میگویند وزارتخانهها به خوبی و خوشی تقسیم شده، سهم هر نامزد، به حول و ارادهی قادر مطلق، مشخص است و هیچ خری حق ندارد آن را به چالش بکشد. در ضمن میگوید که توافقنامه امضاء شده که هیچکدام از این نامردان محترم در مورد تقسیم وزارتخانهها سخن نگوید. اگر خبرنگاری در مورد تقسیم وزارتخانهها سوالی پرسید، هریک موظف است که با پیشانی «نه دقیقه مانده به انتحار» به جواب خبرنگار بگوید که حکومت وحدت ملی به معنای تقسیم وزارتخانهها نیست. ما روی طرحی کار میکنیم که در آن بحث اصلی میباشد. فعلاً متوجه خود باشید و ما میرویم که برای نماز آمادگی بگیریم. میگویند یک روز ساعت ده قبل از ظهر، یکی از این کاندیدان چنین سخن گفته و یکی از برادران بر وی اعتراض نموده بوده و گفته که جناب داختر صاحب! پعلاً که ساعت ده بجه است، چرا ایکه وقت طرپ نماز میرین؟ و آن داکتر با ابراز تاسف گفته که مجبور است برود. از وی سوال شده که چرا مجبوری؟ گفته که ما مساجد و دستشوییهای شهر را نیز تقسیم کردیم. دستشوییها که سهم من برآمده، همه از اینجا (جای فرسکنپرانس) بسیار دور است. شما هم میدانید که سرکهای کابل تنگ است و هر روز ترافیک میشود. من اگر حالا اقدام کنم، وقت اذان به سهم خویش میرسم و باید مقدمات نماز را فراهم کنم تا نمازم مقبول درگاه قادر مطلق و سبحان بینیاز شود. یعنی دوست ندارم از حالا نمازهایم را قضا کنم، اگر ملت خواهان قضا شدن نمازهای بنده باشد، انشاءالله بعد از سپری شدن عملیهی تقسیم و مشخص شدن خارج قسمتها و باقیماندهها، فرصت بیشماری برای قضا کردن نماز، وجود دارد و من بدون شک این کار را میکنم… ما برای صلح میمیریم! ملت باید باور کند. البته مخالفان وحدت ملی این عرض ارادتها را قبول ندارد. میگویند پروسهی تقسیم همه شمول نیست. مثلاً در منشور تقسیمخانهی این دو نفر، مشخص نشده که والدین میرزا که چهار ماه بعد میمیرد در کدام ولایت دفن شود؟ درست است که شما میگویید آدم از هر ولایتی که است باید در همانجا دفن شود، اما مادر میرزا از هیچ ولایت نیست. او سالها پیش بدست طالبان مهاجر شد و زمینهای شان را فعلاً یک قوماندان تصرف کرده و حویلی ساخته، پس او از هیچ ولایتی نیست. نه! به نظرم شما قانع نمیشوید. در منشور تقسیمخانهی این دو نامرد محترم، طالبان تقسیم نشده. طالبان باید تقسیم شود. ما چند نوع طالب داریم. طالبی است که در هوای بهشت خودش را منفجر میکند و چندین نفر را نیز شهید میکند. طالبی داریم که طالبان نوع اولی را مجهز و آماده میکند. طالبی داریم که روز تا شب پشت فیسبوک خوابیده و چرند مینویسد. مثلاً وقتی فایل صوتی منسوب به هما سلطانی در رسانههای اجتماعی پخش شد، سرک و پچک ما چنان دشنامهای به هما سلطانی دادیم که بعید میدانم هیچ یکی از اعضای بدون او سالم مانده باشد. از جایگاه اصلی دو و دشنامهای فحاش جماعت گرفته تا پانقراس و مویرگهای درون جگرش که به قول ارنستو صابونفونگ، بدون چشم مسلح دیده هم نمیشود، همه و همه صدمه دیده. دقیقاً به همین خاطر است که صدای از هما سلطانی شنیده نمیشود. آها یادم نرود، اگر این فایل صوتی در بردارندهی حقیقت باشد که نمیباشد؛ آنوقت مشخص نشده که طالبانی چون هما سلطانی سهم کدام کاندید میشود. اینها باید مشخص شود، ورنه فردا ملت حوصلهی تقسیم مجدد را ندارد یا حوصلهی این را ندارد که لویهجرگه برگزار شود و دانشگاه پولیتکنیک و ربانی تعطیل شود.
البته من خودم شدیداً مایلم بدانم که در تقسیمات شخصیتها و چهرههای بانفوذ، قرعهی عبیدالله عبید به نام کی خورده، به نام اشرفغنی یا عبدالله؟ من از میان مجموع وزرا یا چهرههای ملی، عاشق عبیدالله عبید هستم. هر چه بر عقلم غالب میشوم که نباشم، اما هستم. مگر عشق دلیل میخواهد؟ مگر عاشق چشم و گوش دارد؟ میبینید که سالها قبل این پرونده در سطح بینالملل بسته شده رفته، همه ملتها هم قبول کردهاند. مثلاً شیرین و فرهاد از قندوز به نمایندگی افغانستان، لیلی و مجنون از کوفه، سامرته و کولینگهام از اتریش، پاپو و گوستیمزوش از افریقای غربی و…
چیزی دیگری که باید در تقسیمبندیهای این دو جناب مشخص شود ایناست که ترسوهای کشور را نیز تقسیم کنند. مثلاً یکی از والیها، به شدت ترس از دست دادن عواید گمرکی یک بندر را دارد، از همین حالا باید مشخص شود که مربوط به کدام تیم میشود. در غیر آنصورت ما شیر ترسوهای داریم که روباه را مولوی صدا میزنند! خدا عاقبت ما را بخیر کند.