گلرحمان فراز
گروه طالبان در ابتدا، از حرکت ۱۵ طالب مدارس جنوب به رهبری ملا محمدعمر برای مقابله با شر و فساد و بهمنظور پیادهسازی اصول اسلامی و ایجاد یک نظام اسلامی مبتنی بر فقه حنفی در افغانستان شکل گرفت. گسترش دامنه فعالیتهای تروریستی این گروه در مخالفت با دولت باعث شد تا حضورشان در ساحات مختلف کشور در مقابله با نیروهای بینالمللی و نیروهای ملی امنیتی افغان ملاحظه گردد. این گروه با شعار تمثیل حکومت اسلامی و تعقیب مسیر شریعت اسلامی آغاز به فعالیت کرد. همدستی با گروههای تروریستی القاعده و انس حقانی و گروههای دیگر برای مقابله با دولت افغانستان و نیروهای آیساف با تمویل پاکستان صورت گرفته است. افتخار حاکمیت ۵ ساله رژیم طالبان در افغانستان زمانی به انزجار منتهی شد که آنان به استبداد پرداخته و سرکوب ملت را در پیش گرفتند. ظهور ناگهانی قدرت، ظاهرشدن روی زبانها، امتحان مجدد طالب و چشیدن مزایای تحریک اسلامی طالبان در زمان حال هم ریشه در عوامل مختلف دارد که موارد بارز آن قرار ذیلاند:
۱. ضعف حاکمیت دولت
نگاه سران دولت افغانستان به قضیه طالبان هیچگاه جدی نبوده است. علیرغم تهدیدات بیشمار این گروه برای اجرای حملات تروریستی و هراسافکنی، سران دولت طالبان را برادران ناراضی خطاب نمودهاند و از آنها عاجزانه خواهش نمودند تا به روند ادغام در پروسه صلح کشور اشتراک نمایند، دولتی که پالیسی و موقف رییسجمهور، معاونین و سران ارگانهای امنیتیاش در برابر طالبان هرگز یکسان و همخوان نبوده است. برداشتهای متفاوت دولت از عملکرد این گروه موجب غفلت وظیفوی در تصمیمگیری سرکوب این گروه در خاک افغانستان شده است. ایشان برای پیروزی میرزمند ولی دولت یا از مناطق تحت کنترلش دفاع میکند و یا هم بخاطر فراخساختن ساحه حاکمیت این گروه، عقبنشینی تکتیکی مینماید. طالبان با امکانات اندک و اولیه با نیروهای امنیتی افغان در نبردند. سوق و اداره منظم، هماهنگی نیروهای امنیتی و حملات هوای در نابودی دشمن ستونهای اساسیاند، البته به شرطی که درست رهبری و مدیریت گردند.
۲. حمایت تروریزم بینالمللی
طالبان برای اجرای حملات تروریستی شاهد حمایت بیدریغ شبکههای جهانی تروریستی دیگر را داراست. حمایت بیدریغ گروه جهانی تروریستی القاعده از طالبان به تکرار دیده شده است. گروههای دهشتافکن جهانی بخاطر گسترش ساحه فعالیتهای تخریبکارانهشان از گروههای مخرب منطقوی کار میگیرند تا هم به شهرت مقصود نایل آیند و هم بتوانند از زوایای متفاوت دشمنشان را تحت حمله و مخالفت قرار دهند. تقابل دو دهه امریکا با طالبان در جنگ افغانستان را نیز همین مورد مصداق بود. ساکنشدن طالبان در قطر زیر چتر دفترسیاسی خودبهخود قدرتزا است.
۳. محافظهکاری امریکا در قبال قضیه طالبان
امریکا بعد از حملات ۱۱ سپتامبر توسط گروه القاعده مصمم شد تا برای ریشهکنسازی لانههای تروریزم در افغانستان عملیاتهای را تحت نام آزادی پایدار و حمایت قاطع در این کشور با اعزام نیروهای نظامی و کمپاین جلب توجه کشورهای ناتو راهاندازی کند. این عملیات شامل آموزش و تجهیز نیروهای ملی امنیتی افغان و اشتراک نیروهای آیساف، کشورهای عضو ناتو، در میدان نبرد با طالبان بود. امریکا شاهد طولانیترین جنگ (دو دهه) بدون دستآورد با طالبان در افغانستان بود، جنگی که طالبان در فرجامش نه به گزینه پیشنهادی صلح اعتنا نمودند و نه دست از قتل و کشتار افراد بیگناه و تخریب پروژههای عامالمنفعه برداشتند. تردد تصمیم امریکا باعث تقویت طالبان در ساحه جنگ شد و اکنون اکثریت محلات دور از مراکز ولسوالیها توسط افراد این گروه اداره و مدیریت میشود. طالبان در ساحه حاکمیت، حکومتهای سیار تدویر میکنند و به عرایض مردم از طریق محاکم صحرایی رسیدگی مینمایند.
