وحیدالله شمس
مردم و نخبگان سیاسی افغانستان بهشدت نگران ماجراجوییهای ایران در منطقه و افغانستان هستند. ماجراجوییهای نظامی، ایدئولوژیک، جنگهای نیابتی و ایدههایی چون صدور انقلاب اسلامی که همه بخشی لاینفک از استراتژیهای برونمرزی و سیاست خارجی این کشور است. در طول سالهایی که نیروهای بینالمللی و امریکا در افغانستان حضور داشتند، ایران در تفسیرهای رسمی خود حضور امریکا در افغانستان را نامشروع میدانست و این کشور را بهعنوان اشغالگر یاد میکرد. اکنون که دو دهه حضور هژمونیک امریکا در افغانستان رو به پایان است، ایران فرصتی یافته تا از خلاء حضور امریکا به نفع مقاصد نظامی و جنگهای نیابتی خود در افغانستان استفاده کند. مردم و نخبگان سیاسی افغانستان نگران موج جدیدی از جنگهای نیابتی ایران و ماجراجوییهای این کشور با کشورهایی مانند عربستان و سایرین است. آنچه ایران و طالبان را به یکدیگر نزدیک کرده است، در مرحله اول تنفر و انزجار از امریکا و سپس رویکرد ایدئولوژیک گروه طالبان و ایران است. این مسائل در کنار نگرانیهای امنیتی ایران از قدرتگرفتن طالبان، موجب شد که نخبگان سیاسی-مذهبی ایرانی و رسانههای این کشور در ماههای اخیر بهطور گستردهای اقدام به تطهیر طالبان کنند. تصویری اکنون که آنها از طالبان ارائه میکنند، متفاوت از زمانی است که این گروه دیپلماتهای ایرانی را در شهر مزار قتلعام کردند.
ایران از جمله کشورهای همسایه افغانستان است که نزدیک به هزار کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد. زبان، دین، فرهنگ و تاریخ مشترک این کشور با افغانستان موجب شد که بسیاری از افغانها، ایران را بهعنوان مقصد مهاجرتشان در طول چهل سال گذشته انتخاب کنند. براساس تخمین کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ۱.۵ تا ۲ میلیون پناهنده در ایران وجود دارد که «شامل ۸۵۰ هزار تن اتباع فاقد مدرکی هستند که در سرشماری سال ۲۰۱۷ ثبت شدهاند» و بیشتر آنها طی ۴۰ سال گذشته در ایران بودهاند. به دلیل سابقه مهاجرت طولانی، بسیاری از افغانها در ولایتهای هممرز با ایران، این کشور را خانه دوم خود قلمداد میکنند و روابطی فراتر از گفتمان دولت-ملت در دو سوی مرز با یکدیگر دارند.
مهاجران افغان ساکن ایران در طول چند دهه حضور خود در این کشور به رشد و شکوفایی اقتصادی ایران کمک قابل توجهی کردند. نیروی کار ارزان و قابل دسترسی که از کمترین توجه کارفرمایان و دولت ایران بهرهمند بودند. آنها نهتنها در رشد و شکوفایی ایران در دوران سازندگی این کشور نقش بهسزایی داشتند، بلکه در دوران جنگ ایران و عراق نیز نقش قابل توجهی را بهعنوان نیروی جنگی ایفا کردند. اقلیتی که علیرغم چندین دهه مشارکت فعال در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و … در ایران از حداقلترین امکانات زندگی و حمایتهای حقوقی در ایران بهرهمند بودند.
چالشهای سیاسی-ایدئولوژیکی ایران و غرب بهخصوص امریکا، همواره مانع جدی حضور ایران در منطقه و افغانستان بوده است. عمق این چالشها بهحدی بوده که گاها بهروی روابط دو همسایه اثر گذاشته است. با این وجود ایران همواره تحولات افغانستان را بهدقت دنبال کرده و تلاش کرده منافعی برای خود در این کشور تعریف کند. منافعی که بدون استثنا وجه غالب آن در ضدیت با امریکا و منافع این کشور تدوین شده است. در حالی که به باور بسیاری از کارشناسان مسائل سیاسی-اقتصادی، ایران بهدلیل اشتراکات تاریخی و فرهنگیاش با افغانستان و اهمیت نقش همسایگیاش، میتواند در بهوجودآمدن صلح پایدار در افغانستان، سهم اساسی داشته باشد.
در گفتوگویی که چند ماه قبل محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران با یکی از رسانههای داخلی کشور داشت، مدعی شد که ایران همچنان گروه طالبان را یک گروه تروریستی میداند. آقای ظریف همچنین عنوان کرد که « ضروری است طالبان بخشی از راهحل آیندهی افغانستان باشند نه راهحل آیندهی افغانستان».
هفته گذشته شماری از چهرههای سیاسی و اجتماعی افغانستان و گروه طالبان میزبان نشستی در تهران بودند که آن را آقای ظریف میزبانی میکرد. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان در ارتباط با این نشست در تویتر خود نوشت که در این نشست، طرفین در مورد مسائل مهاجران افغان در ایران و همچنین صلح و امنیت افغانستان گفتوگو خواهند کرد.
