عبدالمنان دهزاد
ویروس کرونا در مرکز صنعتی شهر ووهان چین در اواخر دسامبر ۲۰۱۹ ظهور کرد و دیری نگذشت که کشورها را یکی پی دیگر تسخیر و در نهایت جهان را به لرزه درآورد. شیوع برقآسایی این ویروس در جهان و اظهار ناتوانی دولتها در برابر آن، ثابت کرد که جهانیان با این همه ادعاهایی دانایی، تخصص و پیشرفت، هنوزهم در ابتدای راهاند. این ویروس در کنار آسیبی که به همه کشورهای فرادست و فرودست جهان زد، همچنان تشت رسوایی و ناتوانی نظام سرمایهداری قرن بیستم و در رأس آن، قدرتهایی یکهسالار را که مدعی تأمین نظم و امنیت جهانی بودند و از همین جایگاه بر دیگران فخر میفروختند را بر زمین زد و بر جهانیان فهماند که آنها حتا توانایی مدیریت یک بحران درونکشوری را ندارند.
سرانجام چند ماه پس از بیرون شدن آن از ووهان چین، سر از افغانستان بیرون کرد؛ کشوری که هیچ نوع امکانات پزشکی در اخیتارش نبود، در همان روزهاییکه کشورها یکی پی دیگر به قرنطینه میرفتند، دانشجویان و بازرگانان افغانستانی از چین وارد کشور شدند. حکومت افغانستان برخی از پزشکان را در میدان هوایی بینالمللی کابل گماشت تا آنان را تشخیص دهند که آیا آلوده به ویروس کرونا هستند یا نه؟ اما داستان پرسوپال این پزشکان از شهروندان برگشته از چین، به جوک و سرگرمی کاربران شبکههای اجتماعی مبدل شد. این گماشتهشدگان دولت، چیزی در کف نداشتند تا فرد بیمار را از صحتمند تشخیض دهند. داکتران با این پرسش آنها را روانهی خانههاییشان میکردند: «شما کرونا ندارید؟ و یا گلو درد و سردرد که نیستید؟» آنها به راحتی میگفتند که نخیر! کاملا جور هستیم و تندرست. اما بعدها معلوم شد که دستکم پانزده روز باید فرد را قرنطین نمود تا مشخص شود که فرد مبتلا به کرونا است یا نه، چه رسد که بسیاری از این بیماران اصلا علایمی ندارند.
همین که ویروس کرونا سر از ایران بیرون کرد و خبرساز شد(۲۹ دلو ۱۳۹۸)، شماری زیادی از شهروندان مهاجر افغانستانی از آن کشور بار و بسترهشان را برداشتند و به افغانستان آمدند تا به کرونا آلوده نشوند، تعداد آنها از صدها هزار نفر میگذشت. آنها هم به سادگی در سراسر افغانستان پخش شدند، بیآنکه مایهی نگرانی دولتمردان کشور شوند. اما بعدها معلوم شد که دولتمردان افغانستان از همان ابتدا منتظر بودند که چگونه از گاو کرونا شیر بدوشند. چون افغانستان به تازگی انتخابات ریاستجمهوری پر تنش را پشت سر نهاده بود، انتخاباتیکه در غیبت حمایت مالی امریکا و جامعه جهانی برگزار شد. در این انتخابات، یکی از نامزدان که همزمان رییسجمهور برحال هم بود، همه امکانات مالی کشور را در پای انتخابات ریخت تا رأی مردم را بخَرد. سرانجام منابع پولی کشور خالی شده بود که سروکلهی ویروس کرونا پیدا شد. کرونا باوجودیکه برای جهانیان شوکهکننده بود، اما برای برخی از