۴. بیاتفاقی ملت
جنگهای داخلی ویرانگر بانی نفاق و بیاتفاقی ملت افغانستان شده است. هیچکس نمیتواند آرامش افراد ماحول خویش را تحمل نماید. ترویج فرهنگ انتحار، انفجار، قتل، کشتار و خونریزی در ذهن پیر و جوان این مملکت ریشه تنیده و نمیگذارد ملت رنجدیده برای آرامش و آبادی فکری در سر داشته باشند. فقر اقتصادی، نبود شغل و کاریابی دو عامل عمده این بیاتفاقی است. نفاق ملت روایت روشن موثریت در عملکرد و جهتدهی حملات طالبان در خاک افغانستان را دارد. در اینجا، هر سنگی که از طرف گروهی به سر گروهی دیگر پرتاب میشود و هر خیانتی که نسبت به همدیگر رخ میدهد، تحفهی است که نثار طالبان و شورشیان میشود.
۵. اختلاف نظر بزرگان احزاب
مخالفتهای ذاتالبینی، تبعیض قومی و تعصب مذهبی میدان را برای خدشهدار شدن مسیر راست خوشبختی رها مینماید و تاج را مفتخرانه بر سر فعالیتهای ویرانگر هراسافکنان مینهد. جنگهای داخلی افغانستان هم حاصل کشمکشهای رهبران احزاب، مجاهدین متنفذین اقوام و شهروندان منافع طلب کشورهای همسایه بر سر قدرت و اخذ اقتدار ملی سیاسی کشور بوده است. خونهای ریخته شده در نتیجه جنگهای داخلی به زودی خشک نخواهد شد. این اختلاف نظرها از زمان اعلام عفو عمومی تا بهحال نه تنها که خشکانده نشده بلکه شعلهور نیز گردیده است. طالبان و گروههای شورشی از مزایای این فرصت طلایی استفاده بهینه میکنند. درخت تعصب، تبعیض و خشونت بین اتباع کشور از دریای منفعتطلبی شخصی بزرگان احزاب آبیاری میشود.
۶. حضور نیروهای خارجی در خاک افغانستان
تاهنوز استدلال منطقی و مستدل بر شریعت و احکام دینی گروه طالبان را حضور نیروهای خارجی در نبرد خاک افغانستان شکل میداد. در این نبردها، علاوه بر تلفات جانی دو طرف و خسارات مالی، افراد بیگناه و عوام نیز به قتل رسیدهاند. زنها بیوه و اطفال یتیم گردیده است. حال که کشورهای عضو پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو)، عساکرشان در قالب نیروهای بینالمللی کمک بر امنیت (آیساف) و نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا بدون دست یافتن به نتیجه مطلوب مصمم به پایان جنگ بیست ساله شدند، اندک دلیل و هیچ بهانهی برای جنگ، دهشتافکنی، انتحار و انفجار گروه طالبان در خاک افغانستان نمیرود. اکثریت مطلق مردم افغانستان بیسوادند و تن به تبلیغات میدهند. اصرار این گروه بر تجاوز کفار در خاک کشور و توجیه فرضیت جهاد، ایستاگی و مقاومت علیهشان از لابلای تفسیر و تعبیر دین باعث جلب توجه و حمایت مردم عوام دور از حقیقت و کور از نیرنگ دشمن گردیده است.
۷. دوسیهسازی برای جنایتکاران
پناهگاه امن جنایتکاران ساحه دولت را آغوش صحرایی گروه طالبان شکل میدهد. جنایتکاران امیدی رهایی از چنگ حکومت را ندارند از همان خاطر حین متهم و محکوم قرارگرفتن فرار در دل طبیعت طالب پرور را بر قرار در پشت پنجره زندانها ترجیح میدهند. جنایتکاران به قضیه زندگیشان از دید ناامیدی مینگرند و حتا در صفوف طالب، پیشبینی روزی را مینمایند که مبادا دستگیر و زندانی گردند. این طرز دید ایشان را وحشی، بیرحم و نترس میسازد. تشویق و تعریفهای کاذب از شجاعت، سنگرشکنیها و تقابلات وا میدارد تا ایشان جان را در مقابل تخریب سنگرهای دولت نثار و فدا کنند. این افراد از اینکه از زندگی آیندهشان ناامیدند، دست به هر کاری میزنند که از توانشان باشد.
