عبدالبصیر عظیمی، مشاور پالیسی شورای عالی مصالحه ملی و عضو گروه تخنیکی هیأت مذاکرهکننده صلح در دوحه
سقوط ناگهانی حکومت اشرف غنی غافلگیرانه بود، اما باید اعتراف کرد طالبان دیر یا زود به دروازههای ارگ میرسیدند. اشرف غنی خوب میدانست که مذاکرات وارد مرحلهی جدیدی شده، خروج نیروهای خارجی در حال تکمیلشدن است، طالبان در حالی پیشروی و حکومت جدید آمدنی است. حکومتی که در آن برای او و اشخاص نزدیکش چانسی برای سهیمشدن در قدرت وجود نداشت. از طرف دیگر موضوعی که بیشتر آقای غنی را آشفته میکرد این بود که اگر مذاکرات دوحه منجر به حکومت همهشمول میشد، این شمولیت دربرگیرندهی شخصیتهای سیاسی میبود که او میانهی خوبی با آنها نداشت و در نهایت هم با فرار از کشور آخرین کارت خود را برای به چالشکشیدن کل پروسهی صلح استفاده کرد.
در این نوشته بهصورت اجمالی موانعی که اشرف غنی در مقابل پروسهی صلح ایجاد کرد، بررسی میشود. مواردی که هر کدام آن نیاز به پژوهش همهجانبه دارد که در این نوشته فقط مختصرا به آن اشاره میشود. همچنان این نوشته با قبول این رویکرد به تحریر درآمده که اشرف غنی باید از فرصت ایجادشده برای صلح استفاده اعظمی میکرد، نه طرف مقابل. طالبان هیچگونه نیاز جدی به مذاکرات را احساس نمیکردند. آنها باور داشتند با خروج نیروهای خارجی چه از راه مذاکره و چه از راه نظامی بالاخره قدرت را تصاحب میکنند. بنابراین موانعی که توسط اشرف غنی ایجاد میشد بیشترین فرصت را برای طالبان فراهم میکرد تا وقت ضایع شود و آنها نه آتشبس و نه روی حکومت جدید توافق کنند و راه برای تسلط نظامی آن شاخهای از طالبان که به مذاکرات باور نداشتند، هموارتر شود.
- برگزاری شتابزده انتخابات ریاستجمهوری: بهرغم اینکه ایالات متحده و بعضی از متحدان آن تأکید زیاد بر عدم برگزاری انتخاب ریاستجمهوری داشتند تا تمرکز جدی روی مذاکرات صلح شود و یک حکومت جدید بعد از توافق با طالبان روی کار آید، اما اشرف غنی با تأکید بر قانون اساسی برگزاری انتخابات را حتمی اعلام کرد. حتا وقتی جامعه جهانی حاضر به سهمگیری در تمویل انتخابات نشد، آقای اشرف غنی با شعار تمویل انتخابات از بودجه ملی انتخابات را بدون آمادگی و شتابزده برگزار کرد. این در حالی بود که روی کار آمدن یک حکومت پنج ساله آنهم با مصارف هنگفت نمیتوانست در حمایت پروسهی صلحی باشد که قرار بود قبل از خروج نیروهای خارجی منتج به حکومت جدید با مشارکت طالبان شود.
- سازماندهی تقلب انتخاباتی: مهندسی پروسهی انتخابات و فساد گسترده در روند انتخابات هیچ انگیزهای برای اشتراک مردم در انتخابات باقی نگذاشت. در نهایت هم شاهد پایینترین سطح اشتراک مردم بودیم. حکومتی که رای کمتر از ده درصد افراد واجد شرایط رایدهی را کسب کرد، چطور میتوانست در میز مذاکره با طالبان از کلیت نظام و مردم نمایندگی کند؟!
- گروگانگیری صلح: مواردی در روند صلح وجود داشت که اشرف غنی تا اخذ امتیازات برای خودش آنها را به گروگان گرفت. بهطور مثال او آزادی زندانیان طالبان و آغاز مذاکرات با طالبان را تا بهرسمیت شناختن انتخابات پرتقلب ریاستجمهوریاش به تأخیر انداخت و مردم را به پروسهی صلح بیباور کرد.