سیاستگردان و دولتمردان حاکم افغانستان «نجاتدهنده» تلقی شد؛ اعم از رهگذر سیاسی و اقتصادی. هنگامیکه انتخابات ریاستجمهوری به بحران رفت، انتظار میرفت که تیم مدعی پیروزی (تیم ثبات و همگرایی)، مردم را به جادهها بکشاند، ولی شیوع کرونا در افغانستان نه تنها راه آنها را بست، بلکه خاطر تیم مدعی پیروزی را همیشه از راهپیمایی جمع کرد. همچنان انتخابات ریاستجمهوری، منابع مالی دولت افغانستان را بلعید و امریکا، هشدار به قطع کمکها و ظاهرا به بیرون کردن کامل نیروهایش از افغانستان تأکید کرد. از این پس، خطر راهپیمایی و تظاهرات برطرف شد، و بحث بیکاری، گسترش فقر و گرسنگی روزافزون شهروندان، همچنان پا برجا بود. با این وصف حاکمان افغانستان آگاهانه با شیوع و گسترش ویروس کرونا برخورد کردند. محاسبهی آنها این بود که بلاخره کشورهای جهان، ما را در امر مبارزه با کرونا، تنها نمیگذارند. آنها با این دید از کنار ویروس کرونا گذشتند که از بیتوجهی در برابر ورود سیلآسایی مهاجرین تا فتواهایی عالمان دینی را در بر گرفت. اما در این میان، انتظار میرفت که عالمان دینی افغانستان بیشتر از هر کس و نهاد دیگری در مواجهه با ویروس کرونا بدون بازیهای سیاسی و بهرهبرداریهای اقتصادی، خود را در برابر جان مردم مسئول دانسته و نقش مهم و ارزندهای را در این راستا ایفا کنند؛ چون افسار اکثریت مردم افغانستان به دست آنهاست و آنها حسن و قبح زندگی را در میان تودهها و عوامی این مرز و بوم تعیین میکنند. اما اینها از همان ابتدا ذهنیت مردم را به سمت دیگری سوق دادند؛ آفت و عذابی که خداوند بر سر کفار آورده است و از مسلمانان میخواستند که به درگاه خداوند دست دعا بلند کنند تا این بلا، دامن همهی کفار جهان را بگیرد. این مسائل سبب شد تا نهتنها مردم افغانستان در برابر ویروس کرونا حساس نشوند، بلکه بسیاریها هنوزهم باور ندارند که این ویروس، مرز زبان، قوم، مذهب، دین و کشور را نمیشناسد و همه را یکسان بهسوی خویش فرامیخواند. روستاها و دهکدههای دوردست افغانستان پس از این همه مصیبت و تعطیلی جهان، هنوزهم باور نکردهاند که کرونا، ویروس کشنده و خطرناکی است. در این نوشته سعی میکنم این گفتمان را بررسی کنم که چرا حداکثر شهروندان افغانستان، بهویژه عالمان دینی آن، نهتنها در برابر ویروس کرونا واقعیتستیزی کردند بلکه آن را گاهی بلایی آسمانی و گاهی دام کفار در برابر مسلمانها دانستند؟
پیدایش کرونا و برخورد افغانستانیها
رقابتهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قدرتهای بزرگ جهان، بسیاری از پارادایمهای علمی و واقعیتهای اجتماعی جهان امروز را برهم زده است. در روزگار ما به سادگی کسی تن به واقعیتهای عینی نمیدهد. این تز در جهان امروز، بیاعتمادی، توطئه و سوءتفاهمات را بیشتر از هر زمانی دیگر تقویت کرده است.
