اگرچه داده های دقیق و قابل اعتمادی در مورد شهرنشینی افغانها در حال حاضر وجود ندارد، با این وجود تخمینها نشان میدهد که شهرهای افغانستان با سرعتی در حدود ۴ درصد در هر سال در حال رشد هستند. این یکی از بالاترین نرخهای شهرنشینی در جهان است. پیشبینی میشود که طی ۳۵ سال آینده، جمعیت شهری افغانستان سه برابر شود و به رقم ۲۴ میلیون نفر برسد.
این آمار و ارقام نشان میدهد که شهرهای افغانستان به شدت در حال رشد و جابهجایی جمعیت از محیط روستایی به محیط شهریاند. همچنین این دادهها نشان میدهد که افغانستان در حال تجربه یکی از بالاترین نرخهای رشد شهرنشینی در منطقه است. این حجم از تغییر، رشد و جابهجایی جمعیت، نیازمند مدیریت و شناخت شهر و عملکرد آن است. واقعیتی که به نظر میرسد شبهنظامیان رژیم طالبان بهشدت با آن بیگانهاند.
بلایی که در یکسال حاکمیت رژیم طالبان بر شهرهای افغانستان فرود آمده غیر قابل تصور است. شهرهای افغانستان کارکردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود را از دست دادهاند. بیکاری، فقر، مهاجرت، فروپاشی اقتصاد شهری و … از مهمترین پیامدهای حاکمیت رژیم طالبان بر شهرهای افغانستان بوده است. بسترهای سرمایهگذاری از بین رفته است. تشبثهای کوچک عملا سهم اندکی در تولید دارند. نیروهای متخصص و تحصیلکرده یا فرار کردهاند و یا در جستجوی راهی برای فرارند. مهمترین مؤلفههای شهری که طی یکسال حاکمیت رژیم طالبان دچار تغییرات اساسی شده است به شرح ذیل است:
نابودی فرهنگ و ارزشهای شهری
نظام برنامهریزی شهری در افغانستان، متمرکز و مرکزمحور بود. نظامی از بالا به پایین. در چنین حالتی برنامهریزان شهری سراغ برنامههای توسعه شهریای رفتند که نزدیک به کلیت نظام اصلی باشد. طرحهای جامع یا ماسترپلانهای شهری مهمترین سندهایی بودند که نظام شهرسازی افغانستان خود را متعهد به تطبیق آنها میدانست. جالب است بدانید که طرحهای جامع بیش از نیم قرن است که در دنیا منسوخ شدهاند و شهرسازان دیگر تمایلی به استفاده از آنها ندارند. اما ما همچنان آنها را به عنوان الگوی توسعه شهری خود استفاده میکردیم. امروزه شهرسازان و طراحان شهری، طرحهای عملیتر و واقعبینانهتری را جایگزین طرحهای جامع توسعه شهری کردهاند. از جمله دلایلی که طرحهای جامع و مشابه آن در توسعه شهری کشورها کاراییشان را از دست دادند، غیرمشارکتی بودن، انعطافناپذیری، نادیدهانگاری تفاوتهای فضایی – اجتماعی شهری و … بودند. دولت قبلی افغانستان که محصول دموکراسی وارداتی و مشارکت حداقلی بود و بسترهای قانونی و حقوق شهروندی در آن تعبیه شده بود از طرحهای منسوخشده نیمقرن گذشته استفاده میکرد؛ حالا تصور کنید رژیم توتالیتر طالبان چه رویکردی در توسعهی شهری اتخاذ خواهد کرد؟ رژیمی ایدئولوژیک، تمامیتخواه، قومی، قرونوسطایی، دگماندیش، غیرمشارکتی و در نهایت عقبگرا. به نظرتان با این اوصاف میتوان آیندهای پایدار برای شهرهای افغانستان تصور کرد؟ به نظر میرسد پاسخ روشن باشد. تنها اگر به مولفه مشارکت نگاه کنیم، در مییابیم که در تصمیمگیری و سیاستگذاریهای شهری هیچ جایگاهی برای شهروندان وجود ندارد.
امروزه زنان، اقلیتها و گروههای مختلف اجتماعی، سیاسی و قومی جایگاه ویژهای در نظامهای برنامهریزی شهری دارند. به عنوان مثال یکی از پایدارترین برنامهریزیها، برنامهریزیهای جنسیتی شهری است. برنامهریزیای که در آن زنان محراق توجه است. در نظامهای شهری، حقوق شهروندی به عنوان یک اصل اساسی در مشارکت، برنامهریزی و توسعه شهری مدنظر گرفته میشود. بلایی که رژیم طالبان بر سر فرهنگ و ارزشهای شهری افغانستان آورد فاجعهبار است. آنها زنان را از حضور در عرصههای اجتماعی و سیاسی جامعه حذف کردند. بسیاری از معلمان، کارمندان و شاغلین زن را مجبور به خانهنشینی کردند. دروازه مکاتب را بروی دختران بستند. آیینها و آداب و رسوم شهری را از بین بردند. حقوق شهروندی و انسانی گروههای مذهبی و قومی را نادیده گرفتند. در حالی که تکثر و تنوع فرهنگی یکی از ویژگیهای جامعه افغانستان است. بلایی که رژیم طالبان بر سر فرهنگ و ارزشهای متنوع شهری آورده این است که آنها را با فرهنگ و ارزشهای قبیله و پشتونوالی و ارزشهای روستایی عوض کرده است.
