ابعاد و بزرگی حمله تروریستی بر مکتب دخترانهی سیدالشهدا یک روز پس از حادثه بیشتر روشن شد. آمار تلفات به بیش از ۵۰ کشته و ۱۰۰ زخمی افزایش یافت. تمام قربانیان کودکان و دانشآموزان مکتب و ساکنان محل هستند. آنچه بعدازظهر روز شنبه در کابل رخ داده فاجعهی تمامعیار انسانی و جنایت علیه بشریت است. ماهیت رویداد ادامهی سیاست کشتار غیرنظامیان و عطش انسانکشی گروههای تروریستی است. حمله بر مکتب و کشتن کودکان در هیچ جنگی توجیهپذیر نیست. عاملان این رفتار از انسانیت تهی و ذوب در ایدیولوژی خشونت شدهاند. کودککشی تنها از عهدهی چنین ایدیولوژی برمیآید.
مردم غرب کابل در میان دو سنگ آسیاب گیر کردهاند. تروریستان به هدف نسلکشی از هدف قراردادن هیچ جای و گروهی دریغ نمیکنند. یک ویژگی اصلی نسلکشی این است که در طی آن یک گروه انسانی شناسایی شده و هدف قرار میگیرد. حمله تروریستی بر مکتب سیدالشهدا و حملات مشابه قبل از آن از این ویژگی برخوردار است. اما مشکل بزرگتر بیتوجهی نهادهای امنیتی به تهدیدات آشکار علیه این مردم است. این اولین رویدادی نیست که فاجعهآفرین میشود. قبلا هم فاجعههای مشابه و گاه بزرگتر از این به وقوع پیوسته است. اما مدام حکومت به این شکنندگی امنیتی سیاست بیتوجهی اختیار کرده و به وضعیت نامطمئن مردم بیاعتنا بوده است. صرف ضعف استخبارات عامل این فاجعههای پیهم نیست؛ دستکم شائبهی رد پای بیاعتنایی عمدی نهادهای امنیتی در پیشگیری از این رویدادها در افکار عمومی مطرح است. تاکنون حکومت به طرحهای ارائهشده از سوی مردم برای تأمین امنیت غرب کابل که بهطور سیستماتیک در معرض تهدیدهای هدفمندانهی تروریستی قرار دارد، پاسخ نداده و به این مطالبه بیتوجه بوده است.
برای افکار عمومی این پرسش مطرح است که دستگاه استخباراتی و اطلاعاتی افغانستان چه کار میکند که تروریستان بهراحتی هر جایی را که خواسته باشند هدف قرار میدهند و دست به چنین حملات سنگین میزنند؟ این وضعیت اگر از یک طرف نتیجهی ایدیولوژی خشونت است از طرف دیگر، محصول ناتوانی سیاست امنیتی و مواجههی ناکام حکومت با مسأله ناامنی است. کار حکومت دادن اعلامیه و محکومیت شده، اما دادن اعلامیه و محکومکردن رویدادها دردی را دوا نمیکند. تاکنون هیچ یک از عاملان رویدادهای مرگبار غرب کابل شناسایی نشده است. کسی هم نمیداند که سرنوشت این پروندههای خونبار در کدام تاق خاک میخورد. درحالیکه اگر حکومت ارادهی جدی داشته باشد، میتواند خیلی زود عاملان رویدادها را گرفتار کند. بهعنوان نمونه حکومت با قاطعیت توانست خیلی زود تمام عاملان حمله بر دانشگاه کابل را گرفتار کند. اما عاملان حمله بر مرکز آموزشی موعود، کورس کوثر دانش و شفاخانه داکتران بدون مرز هرگز گرفتار نشدند. این رویکرد دوگانه و نشاندهندهی بیتعهدی حکومت با تمام عاملان رویدادهای تروریستی است. امری که بیش از پیش به تروریستان جرأت داده است.
در پی حملهی تروریستی بر مکتب سیدالشهدا تاکنون حکومت رفتار همدلانه با شهروندان نداشته است. مواجههی حکومت با این تراژیدی بسیار سرد و ناامیدکننده بود. جدای از نارسایی در لحظهی حادثه و رسیدگی به قربانیان، واکنش حکومت مثل همیشه صدور اعلامیه و یک محکومیت خشک و خالی بود. برعکس از لحظه حادثه تاکنون دستگاه حکومت بعد سیاسی قضیه را برجسته کرده و در یک کارزار رسانهای هدفمند و برجسته سعی میکند مسئولیت این حمله را به طالبان ربط دهد که هدف آشکار بازی سیاسی با مسألهی تروریزم دارد. چه این حمله کار طالبان باشد یا نه، چیزی از طومار بلند کارنامهی سیاه طالبان کاسته نمیشود. طالبان به اعمال شنیعتر از این هم دست زدهاند. چهره طالبان برای شهروندان افغانستان شناخته شده است. اما مسألهی اصلی این است که حمله کار هر گروهی باشد، از مسئولیت حکومت که مسئول جان شهروندان است، چیزی را کم نمیکند. بدون تعارف اگر کوتاهی و بیاعتنایی حکومت در این فاجعه بیشتر از ایدیولوژی خشونتآمیز طالبان عامل اصلی نباشد، کمتر هم نیست.
مردم افغانستان عملا ملت درمانده و مستأصل است. جامعهی جهانی نیز بهنظر میرسد در برابر فاجعههای پیهم تروریستی در افغانستان موضع بیتفاوتی اختیار کرده است. به جز از محکومیت کاری دیگری نمیکند. دستگاههای اطلاعاتی کشورهای دخیل در قضیه افغانستان به خوبی میدانند که این حملات کار چه کسانی است. اهرمهای فشار زیادی هم در اختیار دارند که عاملان چنین رویدادهایی را سر جایش بنشانند، اما بنابر مصلحتهای سیاسی چنین کاری نمیکنند. واقعیت این است که مواجههی مصلحتآمیز با جنایت انسانی فقط وضعیت را پیچیده و گروههای تروریستی را جریتر میکند.