کرونا زمانی قدم به جهان گذاشت که کشورها و دولتها مصروف چیدن دام برای رقیبان سیاسی و اقتصادی خویش بودند. به همین دلیل، همینکه خبر شیوع ویروس کرونا در ووهان چین به بیرون درز کرد، نه تنها کشورها و قدرتهای در کمیننشسته، بلکه اندیشمندان و زیستشناسان را نیز دچار تردید کرد و برخی آنها جرأتمندانه مطرح کردند که پشت این ویروس، دست امریکا نهفته است. اظهارات ویلبرراس وزیر بازرگانی امریکا مبنی بر اینکه «ویروس کرونا میتواند برای اقتصا امریکا مفید باشد»( بیبیسیفارسی، ۱۱ بهمن ۱۳۹۸) تا جایی به این گمانهزنیها، مهر تأئید زد. همینکه ویروس کرونا به امریکا و اروپا هجوم برد، معادله متهمسازی برهم خورد؛ «رییسجمهورامریکا، نخست وزیر بریتانیا، و نخست وزیر کانادا، چین را متهم کردند که ویروس کرونا را به صورت بیولوژیک منتشر کرده است. آنها خواهان تریلیونها دالر غرامت شدهاند، ولی چین این ادعا را رد کرده و سازمان بهداشتی جهانی نیز این ادعا را بیبنیاد خوانده و گفته است که پاندمی کرونا، انتشار طبیعی داشته است» ( رحیم الله سیغانی: ۱۳۹۹). اما در این گیرودار، مردم افغانستان هم در مواجهه با کرونا بهدور از داوریها و موضعگیریهای عجیبوغریبی نبودند. بلاخره نیم قرن جنگ پیدرپی و تجربهی چندین ایدئولوژی و نظامهای سیاسی، این مردم را «سیاستزده» کرده است. اینها روزانه دهها ویدیو و نقل قول مقامات غربی و شرقی را در میان کاربران شبکههای اجتماعی و مجالس عینی دستبهدست میکردند تا ثابت نمایند که پشت این ویروس دست فلان کشور بوده است. در میان شهروندان افغانستانی در این میان دستکم سه دیدگاه وجود داشت. همین که ویروس حکومت چین را دستوپاچه ساخت و اقتصاد این کشور را ضربه زد، گفتند کار امریکاست. آنگاه که کرونا سر از امریکا در آورد و این کشور را در بحران بیکاری و مرگومیر گسترده فرو برد، گفتند کار چین بوده است. اما گروه دیگر همهجا جار زدند که هرچه باشد، عذابی است که خداوند بر سر کفار و بیدینها آورده و از آن باید استقبال کرد. متولیان دیدگاه سومی بیآنکه مردم را به حفظالصحه و دستورالعملهای بهداشتی تشویق کننند، پیوسته احادیث و روایتهای دینی را از صدر اسلام نقل و پخش کردند که در صورتیکه مسلمانان این احادیث را روزانه بخوانند از شر بیماری کرونا در امان میمانند. زیرا این ویروس عذابیست از جانب خداوند بر بالای انسانهای شرور و گناهکار!
شماری از سر خیر احادیث پیامبر بزرگ اسلام را کاپی کردند و در میان مردم پخش نمودند تا سپری باشد برای نجات از کرونا و بسیاری از مردم همهجا از دیوارهای خانههای شخصی گرفته تا دفاتر و دکانها، آن را نصب کردند. در همان هنگامیکه موج سرکش ویروس کرونا همهجا را در مینوردید و نهادهای مسئول و ذیصلاح صحی مصروف توصیههای پزشکی و توزیع پوزبند (ماسک) و سایر داروهای ضدعفونی بودند، شماری دیگر، برخی از احادیث مرتبط به موضوع را از پیامبر بزرگ اسلام، کاپی نموده و در میان مردم مجانی پخش کردند. اما دیری نگذشت که خبر مبتلا شدن آنها به گوش رسید. بسیاری آنها پس از مدتی صحتیاب شدند، اما برخی از اعضای کهنسال خانوادهشان قربانی کرونا شد. تقصیر اینها نبود. جوانانی بودند که نه ویروس را میشناختند و نه دین را، بلکه به خطابهها عالمان دینی گوش فرا داده و سخنان و دستورالعملهای آنان را در این زمینه «درست» میپنداشتند. اما پیامد آن، افزون بر اینکه نیکو و بر میل مراد عالمان دینی نبود، شماری از این جوانان و مردان منصف و دینداری جامعه را که از روی حسن نیت به چنین کاری تن داده بودند، را آلوده به ویروس کرونا کرد. از اینرو برخی آنان را در صحت و سقم این احادیث دچار شک و تردید نمود.
هنوز بازار موضعگیریهای غیرحرفهای در میان اکثریت شهروندان و عالمان دینی افغانستان سرد نشده بود که خبر دیگری بیرون درز و به صورت برقآسا سراسر افغانستان را فرا گرفت؛ اینکه در یکی از استانهای کشور، کودکی به دنیا آمده و گفته است که داروی کرونا، «چایسیاه» است و به مردم بگویید که چایسیاه بنوشند. شماری زیادی آن را نوعی معجزه دانسته و این توصیه را عملی کردند. این خبر «دستکاری شده»، هرچه بود، بهای «چای سیاه» را در بازار افغانستان ده برابر بالا برد. دیری نگذشته، معلوم شد که این قصهها ساخته و پرداختهی دکانداران و تاجران ماهر وچایفروش بوده است.