ناتوانی در تأمین امنیت و نظم شهری
گروههای اجتماعی که علیه سیاستهای سرکوب و تبیعض دولت فاسد اشرف غنی دست به اعتراض میزدند، عموماً خیابان را بستر این کنشگری قرار میدادند. اعتراضهای خیابانی در دو دهه گذشته تبدیل به یکی از مهمترین سُنتهای شهری افغانستان شده بود. فهم این سُنت شهری موجب میزانی از شناخت فرایندهای شهرنشینی و دینامیزم اجتماعی- سیاسی شهری است. امری که شناخت آن، هزینههای مدیریت شهری را کاهش و راندمان شهری را افزایش میدهد. شبهنظامیان رژیم طالبان به دلیل نداشتن تجربه زیست شهری و خاستگاه روستاییشان، هیچ درکی از این موضوعات نداشتند. به همین دلیل، شیوه برخورد و مواجهه با معترضان خیابانی را نیز نمیدانستند. عدم آگاهی از این سُنت شهری باعث شد که آمار خطا و اشتباهات این رژیم در برخورد با زنان معترض افزایش یابد و نتیجه این رویکرد موجب استفاده از گاز اشکآور، لتوکوب معترضان، استفاده از خشونت و ارعاب و در نهایت دستگیری تظاهراتکنندگان و گرفتن اعتراف اجباری از آنان انجامید.
دامنهی بیگانگی شبهنظامیان طالبان با فرهنگ و ارزشهای شهری به برخورد آنها با معترضان در خیابان و مواردی که یاد شد، محدود نمیشوند. نقض گسترده حریم خصوصی افراد به بهانه اجرای امر به معروف و نهی از منکر، بازداشتها و تلاشیهای خودسرانه (مصادره و بررسی موبایلهای افراد)، اعدامهای صحرایی و پیش از محاکمه، به زندان انداختن کودکان به دلیل دزدیهای خیابانی، جمعآوری معتادان و گدایان شهری و … مواردی هستند که هر کدام به تنهایی ابعاد وسیع بیگانگی آنان را با پدیدهها و موضوعات شهری نشان میدهند. موضوعاتی که مانع نظم و امنیت شهروندان است.
یکی از سادهلوحانهترین و ناشیانهترین اقدامات رژیم طالبان برای برقراری امنیت و نظم شهری، نحوه برخورد آنها با مجرمان و جرایم گاهاً سازمانیافته شهری بود. به زعم رژیم طالبان، نمایش اعترافگیری و چرخاندن اشرار و باندهای خلافکاران در میدانهای شهری موجب کاهش جرایم شهری میشد. حال آنکه چنین رویکردی در برخورد با جرایم شهری احمقانه و ناشی از نادانی و شناخت حداقلی از مسایل اجتماعی شهری است. البته به نظر میرسید رژیم طالبان بیش از آنکه به دنبال کاهش جرایم شهری و مدیریت شهر باشد به دنبال ارسال این پیامها بود که «امارت اسلامی» حافظ منافع و جان و مال شماست و اینکه «امارت اسلامی» توانایی برقراری امنیت و نظم شهری را دارد و در این راستا با دزدان قاطعانه برخورد میکند. پرسش این است که بعد از یکسال حاکمیت این رژیم، چقدر آنها توانستهاند با اتکاء به چنین روشهایی امنیت شهری را ارتقاء دهند؟
نمایش مضحک و ضد حقوق بشری آنان که انتظار داشتند همچون نسخهای شفابخش، امنیت و نظم شهری را بهبود ببخشد، نه تنها مطابق میل آنها عمل نکرد، بلکه جرایم شهری به پیمانهای وسیعتر و سازمانیافتهتر نیز تکرار شد. واضح است که عدم شناخت شبهنظامیان طالبان از جرایم شهری، سادهانگارانه و کودکانه بود در عین حال شیوه برخورد آنها با مسأله سادهلوحانهتر و ناشی از عدم شناخت پدیدههای اجتماعی – شهری بود. در حالی که همه میدانیم، جرایم شهری ابعادی وسیعتری دارند و به شدت با معضلات اجتماعی مانند فقر، بیکاری، ناامنی، بحرانهای اقتصادی و …. مرتبط هستند. بنابراین حل آنها نیز نیاز به درک و شناخت پیچیدهگیهای مسائل اجتماعی و پدیدههای جرمخیز شهری دارد. تأمین نظم و امنیت مهمترین شعار رژیم طالبان در یکسال گذشته بوده است. شعاری که بارها با انفجارها، حملات تروریستی، کشتار غیر نظامیان، استفاده از بمب بشکهای و وقوع جرایم شهری و سازمانیافته به چالش کشیده شد.
ادامه دارد …