- شش ماه تأخیر در آغاز مذاکرات با طالبان: قرار بود مذاکرات با طالبان بلافاصله پس از امضای توافقنامه دوحه در فبروری سال ۲۰۲۰ شروع شود که با تأخیر آقای غنی در معرفی اعضای هیأت مذاکرهکننده به مدت شش ماه، گفتوگوها با طالبان در سپتامبر آن سال آغاز شد. اگر مذاکرات شش ماه قبل شروع میشد، مطمئنا فرصت بیشتری برای تفاهم سیاسی با طالبان فراهم میشد.
- دخالت در امور شورای عالی مصالحه ملی: براساس تفاهمنامه سیاسی، شورای عالی مصالحه ملی میبایست پروسهی صلح را رهبری کند، اما آقای غنی در تمام موضوعات آن دخالت مستقیم داشت و با سنگاندازی مانع تقویت جایگاه این نهاد تازهتأسیس شد. او با تعیینات در شورای عالی در سطوح مختلف مخالفت کرد و حتا مانع اجرای معاشات کارمندان آن برای ماهها شد و بودجه آن را به اداره امور منتقل کرد تا همه چیز در کنترولش باشد. چنین اقداماتی جایگاه این شورا را ضعیفتر کرد.
- مخالفت با طرح صلح: داشتن نقشه راه و طرحی عملی برای صلح یکی از پیششرطهای اولیه برای پیشرفت در مذاکرات است. بهمنظور آمادگی در کنفرانس استانبول (که نهایتا برگزار نشد) شورای عالی مصالحه ملی طرح صلحی را برای توافقات احتمالی با طالبان ترتیب کرد که مورد توافق اکثریت سیاسیون کشور قرار داشت. به محض نهاییشدن این طرح، آقای غنی دو ورق نوشتهی گرافیگی بدون ارائه جزئیات بهعنوان طرح صلح خودش بیرون داد و طرح شورای عالی مصالحه ملی را وتو کرد و باعث چنددستگی و پراکندگی در داخل نظام شد.
- مخالفت با کنفرانس استانبول: هرچند طالبان حاضر نشدند در کنفرانس استانبول اشتراک کنند، ولی نباید فراموش کرد که آقای اشرف غنی هیچ ارادهای برای اشتراک در این کنفرانس یا هر کنفرانس سرنوشتساز دیگری نداشت. از همین رو آقای اشرف غنی برای اشتراک در کنفرانس استانبول شرط گذاشته بود تا رهبران ارشد طالبان بهشمول ملا هبتالله باید در آن اشتراک کنند و همچنان ملاحظات جدی روی اجندای و اشتراککنندگان آن داشت که سرانجام کشور ترکیه را بیانگیزه کرد.
- دور زدن مذاکرات دوحه: آقای اشرف غنی بیشتر مذاکرات دوحه را برای نمایش آن میخواست تا سیاسیون داخلی را قناعت دهد که مذاکرات جریان دارد و آنها را مصروف نگهدارد. ولی واقعیت این بود که مشاور امنیت ملی او آقای محب تلاش جدی برای مذاکرات موازی داشت که این رویکرد روی مذاکرات دوحه تأثیر منفی گذاشت. در نامهی آقای انتونی بلینکن، وزیر خارجه امریکا به آقای غنی نیز اشاره به نقشه راهی شده که توسط آقای محب به سفیر ویلسون تسلیم شده بود. طرحی که آقای اشرف غنی نه با شورای عالی مصالحه ملی و نه با هیأت مذاکرهکننده شریک کرده بود.
- تحت فشار گذاشتن اعضای هیأت مذاکرهکننده: جلوگیری از اشتراک آقای محمد امین احمدی عضو هیأت برای ماهها در مذاکرات دوحه نمونهای از فشارها روی اعضای هیأت مذاکرهکننده است. آقای احمدی در یک فایل صوتی که به رسانهها درز کرد از اشرف غنی و نقش غیرسارندهاش در پروسهی صلح انتقاد کرده بود.