از عالمان دینی و عوام جامعه که بگذریم، صدیق افغان «مؤسس و رییس مرکز تحقیقاتی ریاضی فلسفی جهان» هم از کاروان متخصصین کرونا عقب نماند. اوکه خود را یگانه فیلسوف ریاضیدان جهان میداند، کرونا را در دایرهی ریاضیات انداخته و موضوعاتی را بیان کرد که از عقل سلیم دور بود. او در یک برنامهی تلویزیونی کنار یک دایرهی ریاضی نشست و به پرسش خبرنگاری در باره ویروس کرونا گفت «بسم الله الرحمن الرحیم ۱۹ حرف دارد و شماره کرونا، «۱۹» حرف است. ملائکههای دوزخ هم«۱۹» تناند، که آن را ضرب ۶، حاصل آن را ضرب ۱۰ و حاصل آن را جمع ۱۰ میکنیم که نتیجهی آن مساوی به مساحت استان غزنی میشود.» او پس از این راهکار مبهم گفت که «کرونا را به این دلیل بهوجود آوردند که کسی به زیارت کعبه شریف نرود. ویروس کرونا فقط انسانهای ناپاک را میبَرد و پاکان میمانند. بنابراین این ویروس خطرناک نیست، اما ۶۷درصد جمعیت کره زمین نابود میشود». و در آخر نتیجه میگیرد که کرونا تبلیغات دشمنان انسانیت است او چند روز قبل در یکی از برنامههای تلویزیونی از این طرح پا را فراتر گذاشت و مدعی شد که «اگر خواسته باشید، من آماده هستم که این ویروس را خنثا بسازم» ( مصاحبه صدیق افغان با تلویزیون خصوصی میترا، ۴ اپریل ۲۰۲۰). از تبصره در باره این اظهار نظر عجیبوغریب میگذریم، چون اگر قرار باشد، در باره آن بحث نمایم، مقالهی دیگری خواهد شد. اما به این مسأله میپردازم که عوامل اصلی این همه اظهار نظرهای غیر مسئولانه چیست؟ چرا در این سرزمین همهکس در نقش صاحبنظر تشریف دارند و دوست ندارند که خاموش بنشینند و جایگاه هر چیز را به اهل آن باز نمایند؟
الف) بیباوری به دانش و علوم پزشکی: نزدیک به نیم قرن جنگ، ویرانی و آوارگی، همهکس را در برابر همهچیز بدبین و بیباور ساخته است. بدبینی و بیباوری در روزگار ما، بیشتر از هرچیزی دیگری، دامنگیر دانش و علوم تجربی شده است. کم حوصلهگی حداکثر مردمان این کشور، زمینهی تعقل و تفکر را از آنها ستانده و پیوسته تلاش میکنند که راه ساده را جستوجو نمایند. علمای دینی جامعه افغانستان به حق که صدرنشین قافلهاند. حداکثر آنها زحمت تحقیق و پژوهش را به خود نمیدهند تا در باره ماهیت و چیستی و چگونگی یک پدیده به تحقیق بپردازند، اکثریت مطلق اینها همین که اسمی چیزی را تازه شنیدند، بیمحابا یا حوالهی تقدیر مینمایند ویا توطئه دشمنان اسلام و مسلمانان، از اینکه اینها پیشگامان و متولیان امور اعتقادی و مذهبی مردم هستند، هرچه آنها بگویند، نغز و دلپسند و حق تعبیر میشود. حداکثر آنها به علوم پزشکی باورمند نیستند، بیماران را خود با روشهای سنتی درمان میکنند. اگر «بیماران» خوب شدند، که خوب، اگر از این جهان به اثر آن بیماری رفتند، چیزی عجیبی نیفتاده است، جز اینکه «وقتش به پایان رسیده و خدایش ببخشاید.» هنگامیکه ویروس کرونا شیوع یافت، مردم به جای اینکه به سخنان پزشکان، سازمان بهدشتی جهان و حکومت گوش دهند، یا به سخنانهای اینها گوش داده و باور کردند و یا دنبال داروهایی غیر صحی مثل «محمدحکیم الکوزی» رفتند؛ مردی که مدعی بود خود واکسن داروی کرونا را کشف کرده است، بیآنکه تخصصی در علم پژشکی داشته باشد. آقای الکوزی در باره نتیجهبخشبودن واکسن متذکره گفت «اگر دوای که ساختهام، نتیجه ندهد، حاضرم مجازات شوم». اما پس از تحقیق و بررسی، وزارت صحت عامه اعلام کرد که «مؤثریت دوای او ثابت نشده، بلکه در این دارو از ۹ نوع مواد تسکیندهنده و نشهآور استفاده شده و مصرف مکرر آن اعتیادآور است» ( بیبیسیفارسی:۲۱ خرداد ۱۳۹۹). سرانجام کلنیک او بسته شد و حکم بازداشتش نیز صادر گردید. سرانجام او بازداشت نشد اما دیگر خبری از او نشد که چه شد و کجا رفت.