۸. عملکرد آنی حکومت صحرایی
مراجعه مردم بخاطر دعوی در دفاتر عدلی و قضای دولت شاید موجب بدست آوردن مرغ شود، در حالیکه باید گاوی را از دست داد تا به حق خویش (مرغ) رسید. محاکم صحرایی طالبان، رسیدگی عاجل به عرایض و اجرآات عندالموقع، رضایت مردم مناطق را در بر داشته است. فساد اداری، سیستم ضعیف و دنبالهدار رسیدگی به قضایای حکومتی، واسطهبازی، رشوت و اجراآت بدون بازخواست در دولت باعث شده است تا مراجعهکنندگان حتا به محاکم صحرایی طالبان رضایت دهند.
۹. مفکورهای ساختن نبرد
هر فرد ناراضی که از ساحه قدرت دولت به ساحه حاکمیت محاکم صحرایی طالبانی میرود، مورد تشویق و استقبال قرار میگیرد. طالبان جنگشان با دولت را آراسته بر توجیه دین نمودهاند. برای جنگجویان طالب جنگ را جهاد در راه خدا، کشتهشدن را شهادت در راه جهاد و قتلنمودن طرف درگیر در جنگ را نوید غازیشدن در میدان جنگ تلقین مینمایند. پس، جنگجویان این گروه با انگیزه مقدس وارد جنگ میشوند و حتا بخاطر نصیبشدن درجه شهادت از مردم دعا میخواهند و از خداوند آمرزش و درجه شهادت استدعا میکنند. با این دیدگاه توانستند اکثریت طلبههای مدارس علوم دینی، ملاها و صوفیها را مخالف دولت و حامی خویش گردانند. هر ملایی که از آدرس دولت افغانستان تغذیه میشود، به ضد نظام و به نفع گروه طالبان به ابراز سخن میپردازد.
۱۰. پروژهای شدن صلح
تعجیل در تلاش برای استقرار صلح کار شیطان نیست. هرقدر زودتر بتوانیم به صلح و مهیا شدن محیط مرفه دست یابیم، به خیر و صلاح ماست. تأخیر استقرار صلح به دشمنان دولت فرصت استفادهجویی، راهاندازی جویبار خون و ایجاد بیم را فراهم میسازد. تاهنوز بدبختانه عمر صلح افغانستان به مذاکره میگذرد و اندکترین ارزش، آینده روشن و پیامد قناعتبخش در آن دیده نمیشود. امروزه بدبختانه به پروسه صلح نگاه پروژهای میشود و طولانی شدن این پروسه را بدون سنجش عواقب آن در نظر دارند. تعیین هيأت بیتجربه با پاس منابع درگیر جنگهای داخلی هم خشم طالبان را بلند میکند و هم گفتوگوها را به نفع طالبان رقم میزند. در این روند، تضاد و تفاوتها بیشتر از تفاهم و مفاهمه مطرح است. از زمانیکه به ارزش و اهمیت صلح به عنوان پروسه نه بلکه پروژه دیده شد، صلح جایگاه اجتماعی و مصداق دینیاش را تنها در شعار به تجربه گرفت. نتیجهگیری پروژهشدن صلح با نقل این قول معروف منتهی میشود: «با صلح گفتن، دنیا امن نمیشود.»
۱۱. پخش تبلیغات و پروپاگندا
پیشرویهای حاکمیت و نفوذ طالبان غالبا از طریق پخش تبلیغات، ارعاب و پروپاگند صورت میگیرد. پیبردن به این اصل در واقعیت حضورشان را در مخالفتهای ضددولتی پررنگتر میسازد. تأثیر این نوع فعالیت به حدی سرنوشتساز است که حتا مردم محل در مجالس خودمانی خویش از اراده حق، حرکت با انگیزه و غیرت بهجوشآمده طالبان و ناتوانی جنگی نیروهای ملی امنیتی افغان سخن میزنند. ذهننشینی چنین تبلیغات را میباید خطرناک دانست.
۱۲. حمایت دایمی پاکستان
حمایت پاکستان از طالبان از لابهلای سخنان بینظیر بوتو به وضاحت روشن بود. خانم بوتو طالبان را گزینهی بدتر از بدترین میدانست و با لابیگری جهانی به حمایت این گروه میپرداخت. بخش اعظم ایستادگی این گروه از حمایتهای مالی کویته فراهم میگردد. اخذ حمایتهای مالی و پناه دادن خانوادههای جنگجویان طالب به خاک پاکستان از جمله مواردی اند که به طالبان اطمینان مبارزه را داده و بیم گروگانگیری خانوادهها، ایشان را مصمم به نمایش فعالیت و دستآورد برای مقابله و جنگ با دولت افغانستان میکند. به رسمیت شناختن حاکمیت ۵ ساله این گروه توسط امارات متحده عربی، پاکستان و عربستان فرصت مشروعیت دینی نزد مسلمانان جاهل و بیخبر از سیاست تأمین منافع را مشخص ساخته بود.
