طالبان روز یکشنبه با تصرف شهر قندوز در شمال افغانستان دهها جنگجوی خود را از زندان این شهر آزاد کردند. با ادامه روند خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، طالبان از «شتاب استراتژیک» برخوردار شده و به سمت مراکز ولایات و شهرهای افغانستان همچون قندهار و هرات پیشروی کردهاند. این درحالیست که ماه جولای رییسجمهور بایدن پایان مأموریت جنگی نیروهای امریکایی را در عراق رسما اعلام کرد اما افزود که امریکا به «آموزش و همکاری» با نیروهای امنیتی عراق ادامه میدهد.
ایالات متحده میلیاردها دالر و بیشتر سالهای دو دهه گذشته خود را صرف تلاش برای سازماندهی، آموزش، تجهیز، مشورهدهی و کمک به «اردوی ملی افغانستان» و «ارتش عراق» و سایر نیروهای امنیتی حکومت افغانستان و عراق کرده است.
چرا ساختن ارتش قوی در کشورهای متحد امریکا اینقدر دشوار است؟
ایالات متحده بهندرت پروژههای امنیتی بزرگ را در کشورهایی روی دست گرفته که تحت اداره رهبران سیاسی و نظامی با انگیزه برای ایجاد ارتش بهتر بودهاند. پژوهشگران معتقدند رهبرانی که با تحولات اجتماعی، شورش و جنگ داخلی روبهرو هستند، اغلب جلوگیری از کودتا، تحکیم قدرت سیاسی، ثروتاندوزی یا بقای شخصی را بر قدرتمندشدن ارتش ملت خود در اولویت قرار میدهند. در عمل این یعنی چنین رهبران، بهجای برداشتن گامهایی در جهت تقویت نیروهای نظامی کشور خود، افسران وفادار به خود را بهجای افسران شایسته ترفیع میدهند، فساد را یا نادیده میگیرند یا خود زمینهساز فساد میشوند و در خصوص آموزش اساسی نیروهای خود یا سهلانگاری میکنند یا حتا مانع آموزش اساسی آنها میشوند. چنین رهبران از پول نقد، تجهیزات و کمکهای بزرگ ایالات متحده استقبال میکنند، اما توصیههای ایالات متحده را نادیده گرفته و بهجای آن سیاستهایی را اجرا میکنند که ارتش کشورشان را ضعیف نگه میدارد.
بنابراین، چالش اساسی ایالات متحده در همکاری امنیتی با سایر کشورها، چالش نفوذ است. به عبارت دیگر، ایالات متحده فقط زمانی میتواند در کشورهای شریک خود ارتش قوی بسازد که رهبران آن کشورها در کنار کمکهای ایالات متحده، مشورههای نظامی امریکاییها را نیز بپذیرند. به این دلیل وقتی ایالات متحده نمیتواند اعمال نفوذ کند، کمکهای امنیتی ایالات متحده نیز ناکام میماند.
ایالات متحده «تشویق» میکند، اما به ندرت کارساز است
اکثر پژوهشگرانی که چالش تأثیرگذاری و نفوذ را مطالعه کردهاند، استدلال میکنند که تعارض منافع شرکا بسیار شدید است و قدرت چانهزنی ایالات متحده بسیار ضعیف است و بنابراین ایالات متحده نمیتواند «هویج و چماق» خود را به طور به کار ببرد. اما در عمل، مشکل ربط چندانی به چانهزنی ندارد. بلکه این ارتش ایالات متحده است که چانهزنی نمیکند.
من از طریق مصاحبه و تحقیق آرشیوی دریافتم که مشاوران نظامی ایالات متحده به ندرت سعی میکنند از مشوقهایی که در اختیار دارند برای اعمال نفوذ بر رهبران کشورهای متحد خود استفاده کنند. موضوع غالب در دکترین نظامی ایالات متحده برای مأموریتهای مشورتی، عنصر تشویق و متقاعدسازی است. به مشاوران نظامی ایالات متحده آموزش داده میشود که با رهبران محلی رابطه و اعتماد برقرار کنند. به آنها آموزش داده میشود که در کار خود نمونه باشند و به همتایان خود در کشورهایی همچون افغانستان الهام ببخشند که آنها نیز از رویکرد ایالات متحده تقلید کنند. هدف مشاوران نظامی این است که با توضیح منطق نهفته در مشوره خود، همکاران خارجی خود را متقاعد به پیروی از آن مشوره کنند. آنها همتایان خارجی خود را تشویق میکنند تا به حرفهایبودن ارتش کشورشان افتخار کنند. اگر همتایان شان توصیههای آنان را نادیده بگیرند، مشاوران دستور دارند که حفظ رابطه را بر کار اولویت دهند.
اتکای ارتش امریکا به ابزار تشویق گیجکننده است. مدیریت کمک امنیتی با هویج و چماق مؤثرتر است. دریافتکنندگان کمک ایالات متحده معمولا نهتنها وابستگی زیادی به امریکا دارند، بلکه واشنگتن میتواند با هویج و چماق و تمرکز بر واحدهای خاص، افراد یا حوزهها، در طولانی مدت اعتبار لازم را برای چانهزنی مؤثر ایجاد کند.