البته این مسأله تنها مال جامعه افغانستان نبود، از کشورهای دور و بر ما گرفته تا بسیاری از کشورهای پیشرفته و توسعهیافتهی جهان، در باره کرونا، کموبیش همین تجربه را داشتند و از ترس مرگ به همهچیز و همهجا چنگ زدند. این رویدادها اما در افغانستان نشان میدهد که مردم چقدر نسبت به ساختارهای رسمی احساس بیاعتمادی دارند.
ب) بیباوری به حکومت: امروز درجهی بیباوری مردم نسبت به حکومتشان، شاید در تاریخ این کشور بیسابقه باشد. دو مسأله زمینهی بیباوری به حکومت را در میان شهروندان این کشور مساعد ساخته است؛ نخست خود حاکمان و متولیان امور. آنها خود در قطاری که سوارند و آن را مدیریت میکنند، باور ندارند، پول مأموریتشان را به دلیل بیباوری در بانکهای داخلی نمیگذارند بلکه به بیرون میفرستند و در بانکهای اروپایی ذخیره میکنند. خانوادههای ۹۹ درصد مقامات و سیاستگران افغانستانی در افغانستان زندگی نمیکنند، فرزندان همهی آنها در بیرون از کشور تحصیل و آموزش میبینند و حتا اکثریت آن خانوادهها، پس از ختم دوره آموزش، برای فرزندانشان، اجازه برگشت به کشوری را نمیدهند، که خود حاکم آنند.
دوم، همه میدانند که بسیاری از این حاکمان اینجا مأموریت دارند و از سوی بیرونیها گماشته شدهاند، همین که مأموریتشان تمام شود، بار و بسترهشان را بر میدارند و به همان کشوری میروند که شهروند آنجا هستند. چون آنها قبلا در میان مردم نبودند، به مردم بیاعتماد و بیباورند و مردم هم نسبت به کار و برنامه و سخنان آنها هم بیباور شدهاند. در اینجا عیب مردم نیست، مردم افغانستان دو دهه است که از همین آدمها جز دروغ و فریب و خویشخوری چیزی دیگری نشنیدهاند. گفتند دولت مردمسالار و مشروع میسازیم، عکس آن از آب درآمد. گفتند اشتغالزایی میآوریم، برعکس، بیکاری و فقر به اوج خود رسید. گفتند امنیت میآوریم، ناامنی روزبهروز گسترش یافت. گفتند شفافیت میآوریم، فساد و اختلاس همهجا را فرا گرفت. اینها و دهها مسألهی دیگر را مردم دیدند و شنیدند. سرانجام اعتمادشان نسبت به حاکمان و دستگاه حکومت نیز سلب شد. هنگامی که ویروس کرونا به افغانستان آمد، حکومت از مردم خواهش کرد که قرنطینه را رعایت نموده و در خانههای تان بمانید، مردم به حکومت اعتماد نکردند. حکومت وقتی آمار مبتلایان کرونا را منشتر کرد، مردم باور نکردند. حکومت از مردم خواست، در صورتی که علایم بیماری را داشته باشند، به فلان درمانگاه مراجعه نمایند، اما مردم به آن درمانگاه اعتماد نکردند و نرفتند. این مسائل میرساند که فاصله میان حکومتکنندگان و حکومتشوندگان روزبهروز بیشتر شده است. مردم اینک احساس بیپناهی میکنند. از همین لحاظ است که وقتی حکومت تلاش میکند نقشهی راه نشان بدهد، مردم به آن نقشه به دیدهی شک و تردید مینگرند و در نهایت راه خودشان را در پیش میگیرند.