۱۳. تمثیل نادرست ارزشهای دموکراسی
دموکراسی به عنوان چتر حمایتی برای ترویج ارزشهای دموکراتیک از اهمیت ویژه برخوردار است. شیرازههای اثربخش دموکراسی را تمثیل اراده ملت، آزادی بیان، برابری جنسیتی، تحکیم صلح و تأمین امنیت، ایجاد روابط بین دولت – ملت، مردمسالاری و گذار مسالمتآمیز از طریق برگذاری انتخابات و قانونمندی شکل میدهد. با کمال تأسف موارد فوق زیر چتر نظام نوپای جمهوریت عملا به درستی تمثیل نشد و شاهد سکتگیها در عملیشدنشان بودهایم. تطبیق درست و شفاف این اصول میتوانست مردم را به روشنایی کامل زندگی قانونمند، امن و مسالمتآمیز قرار دهد. تطبیق نادرست این امور موجب دلسردی مردم از حکومت و حکومتداری گردیده است.
رویهمرفته، هرگاه دولت افغانستان در تبانی با همکاران بینالمللیاش در صدد تضعیف قدرت طالبان و کمرنگ ساختن نقش حاکمیت صحراییشان در مناطق دور از مراکز شهر و ولسوالیهاست. نخست باید نیروهای ملی امنیتی را با روحیه آزاد، انگیزهی عشق به وطن و خدمت به نظام عیار نماید، از اندکترین دستآورد تقدیر به عمل آورد و مکافات را از چنگال واسطهبازی نجات دهد. استخبارات کارا میتواند دست پاکستان، کشورهای همسایه و گروههای تروریستی جهانی را از حمایت طالبان کوتاه سازد. مراحل مذاکرات صلح، تاهنوز تنها به نفع طالبان انجامیده است. طالبان از این طریق توانستند ۵۰۰۰ زندانی خویش را از قید دولت افغانستان رها نمایند بدون اینکه حتا به گزینه آتشبس و ختم در جریان مذاکرات صلح موافقه کنند. تطبیق درست ارزشهای دموکراسی میتواند مردم را به روشنایی کامل زندگی قانونمند، امن و مسالمتآمیز قرار دهد. دولت باید با تطبیق شیرازههای دموکراسی و جمهوریت رضایت مردم را بدستآورد و مردم را از دلسردی نسبت به حکومت و حکومتداری نجات دهد. تبلیغات دولت در روحیهپروری نظامیان حتا در تلویزیونها و رسانههای تحت حاکمیت بسان «آنچه دیدید، یک اعلان تجارتی بود» تلقی میگردد. ذهنیتدهی حبالوطن میباید در دوران مکتب برای شاگردان، در دوران دانشگاه برای دانشجویان و در دوران آموزش برای سربازان از طرف دولت فراهم گردد.
انسانها تابع باورند، نه تابع حقیقت. خوب است تا باورمندی و اخلاص بین دولت و مردم برایشان تحمیل گردد. عشق به وطن، دفاع از خاک، دو مؤلفهی است که میتوان زیر چتر آن فعالیت فراخ و فراوان را برای دولت، جمهوریت و دموکراسی انجام داد. مسألهی فرضبودن دفاع از خاک، مال و عزت در برابر متجاوزین باید بین ملت نهادینه گردد. دولت و ادارت دولتی در عملکرد حکومتی از عدالت و شفافیت کار گیرند و روابط گسسته دولت – ملت را احیا کنند. بزرگان این خاک میبایست از خشونتها و جنگهای داخلی گذشته پند گرفته و از این بیشتر به فکر بربادی دیارشان نباشند. لازم است تا دولت هم با توجه به پیشینه فعالیت این بزرگان، نقش میانجی و مصلح را در امور خیر و صلح به ایشان تسلیم دارد. آنجاست که شاهد تضعیف فعالیت و نقش این گروههای تروریستی در نقاط مختلف کشور خواهیم بود. وقتی منافع مردم در محور جمهوریت برآورده گردد و از جانشان حفاظت شود، مردم هرگز طرفدار باطل، زور و استبداد نخواهند شد.