- مخالفت با تسهیلکننده و میانجی در مذاکرات: مذاکرات با طالبان دارای پیچیدگیهای زیادی بود که امکان پیشرفت بدون میانجی بسیار کم بود. در چندین مرحله هیأت مذاکرهکننده اصرار روی تعریف چنین نقشی در مذاکرات داشت و بهصورت رسمی این موضوع را با ارگ شریک کرد اما ارگ حضور میانجی را نمیپذیرفت.
- دستاویز کردن قانون اساسی: مذاکرات با طالبان روی حکومت جدید مطمئنا در چارچوب قانون اساسی امکانپذیر نبود. چرا اگر طالبان ساختار سیاسی موجود کشور را قبول داشتند، سالها جنگ را علیه آن ادامه نمیدادند. هر باری که مذاکرات کمی پیشرفت میداشت، آقای غنی با چکش قانون اساسی مذاکرات را ضربه میزد که باید صرف در محدوده قانون اساسی که ادامه قدرت او را تضمین میکرد، پیش برده شود و این یعنی بازگشت به نقطه اول و یک دور باطل.
- مخالفت با توافقنامه دوحه: اگرچه انتقاداتی به توافقنامه دوحه وجود دارد، اما آقای اشرف غنی بود که مهر تأییدی را بر آن گذاشت و دقیقا در روز امضای توافقنامه دوحه، محفل بزرگی در ارگ با حضور مقامات ارشد کشورهای عضو ناتو و سیاسیون کشور برگزار کرد و بیانیهی مشترک صادر شد که تمام مواد توافقنامه دوحه در آن ذکر شد. اما با شروع مذاکرات، آقای اشرف غنی مخالف جدی این توافقنامه شد. این در حالی بود که مذاکرات دوحه براساس توافقنامه دوحه شروع شده بود و آتشبس و توافق روی یک حکومت جدید بخشی از همین توافقنامه بود که اگر طالبان با آن موافقت نمیکردند خروج نیروهای خارجی نباید صورت میگرفت.
- روایتسازی برای طولانیشدن مذاکرات: آقای غنی در دهها سخنرانی، لکچر و صحبت، تأکید روی زمان گیر بودن مذاکرات کرد. او با چنان اشتیاقی از مدت طولانی (سالها) پروسههای صلح کشورهای کلمبیا، نپال و … صحبت میکرد و ادعای مطالعه تمام پروسه های صلح جهان را داشت که گویا اصلا قرار نیست نیروهای خارجی از کشور خارج شوند و هیچ میعاد زمانی برای مذاکرات وجود ندارد. این در حالی بود که میعاد زمانی برای خروج نیروهای خارجی هر روز در حال نزدیکشدن بود و خشونتها در کشور در حال گسترش بود و باید مذاکرات خیلی زود به نتیجه میرسید.
- عدم تفویض صلاحیت: اگرچه مطابق تفاهم سیاسی، شورای عالی مصالحه ملی باید مرجع تصمیمگیری میبود اما آقای اشرف غنی در چندین سخنرانی خود با تعریف لایحههای متفاوت مانند شورای ملی، لویه جرگه، خط سرخ گذاشتن قانون اساسی و … این بهانه را به طالبان میداد که هیأت جانب نظام را فاقد صلاحیت به جامعه جهانی معرفی کنند.
- مخالفت با ایجاد شورای عالی دولت: با نزدیکشدن میعاد خروج نیروهای خارجی و حساسشدن مذاکرات صلح ایجاب میکرد تا شورایی باصلاحیت تشکیل میشد که در مورد صلح و جنگ فیصلههای نهایی را بکند. آقای اشرف غنی در چندین مرحله با صلاحیتها و اعضای این شورا مخالفت کرد و تا آخر هم حاضر به تشکیل شدن آن نشد.
- مخالفت با اعزام هیأت باصلاحیت به دوحه: بعد از آخرین سفر آقای دکتر مطلق بن ماجد القحطانی، نماینده ویژه وزارت امور خارجه قطر در حل منازعات و فرستاده خاص برای افغانستان، قرار شد هیأت باصلاحیت از رهبران طراز اول برای مذاکرات دوحه بروند ولی مخالفت آقای غنی با صلاحیتها و شماری از اعضای این هیأت سبب شد این هیأت به صورتی که ایجاب میکرد به دوحه نرود و این فرصت نیز ضایع شود.