ج) ایدئولوژیزدگی: اصالتا ایدئولوژی در غرب پدید آمد و خاستگاه این مفهوم غرب است. از آن روزگاری که این مفهوم وارد ادبیات سیاسی شد تا امروز به طور طبیعی دستخوش تحولات مفهومی شده است. «گاهی به عنوان مکتب و اندیشه و گاهی به معنای توهم وپندارهای بدون مبنا و پایه مطرح شده است. در ابتدا واژه ایدئولوژی بار معنایی مطلوبی نداشته و به منزلهی یک طعن در باب ایدئولوگها به کار میرفت. یعنی به کسانی اطلاق میشد که سرگرم اوهام خویشند و و اقعیتها را نمیبینند. ناپلئون ایدئولوژی را بدین معنا به کار میبرد. بعدها ایدئولوژی در کادر تفکر مارکس به یکی از ارکان مهم معرفتشناسی مارکسیسم مبدل گردید.» اما در افغانستان این مفهوم در دورهی شاهی ظاهر شاه در میان حلقات روشنفکری مطرح گردید و در زمان انقلاب ۱۳۵۷رسما لباسی بر تن سیاستمداران و حاکمان کشور شد. از رهگذری تئوری، حلقات روشنفکری و کتابخوان افغانستان این مفهوم را از مرحوم علی شریعتی گرفتند. اما پس از شکست حکومت دستنشاندهی کمونیستی در افغانستان (۱۳۶۷)، همه وارد فاز انقلابیگری شدند که تبعات آن جنگهایی ویرانگر داخلی بود، و تا هنوز با مردم این کشور دست به گریبان است.
اگرچه دولت ایدئولوژیک کمونیستی از میان رفت اما رفتهرفته همه را ایدئولوژیزده کرد. یعنی همه را مطلقگرا، انحصارطلب، دشمن نقد و در نهایت شیفتهی خشونت به بار آورد. یکی از کارکردهای ایدئولوژی را تقسیم کردن جهان و جامعه «به خودی و غیر خودی» گفتهاند. طبیعتا هر کسی که از دایرهی که آنها ترسیم کردهاند و آنجا قرار دارند، بیرون باشد، مورد پذیرش نیست. مردم افغانستان روزگاری درازی است که با این روش به پیش میروند.
اکثریت مطلق شهروندان افغانستان، عالمان دینی و حتا روشنفکران این کشور نسبت به موضعشان نگاه مطلقگرایانه و ایدئولوژیکی دارند. به همین دلیل وقتی چیزی از بیرون بیاید، در گام نخست رنگ و بوی سیاسی میگیرد. دوما فکر میکنند که ترفندی مجازی است و نمیتواند مهم باشد. اینجا بخشی اعظمی مردم با ورود ویروس کرونا همینگونه برخورد کردند. گفتند غضب خداوند بر بالای کفار است، گفتند مطلقا دروغ و کذب است، گفتند دام کفار بر سر مسلمانان است و … ولی ایدئولوژیزدگی برای آنها مجالی آن را نداد تا به واقعیتهای موجود در جهان و آمار مرگ و میر شهروندان کشور ببینند.
