا همان دوونیم هزار دالری که در حساب بانکیاش رویت گردیده بود نیز معلوم شد که از خودش نبوده است. دکتر جوینده میتوانست یک خانهی بزرگ بیست و هشت میلیون دالری در سواحل فلوریدا در امریکا بخرد و البته خرید. ولی هیچ نشانهای وجود ندارد که چنان کاری کرده باشد، چون آن خانه به اسم پسرش هست و رابطهی او با پسر هجده سالهاش بر سر همین اقدام نابخردانه شدیدا به تیرگی گراییده بود. البته دکتر بهخاطر اصرار دوستان و اعتماد رییسجمهور سیزده شرکت بزرگ در شهر مابُل هم ایجاد کرده بود. ولی همهی آن شرکتها ضرر دادند و دولت مجبور شد براساس الزامات فایقهی قانون اساسی جمهوری اسلامی تاراجیا (مادهی ۹۱، بند مربوط به پرداخت خسارت به تشبثات متضرر) چهارصد و هفتاد میلیون دالر به دکتر جوینده پرداخت کند. دکتر جوینده از این بابت خیلی ناراحت بود. همیشه میگفت این پولها مثل خار در گلوی من هستند. من چگونه میتوانم در حالی این مقدار پول را با خود به امریکا ببرم که تعداد زیادی از هموطنانم نان شب خود را ندارند؟ دکتر از بس از این بابت ناراحت بود، رییسجمهور ناگزیر شد پنجاه میلیون دیگر نیز به او بدهد.
هرچند از دست رفتن این فرزند اصیل سرزمین تاراجیا برای همهی تاراجیاییان سخت غمانگیز است، آنچه مایهی تسلی خاطر همه میشود این است که دکتر جوینده دیگر یک فرد نیست. او حالا یک مکتب است، یک فرهنگ است و یک شیوهی زندگی است. صدها شاگرد وفادار او اینک در دستگاه حکومت تاراجیا راه او را ادامه میدهند.