در واقع تعداد فزایندهای از پژوهشگران و نظامیها خواستار مشروطسازی کمکهای نظامی ایالات متحده هستند. برای مثال، ارتش ایالات متحده میتواند کمکهای خود به یک بخش خاص از ارتش یک کشور را به پیشرفت آن بخش در زمینه مبارزه با فساد مشروط سازد یا میتواند کمکها را منوط به بهبودی رهبری در سطح کندک قسطی سازد.
پس چرا ایالات متحده به ابزار تشویق متکی است؟
رهبران غیرنظامی در واشنگتن پروژههای همکاری نظامی ایالات متحده را تقریبا به صورت کامل در اختیار ارتش امریکا قرار میدهند( این را در جنگ ویتنام، عراق و افغانستان مشاهده کردیم). هرچند تصمیم لغو کامل کمکهای نظامی ایالات متحده به یک کشور، در اختیار واشنگتن است، اما مشاوران نظامی ایالات متحده (از افسران عمومی که به دنبال نفوذ بر رهبران محلی هستند گرفته تا مشاوران تاکتیکی که به همراه فرماندهان محلی کار میکنند) در تعاملات روزمره مرتبط با این کمکها اختیار دارند تصمیم بگیرند که چگونه و در چه مورد بر همتایان محلی خود فشار وارد کنند و چگونه و در چه موردی همکاری خود را تغییر دهند.
ارتش ایالات متحده مانند اکثر بروکراسیهای کلان دنیا تمایل دارد که منافع بروکراتیک خود را دنبال کند و به الگوهای رفتاری که این منافع را پیش میبرد، پابند باشد. هنگامی که ارتش امریکا روش کاریِ را انتخاب کند که اهداف تعیینشده در واشنگتن را پیش نمیبرد، اغلب از سوی واشنگتن برای تغییر شیوه خود تحت فشار قرار میگیرد.
این پویاییهای بروکراتیک و نهادی توضیح میدهد که چرا مشاوران نظامی امریکا حتا در زمانی که شرکای محلیشان توصیههای آنان را نادیده میگیرند و سیاستهایی را اجرا میکنند که تلاش مشاوران نظامی امریکا را تضعیف میکند، به ابزار تشویق بسنده میکنند.
مشروطسازی کمکهای امنیتی ممکن است موثر باشد. اما اینکه مشاوران نظامی امریکا برای مثال واحدهای ارتش افغانستان را به قطع یا کاهش کمک تهدید کند، امکان دارد روال معمول همکاریهای نظامی ارتش امریکا را به هم زند. ارتش امریکا با تمرکز بر حفظ روابط با واحدهای محلی، میتواند فرآیندهای آموزش، مشوره و تجهیز خود را بدون اختلال ادامه دهد. حفظ روابط بین فردی مثبت با همتایان محلی به جلوگیری از انواع اختلافهایی که میتواند در واشنگتن توجه منفی به خود جلب کند، کمک میکند.
ارتش امریکا ممکن است برای تشویق واشنگتن به باز نگه داشتن شیرهای کمک و خودداری از دخالت در کار ارتش، عدم قاطعیت همتای محلی خود را کماهمیت جلوه دهد (همان دو دلی که نمیتواند با پول بیشتر و زمان بیشتر برطرف شود). به همین دلیل، گزارشهای ارتش امریکا از افغانستان به واشنگتن اغلب بر پیشرفت کلی و روابط خوب با ارتش افغانستان تأکید میکرد و به جای اشاره به مشکل اساسی ارتش افغانستان، ضعفهای لجستیکی آنرا برجسته میکرد تا بتواند بودجه بیشتری از واشنگتن دریافت کند.
توقف کمک به دست واشنگتن است
رهبران غیرنظامی به ارتش امریکا اختیار میدهند که در کشورهایی که با ناکارآمدی حکومت، تحولات اجتماعی، شورش و جنگ داخلی روبرو هستند، ارتش ایجاد کند. فهم نادرست از کمکهای نظامی به عنوان یک چالش محدود و فنی، هنجارهای ریشهدار تبعیت غیرنظامیان از ارتش و تمایل به نشاندادن پیشرفت، همه عواملی هستند که دست در دست هم داده و نظارت رهبران غیرنظامی را تضعیف میکنند و به این ترتیب آنها نمیتوانند مسیر درست را پیدا کنند.
از سقوط سایگون گرفته تا سقوط موصل و تا پیشرویهای اخیر طالبان در سراسر افغانستان، داستان طولانیترین و کمموفقیتترین جنگهای ایالات متحده، بازتابنده تلاش ناکام ایالات متحده برای ایجاد ارتشهای محلی مؤثر نیز است. ارائه کمک امنیتی امر منطقی است، زیرا ظرفیت ارتش کشور شریک را برای مدیریت کشورشان بهبود میبخشد و به ارتش ایالات متحده امکان میدهد که توجه خود را به اولویتهای اساسیتر معطوف کند. اما شرکای نامتمایل به همکاری و اتکای ارتش امریکا به ابزار تشویق مبتنی بر حفظ روابط، مانع این کار میشوند.
راشل تکوت استادیار «کالج جنگی نیروی دریایی» ایالات متحده است. دیدگاههای ارائهشده در این مقاله مواضع رسمی کالج جنگی نیروی دریایی یا وزارت دفاع ایالات متحده را بیان نمیکند.