علمای دینی افغانستان در برزخ تصمیمگیری
اگرچه در کشوری که همه تصمیمات مهم و سرنوشتساز در بیرون از کشور گرفته شده و بالای مردم تطبیق میگردد، بیآنکه سود و منفعت مردم و کشور مد نظر باشد، هر نوع تصمیم داخلی منتهی به نتیجهی مطلوب نخواهد شد. اما عالمان دینی و مذهبی افغانستان با توجه به قدرتی کلامی و اجتماعی که در میان مردم دارند تا اینجای کار نتوانسته اند در یک مورد تصمیم قاطع و جامع بگیرند. در این صنف، انگشت شمارند کسانی که در گفتار و رفتارشان موضعی به معنای واقعی کلمه «دینی و اسلامی» بگیرند. عقبهی برنامهیشان یا سر از پاکستان و عربستان درمیآورد ویا دستگاه حکومت، اما همهی آنها را به نام «شریعت ناب محمدی» به خورد مردم میدهند. این سردرگمی گاهی باعث میشود که هر روز موضع عوض نموده و گاها در مخالفت با دیدگاه اولیشان حکم صادر کنند. به عنوان نمونه مولوی مجیب الرحمان انصاری، خطیب مسجد گازرگاه هرات، در ابتدای و رود ویروس کرونا به کشور، آن را بشارت برای مؤمنان و انذار برای کافران خواند اما وقتی دید که کرونا روزانه جان ده انسان را در هرات میگیرد، موضع عوض کرد و گفت که کرونا مسلمانهای گناهکار و فاسق را میگیرد نه مؤمنین پاک و صادق را: «من میخواهم باربار تأکید کنم که ویروس کرونا عذاب است برای کفار، اخطار و تنبیه است برای فساق و فجار و رحمت است برای برای مسلمان شایسته. ای مسلمانانی که روی بستر افتادی و تو را ویروس کرونا گرفته است، بدانکه این مرض رحمت است برای تو، بدان که ثمرهی کفارهی گناهان توست.» اما وقتی دید که فاجعهای در راه است، فراموش کرد که ماه گذشته در باره کرونا چه گفته بود. آمد و گفت «اگر مؤمنی در اثر کرونا فوت کند، شهید شده و به بهشت میرود و اگر کافری بمیرد، حرام شده به جهنم میرود. بنابراین، مؤمن از این ویروس نباید بترسد زیرا برای او وسیلهی رحمت است و کافر باید بهراسد، چون برایش ابزار هلاکت است» (سخنرانی مولوی انصاری در جمع نمازگزاران، حمل ۱۳۹۹). تا اینجای کار، تنها یک دلیل داشت (مخالفت با قرنطینه کردن شهر هرات) اما هنگامی که بیماری کرونا به اوجش رسید و در معرض قضاوت مردم و رسانهها قرار گرفت، دستی بر گفتههای گذشتهی خویش زد و گفت مردم باید به سفارشات و توصیههای پزشکان گوش داده و عمل کنند. این اعتراف زمانی بود که به چشم خود دید شماری از روحانیون و عالمان دینی سالخورده هم به اثر بیماری کرونا در گذشتند.
به همین ترتیب اکثریت مطلق عالمان دینی تا پایان راه هم تن به توصیههای پزشکان و دستورالعملهای حکومت ندادند. به عنوان نمونه یکی از عالمان دینی در شمال افغانستان دربارهی کرونا به نتیجهی حیرتانگیزی رسیده بود. این مولوی در سخنرانی که بعدها سر از شبکههای اجتماعی درآورد، بیان کرد که «کرونا کسانی را میگیرد که گوشت سگ خورده باشند، کسانی که نخورده باشند، آنها را کرونا نمیگیرد.» او به نمازگزاران گفت که «خاطرتان جمع باشد، کرونا هرگز اینجا نمیآید، زیرا خداوند نمیگذارد که هیچ ویروسی اینجا بیاید.» او افزود که «اینجا کسی نه گوشت سگ میخورد و نه مار و نه کدام حیوانی دیگر…» او حتا از مردم خواست که «برگر» را هم نخورند. همچنین مولوی بشیراحمد، خطیبی در ویژهبرنامهی رمضان، که از طریق یکی از شبکههای تلویزیونی به نشر میرسید گفت: «هر کسی که در دو ماه پسین پنج وقت نمازش را به جماعت ادا کرده است، هرگز به ویروس کرونا مبتلا نشده است.» او در پایان خطابهاش، تنها علاج درمان کرونا را آمدن نمازگزاران در هنگام قرنطین به جماعت و مسجد دانست. به همین ترتیب در سراسر افغانستان اینها در هنگام قرنطینهی شهرها، درب مساجد را نبستند. حتا در استان شمالی افغانستان (فاریاب)، برخی از علما «کرونا را شایعه دشمنان اسلام نامیده و اعلام کردند، کسی که به وجود کرونا باور دارد از اسلام دور است» (سخنرانی محمداسماعیل مجاهد، عضو شورای علمای فاریاب، ۱۳۹۸). این درحالی بود که عربستان سعودی درب مساجد و حتا کعبه را بست تا کشور از این طریق، آلوده به کرونا نشود ( عباس نادری، خبرگزاری صدای افغان، ۱۳۹۹). اما در افغانستان با وجودی که شورای علما ظاهرا تعطیلی نمازهای جماعت را اعلام کردند، اما هیچجای عملی نشد. آنها مثل همیشه دستوپاچه شدند و فکر کردند که حتما توطئهای است علیه مساجد و عالمان دینی. ولی بودند عالمانی که پس از هویدا شدن واقعیت کرونا و آفتی که این بیماری به بشریت آورده است، خود و دیگران را تشویق کردند که احتیاط و دستورالعملهای بهداشتی را در پیش گرفته و متوجه جان خود و اطرافیان تان باشید (اعلامیه علمای بلخ، خبرگزاری صدای افغان، ۱۳۹۹).