طی هفتههای گذشته تلاشهای تندروهای ایرانی برای تطهیر از چهره طالبان مشهود بود. بهعنوان مثال روزنامه جوان در تیتری نوشت «طالبان؛ اصلاح شدهایم». به باور نویسندگان این مطلب «این گروه اصلاح شده، رهبرانش «پختهتر» عمل میکنند، دنبال تصرف نظامی کابل، پایتخت افغانستان نیستند و دیگر به دیپلماتها و اتباع غیرنظامی خارجی آسیب نخواهند رساند.» واضح است که ایرانیها از خروج امریکاییها از افغانستان خوشحالند چه بسا که برای چنین روزهایی، لحظهشماری میکردند. ظاهرا ایرانیها خطر یک حکومت بنیادگرا و ایدئولوژیک را در کنار مرزهای خود کمتر از خطر حضور امریکا میدانند. اینکه چقدر این باور درست است، نیاز به زمان دارد.
تهران در چند دهه گذشته تحولات افغانستان را بادقت دنبال کرده است. برهمین اساس تلاش کرده تا نقشی فعال را در تحولات افغانستان بازی کند. نقشی که بهواسطه حضور امریکا، هیچگاه آرزوهای تئوریسینهای ایرانی را در قبال افغانستان برآورده نکرد. همچنین ماهیت رادیکال گروه طالبان موجب شد که ایران نتواند بهراحتی به این گروه نزدیک شود. اما باتوجه به تغییر و تحولات افغانستان در سالهای اخیر و به سرانجامنرسیدن گفتوگوهای صلح میان دولت افغانستان و طالبان و قدرتمندشدن این گروه، ایران آهستهآهسته خود را به این گروه نزدیک کرد. تاجایی که در سالهای اخیر تهران میزبان نشستهای مختلفی از گروه طالبان بوده است. عامل مهم دیگری که ایران نتوانست در طول سالها گذشته سیاست روشن و یکپارچهای را در قبال افغانستان اتخاذ کند، تصمیمگیرندگان و بازیگران مختلف سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان بوده است. سپاه پاسداران، وزارت امور خارجه، وزارت کشور و نهاد رهبری از جمله تصمیمگیرندگان اصلی در سیاست خارجی افغانستان بوده است. اکنون بهنظر میرسد که این سیاستها یکپارچه شده است و وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران بهدنبال تغییر و تحولات افغانستان سکان هدایت سیاستگذاری و تصمیمگیری در قبال مسائل افغانستان را بهدست گرفته است.
در جریان هفته گذشته، گمرک اسلامقلعه که در مرز میان ایران و افغانستان قرار دارد به دست طالبان افتاد. ساختاری که بستر تبادله میلیونها تُن کالا از ایران به افغانستان و بالعکس است. پس از تأیید تصرف این گمرک بهدست طالبان و قطع روال عادی تبادل کالاها و هرجومرج بهوجودآمده در دو سوی مرز، مقامات ایرانی و طالبان خواستار از سرگیری جریان عادی تبادل کالاها و عبور و مرور توسط بازرگانان و افراد در دو سوی مرز شدند. پذیرش ضمنی گروه طالبان بهعنوان طرف مورد مذاکره برای از سرگیری فعالیتهای مرزی توسط مقامات ایرانی، نقض حاکمیت و اقتدار دولت قانونی افغانستان است. این مسأله نقض آشکار قوانین بینالمللی از سوی دولت ایران است. همچنین بیانگر سراسیمگی ایران برای سرعتبخشیدن به مشروعیتدهی به یک گروه تروریستی به بیان خود آنان است. حرف و عمل ایرانیها یکسان نیست. آنها از یکسو طالبان را تروریست میخوانند و از سوی دیگر به دنبال تطهیر آنها هستند.
درست است که خروج امریکا از افغانستان یک فرصت تاریخی برای حضور ایرانیها در افغانستان بهوجود آورده است، اما این فرصت تاریخی همچنان میتواند یک خطر بالقوه نیز باشد. چرا که جانب مقابل ایران حزبالله یا گروههای تندور حامی ایران در عراق نیست. بلکه گروهی است که منابع فکری و اقتصادی آن را بیش از اینکه دولت ایران تأمین کند، کشورهایی نظیر عربستان و پاکستان تأمین میکند. ایران بهدلیل ماجراجوییهایش در منطقه، علاقه عجیبی به حمایت و ارتباط با گروههای تندرو و تروریستی مانند القاعده، حزبالله، طالبان و … دارد. تصور تئوریسینها و تندروهای ایرانی از نزدیکشدن به این گروههای تروریستی ساده است. تأمین منافع ایران در منطقه و استفاده از قدرت این گروهها علیه منافع امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و غیره. حمایت گسترده دولت ایران از طالبان در طول سالهای گذشته نیز در همین راستا قابل بررسی است.
با این وجود، ایرانیها فراموش کردهاند که همین گروه طالبان بود که دیپلماتهای آنان را در دهه هفتاد در مزار شریف سلاخی کردند. همین گروه طالبان بودند که دولت آقای هاشمی رفسنجانی تا مرز جنگ و لشکرکشی به افغانستان خود را مهیا کرد. آنچه را که دولت و مردم ایران نمیدانند این است که گروه طالبان یک گروه واپسگرا، متحجر و تروریستی است که در ماهیت آنان برخلاف آنچه که نخبگان دینی و سیاسی ایران تصور میکنند و یا بهدنبال القای آن به جامعه خود هستند، هیچ تغییری نیامده است. در ماهیت طالبان جز سرکوب، ترور، خشونت و ضدیت با ارزشهای مدرن چیزی مشاهده نمیشود و چنانچه این گروه به هر طریقی بر بخشی از افغانستان و یا همهی آن تسلط یابند، پیامدی جز رشد تروریسم و افراطگرایی برای افغانستان و منطقه نخواهند داشت. پیامدی که عواقب آن دامن حامیان و تطهیرکنندگان این گروه را نیز خواهد گرفت.