- مخالفت با ابتکارات بیرونی: شماری از کشورها و چهرههای تأثیرگذار خواهان ابتکار عمل برای تسهیل پروسهی صلح بودند که از جمله میتوان به کنفرانسها در کشورهای پاکستان، قطر، روسیه و ترکیه اشاره کرد. همچنان میتوان به علاقهمندی چهرههای تأثیرگذاری مانند جنرال قمر جاوید باجوه، لوی درستیز پاکستان، دکتر مطلق بن ماجد القحطانی، جنرال نیکلاس پاتریک کارتر لوی درستیز بریتانیا، ضمیر کابلوف، نماینده ویژه رییسجمهور روسیه در امور افغانستان و … اشاره کرد که آقای غنی روی خوش به هیچ کدام آنها نشان داد و با دستاویز کردن مذاکرات به مالکیت و رهبری مردم افغانستان اجازه میانجیگری را به هیچ کسی نداد.
- تیرگی روابط با ایالات متحده: آقای غنی در سالهای اخیر روابط بسیار سردی با اکثر کشورها خصوصا ایالات متحده داشت. همین تیرگی روابط باعث شد که آقای مایک پمپئو، وزیر خارجه دولت آقای ترمپ در آخرین سفرش به افغانستان یک میلیارد دالر از کمکهای کشورش را به افغانستان کاهش دهد و آقای آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا در نامهای به آقای اشرف غنی ضمن هشدار در مورد وضعیت افغانستان، بر ضرورت فوری «راه حل سیاسی» برای آینده کشور و به نتیجهرسیدن روند صلح تأکید کرده است. مکتوبی که درز کردن آن به رسانهها نیز موجی از سر و صداها را ایجاد کرد. اما آقای غنی بهجای درک وضعیت کشور، در تلاش برای شخصیسازی مشکلات به سطح آقای خلیلزاد شد و تمام تلاش خود را برای تخریب آقای خلیلزاد کرد اما برعکس آقای خلیلزاد تنها دیپلمات ارشد دولت ترمپ بود که حتا دو ماه بعد از فرار غنی همچنان در قدرت بود.
- لجاجت با پاکستان: یکی از واقعیتهای انکارناپذیر نفوذ پاکستان روی طالبان است. آقای اشرف غنی در عوض به رسمیت شناختن جایگاه پاکستان در روند صلح، با عوامفریبی احساسات مردم را علیه پاکستان تحریک میکرد تا شاید بتواند بر آن موجسواری کند. گماشتن یک تعداد فیسبوکچلونکی برای مخالفت با پاکستان یکی دیگر از موانع روند صلح بود.
- بازی کردن با ارزشها: آقای اشرف غنی که بزرگشدهی غرب بود و به اهمیت ارزشهایی مانند دموکراسی، حقوق اقلیتها، مشارکت و شمولیت برای جامعه جهانی آگاه بود. برای مواجهنشدن، همیشه مجالس و محافل رنگارنگ با رهبران و سیاسیون کشور به ارتباط روند صلح تدویر میکرد و تصاویر این جلسات را برای ثابت کردن حمایت مردم از خودش و مشارکت سیاسی اقشار مختلف استفاده میکرد. اما در واقع، تصاویر از دیگران بود ولی تصامیم تنها از شخص خودش بود. او نظریات و پیشنهادات همه را ظاهرا گوش میکرد اما نهایتا فیصلههای خود را میکرد که باعث اثرات منفی روی اجماع ملی در پروسهی صلح میشد.