نتیجهگیری
تب ناشی از کرونا نه تنها پیکر بیماران و مبتلایانِ به این بیماری را لرزاند بلکه جهان را نیز لرزاند، از دستپاچگی دولتها تا تعطیلی نهادهای آموزشی، دینی، فرهنکی و اقتصاد وغیره مراکز سیاسی. اما اکثریت مردم افغانستان به صورت عام و علمایی دینی به صورت خاص، از همان ابتدای پیدایش کرونا در ووهان چین، آن را به فال نیک گرفته و تعبیری بر غضب و خشم خداوند بر بالای مردم وحکومت چین وانمود کردند. چون در همان روزها خبرهای مبنی بر شکنجهی مسلمان توسط سربازان چینی سرخط خبرهای جهان بود. ولی دیری نگذشت که کرونا سر از سایر کشورها برآورد. اما گفتند که خداوند جزای ظلم و استبدادی که کفار بالای مسلمانان جهان آورده بودند را به واسطهی این وسیله میدهد. در این هنگام بسیاریها، و علمایی دینی در رأس آنها، شهروندان کشور را خاطر جمع نمودند که هیچ نگران کرونا نباشند، چون «این بلایی است که بر کافران نازل شده است و مسلمانان را نمیگیرد» (مریم شاهی، ۲۰۲۰، یورونیوز). ماهی نگذشته، کرونا سر از کشورهای اسلامی درآورد. وانگهی نه تنها عامهی مردم، بلکه برخی از روحانیون مذهبی را نیز آلوده کرده و کشت، اما اینجا با خاطر آسوده، گفتند که مسلمانان پاک واقعی را نمیگیرد، تا اینکه سراسر افغانستان را فرا گرفته و جان بسیاری را نیز گرفت. اگرچه حکومت افغانستان از ورود کرونا استفاده اعظمی کرد؛ بحران سیاسی برآمده از دل انتخابات غیرشفاف و جنجالی از یکسو و بحران اقتصادی و قطع کمکهای مالی از سوی امریکا و همچنان گفتوگوهایی امریکا با طالبان و بحث خروج نیروهای نظامی امریکا از کشور، حاکمان کابل را سخت نگران ساخته بود، که سرانجام کرونا از راه رسید و این همه مشکلات تلنبار شده را تا مدتی حل کرد. برخورد مردم و عالمان دینی در افغانستان در برابر کرونا در جهان بیپیشینه بود. به دلیل بیکاری و فقر گسترده، قرنطینه هم جواب نداد. اکثریت مطلق علمای مذهبی پیوسته آن را دامی عیله نماز و جماعت و مسلمانان اعلام کردند ومردم را تشویق نمودند که پروای تبلیغات کفار و مزدوران آنها را نداشته باشند. اما از بخت نیک مردم، کرونا وقتی به افغانسان آمد که زمستان گذشته بود و آب و هوا هم تغییر کرده بود، وگرنه چه فاجعهی را خلق میکرد. با آنهم میلیونها آدم به این بیماری مصاب شدند، اما شماری اندکی آن فوت کرد. نبود وسایل و دستگاههای تشخیص بیماری، بیاعتمادی مردم به حکومت و بیمارستانها و شرمی که از کرونا داشتند از عمدهترین دلیلی بود که کسی به بیمارستانها مراجعه نکرد. آنهایی هم که مردند، بازماندگانش دهها دلیل آوردند تا به مردم ثابت نمایند که او به اثر مریضی دیگری از جهان رفته است نه کرونا.