سر دردی

یکی از عجایب خلقت بشر، سردردی است. من علت دقیق و توضیح علمی سردردی را نمی‌دانم، از همین خاطر نمی‌دانم که چرا بشر گاهی سردرد می‌شود؟ بعد از آن‌که حکومت وحدت ملی شکل گرفت و رییس جمهور افغانستان به اساس یک تفاهم مقرر شد، من چند روز است سردرد می‌شوم. اگر فکر می‌کنید که تغییری در کار و خوراک و خوابم آمده، باید بگویم که نه، هنوز هیچ تغییری نیامده و توقع تغییرات زودهنگام هم نمی‌رود. قیمت‌ها نیز مثل من این روزها سردرد اند. دیروز کچالو‌های بازار شکایت داشتند که چرا ما در بولانی‌های مردم، یک‌جا با گندنه، بولانی وحدت ملی تشکیل داده نمی‌توانیم! همین‌طور گندنه نیز شکایت داشت که چرا همیشه من قربانی خواست و هوس‌های خوراکی مردم شریف افغانستان می‌شوم؟ باید مدتی کچالو جاگزین من شود. از این‌ها بگذریم…

از آن‌ها که گذشتید، حالا بچسبید به سردردی. سردردی تعاریف متفاوت دارد. برداشت‌‌ها از سردردی دقیقاً متفاوت است. زمان گرفتار شدن به سردردی نیز در نزد آدم‌ها متفاوت است. مثلاً من چند روزی است گرفتار این سردردی می‌شوم، حال آن‌که طی مدت چند ماه گذشته، کمیسیون مستقل انتخابات و کاندیداها به این مرض دچار بودند. حالا که هم درد سر کمیسیون خلاص شده هم رییس جمهور و رییس اجرایی‌ با معاونان معظم‌المقام‌شان‌ از درد سر رهایی یافته‌اند، من این رهایی و خوش‌حالی را برای کمیسیون و هردو رییس تبریک عرض نموده و از خداوند عظیم، حل درد‌سر‌های آینده را برای آن‌ها خواهانم. یکی از سردردی‌های آینده‌ی حکومت وحدت ملی، همین حالا در سر عبدالله و معاونینش فرو رفته. شاهدان می‌گویند که با آن‌که حکومت وحدت ملی بر اساس تفاهم شکل گرفته و تمام کارهای بعدی در سطح حکومت نیز باید با تفاهم هر‌دو طرف صورت بگیرند، باز هم احتمال این وجود دارد که ما این خبر را به‌صورت هم‌زمان بشنویم، «پیمان امنیتی با امریکا و ناتو با حضور اشرف غنی و عبدالله به‌صورت بسیار خوش‌بختانه امضا شد و این خوش‌بختی را به ملت مدیون افغانستان تبریک عرض می‌داریم؛ اما بدبختانه باید به عرض ملت بی‌دردسر افغانستان برسانیم که عبدالله‌شان در ارگ ریاست جمهوری دفتر ندارد». در این خبر دو چیز برای ما مهم است؛ یک، ملت مدیون افغانستان. دو، دفتر نداشتن عبدالله‌شان.

ملت مدیون افغانستان، چرا ملت افغانستان مدیون است؟ پاسخ این سوال سخت است. تا بارها سبز و نارنجی نشده باشی، نمی‌توانی بفهمی که چرا ملت افغانستان مدیون است. یکی از سبز-نارنجی‌شده‌های ما می‌گوید که جنجال‌های انتخاباتی می‌توانست به کمر‌کُشی و بازو‌قطعی مبدل شود؛ اما یکی از جنجال‌‌آفرینان این مسئله، با از خودگذری و فروتنی، ملت افغانستان را از پیامد‌های کمرکُشی و بازوقطعی نجات داد و به همین دلیل، حالا مدیون است. کمرکُشی به عملی گفته می‌شود که مثلاً در یک قریه یک خانواده زندگی می‌کند، پدر خانواده بسیار پیر است. فرزند خانواده تازه جوان شده و می‌تواند تمام امور مربوط به معیشت خانواده را به خوبی و خوشی به سر برساند و نگذارد که پدر خانواده از این بابت رنج بکشد. در این صورت، مردم به آن پسر آن پدر می‌گوید که «ماشاالله بچه‌ی فلانی حالا پدرش را کمر شده، به پدرش هیچ دیو نیست، می‌تواند خاطرجمع بمیرد». بازوقطعی، اشرف غنی گفت که عبدالله بازوی حکومت من است. بازوقطعی طبعاً به معنای عبدالله‌کشی است. البته این‌جا عبدالله به معنای آن عبدالله نیست که در انتخابات عبدالله عبدالله صدایش می‌کردند و به او رای می‌دادند و گفته می‌شود که از پدر پشتون و از مادر تاجک است، بل‌که منظور از عبدالله، هواداران عبدالله و حامیان او می‌باشند.

این‌که عبدالله‌شان هنوز دفتر ندارد، یک دردسر است که امیدوارم داکتر صاحب به داد عبدالله‌شان برسد. در نبود دفتر، چه کار کنیم بهتر است. عرضم به حضور که سازمان ملل هنوز هم برای بیجا‌شد‌گان خیمه توزیع می‌نماید. از سازمان ملل بخواهیم که برای بی‌جا شدگان داخل ارگ نیز چند خیمه‌ی شیک بدهد تا آن‌ها از شوق خدمت به مردم باز نمانند. ما می توانیم خیلی راحت تمام کارها و فرمان‌ها را از درون یک خیمه انجام بدهیم و صادر کنیم. اصلاً هیچ شکی وجود ندارد که خداوند عظیم نیز از این مسئله شادمان شود و بر افغانستان رحمت بباراند. مردم هم به یک هم‌چو رهبر نیاز دارد که اگر ساختمان نبود، یا از در درون یک ساختمان بی‌جا شده بود، بتواند رهبری امور را حتا از درون خیمه‌گاه برای مردم عرضه نماید و نگذارد که مردم در این زمینه گرفتار رنج و بدنامی شوند.