- استفادهنکردن از فصل جدید همکاری با ایالات متحده: امریکا تلاش کرد همزمان با تکمیل خروج نیروهایش، فصل تازهای از همکاری با افغانستان را شروع کند. فصلی که لازمهی آن، تفاهم سیاسی با طالبان و ایجاد حکومت همهشمول بود تا این اطمینان را به ایالات متحده میداد که هیچ گروه تروریستی نتواند از افغانستان تهدیدی برای امریکا و متحدینش ایجاد کند. مأموریت نظامی ایالات متحده در حال ختمشدن بود، ولی مأموریت جدید دیپلماتیک و بشردوستانه در حال تقویتشدن بود. اما آقای اشرف غنی بهجای استفاده از این فرصت، طوری وانمود میکرد او به حمایت ایالات متحده نیازی ندارد و کشورهای منطقه مانند چین، هند و … میتوانند جایگزین شوند. همین رویکردهای واکنشی او باعث اثرات منفی روی اجماع منطقوی و جهانی در مورد پروسهی صلح میشد.
- اشتباه در محاسبات: آقای اشرف غنی هیچ زمانی خروج نیروهای نظامی ایالات متحده را جدی نگرفت. او بهجای گوش دادن به پیامهای دیپلماتهای ایالات متحده بیشتر از استخباراتیها و نظامیهای میشنید و این باور در او ایجاد شده بود که بهدلیل موقعیت ژئوپولتیک افغانستان و حضور ابرقدرتهایی مانند چین و روسیه در منطقه، نیروهای امریکایی هیچگاه کشور را ترک نخواهند کرد. او براساس همین اشتباه محاسباتی بود که نمیتوانست اهمیت مذاکرات صلح را درست درک کند و بهجای همکاری در این روند، آن را به چالش میکشید تا شاید روایت نظامیان بر دیپلماتها غلبه کند.
- خودمحوری: یکی از موضوعات دیگر که باعث اثرات منفی روی اجماع ملی در پروسهی صلح میشد، رویکرد خودمحورانهی اشرف غنی بود. او صلحی را میخواست که او به تنهایی مبتکر، طراح و رهبری آن را عهدهدار باشد و خودش در کانون آن خودنمایی کند. برای نمونه او شاید بیشتر از دهها بار با اشتیاقِ تمام از اینکه به خواست او طالبان در عید فطر سال ۱۳۹۷ آتشبس کردند، یادآوری میکرد و آن را دلیلی برای تواناییهای فوقالعاده خود برای آوردن صلح میپنداشت. همچنان او بارها طرحهای صلح سایرین را سطحی ارزیابی کرد و گفت آنها چیزی از موضوعات افغانستان نمیفهمند و به اندازهی محصلین او هم نیستند.
- قمار زدن روی تغییر پالیسی: آقای اشرف غنی در دور اول مذاکرات که مصادف بود با انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده هیچ علاقهای به پیشبرد مذاکرات نداشت، بلکه به فکر ضایع کردن وقت بود تا شاید بعد انتخابات، پالیسی امریکا تغییر کند که نکرد. بعد از انتخابات تلاش کرد تا آقای خلیلزاد را تغییر بدهد که این کار را هم نتواست. بعدا تلاش کرد تا توافقنامه دوحه را تغییر دهد، که آن را هم نتواست. اگرچه ظاهرا وانمود میکرد که چنین تلاشهایی را نمیکند ولی آخرین تلاشها را برای جلوگیری از خروج نیروهای خارجی کرد، اما آنها خارج شدند. آقای اشرف غنی با فرار خود باعث آزادسازی همه زندانیان طالبان شد چیزی که او با آن ظاهرا مخالفت داشت.
تقریبا آقای اشرف غنی نتوانست هیچ «تغییر و تحولی» را ایجاد کند. در آخر هم مانند یک بازنده که هیچ کارتی برای بازی ندارد تلاش برای خراب کردن پروسهی صلح کرد و از کشور گریخت. اگر اشرف غنی بهجای تخریب پروسهی صلح شش ماه قبل واقعا حاضر به قربانی کردنچوکیاش میشد و وارد یک مذاکرات معنادار با حضور میانجی از ملل متحد میشد، هم حمایت جامعه جهانی را بهدست میآورد و هم پروسهی صلح میتوانست منتج به نتایج قناعتبخشی شود که امروز مردم در فقر، آوارگی و سردرگمی بهسر نمیبردند.