به نظر میرسد که در میان پشتونهای افغانستان سه نوع نگاه در مورد طالبان وجود دارد:
نگاه اول، گروه طالبان یک نیروی نجاتدهنده است که افغانستان را از شر تجاوز خارجی و پشتونها را از خطر ضعیف شدن توسط نیروهای داخلی حفظ میکند. در این نگاه، طالبان (حتا اگر عیبهایی هم داشته باشند) از هر جهت برای مردم پشتون افغانستان نقش مثبتی بازی میکنند.
نگاه دوم، گروه طالبان یک نیروی سازنده و خواستنی نیست. اگر پشتونها یک نیروی قویِ جاگزین برای طالبان داشته باشند که هژمونی قومی پشتونها در افغانستان را نگهدارد، بهتر است که طالبان از میان بروند. اما اگر چنان نیروی جاگزینی وجود نداشته باشد، طالبان به هر حال بهتر از نیروهای غیرپشتونی هستند که ممکن است نظم سنتی قدرت در افغانستان را بر هم بزنند.
نگاه سوم، گروه طالبان یک گروه واپسگرای ضد ملی است که تسلطش بر افغانستان به هیچکس، حتا به پشتونهای این کشور، سودی نمیرساند.
از میان این سه نگاه به طالبان، نگاه سومی طرفداران زیادی ندارد. تعداد پشتونهایی که سلطهی قومی و مذهبی طالبان بر افغانستان را ویرانگر و زیانبار میدانند، بسیار کم است. تعداد کسانی که در این مورد سخن کاملا صریح و بدون قید و شرط میگویند، بسیار کمتر است.
میمانند دو نگاه اول و دوم.
آنانی که در همه حال طرفدار طالبان هستند (نگاه اول)، از این هراس دارند که اگر طالبان نباشند اولا، دین و سنت و فرهنگ پشتونها در زیر حملات خارجی و داخلی نابود خواهد شد؛ ثانیا، پشتونها قدرت سیاسی را در افغانستان از دست خواهند داد. برای این گروه از پشتونها، طالبان منجیانی هستند که از زوال فرهنگ و قدرت پشتونها در افغانستان جلوگیری میکنند.
پشتونهایی هستند که بهصورت مشروط طرفدار طالبان هستند (نگاه دوم) و آن شرط این است که دیگر هیچ نیروی پشتونی نمانده باشد که بتواند سلطهی قومی پشتونها را تداوم ببخشد. این عده فکر میکنند که هرچند طالبان به پیشرفت کل مردم افغانستان ضربه میزنند، این ضربه زدنشان «عجالتا» قابل تحمل است. به نظر آنان، طالبان در همان حدی که قدرت را در دست پشتونها نگه میدارند، نیروی کارآمدی هستند و میتوان با آنان کنار آمد. این نیرو، به خیال این عده، رفته رفته جای خود را به پشتونهای بهتری خواهند داد که به اندازهی طالبان ضدترقی و ضددانش و ضدآزادی نباشند.
سخن این یادداشت این است که طالبان برای پشتونهای افغانستان خوب نیستند. این گروه نه در کوتاهمدت خیری برای پشتونها خواهد داشت و نه در درازمدت. چرا؟ در این زمینه دلایل زیادی میتوان عرضه کرد. یکی از آن دلایل نسبتا تازه است و با وضعیت جدید جهانی ارتباط دارد:
طالبان مردم افغانستان را عقب نگه میدارند. این وجه مسأله جدید نیست. آنچه جدید است این است که عقب ماندن دیگر آن معنای قدیمی خود را ندارد. سابقا اگر کشوری صاحب یک تکنولوژی میشد (یا از طریق تولید داخلی یا از طریق وارد کردن آن از بیرون) و کشور دیگری آن تکنولوژی را نداشت، این داشتن و نداشتن تفاوت عظیمی بین آن دو کشور ایجاد نمیکرد. مثلا خود تکنولوژی بایسکل پدیدهی بسیار سرنوشتسازی نبود تا نداشتناش برای یک کشور فاجعهی دردناکی باشد. اگر یک کشور میتوانست در یک سال صد هزار متر پارچه تولید کند، کشوری که چنان تواناییای نداشت خیلی عقبمانده نبود.
اما امروز وضعیت فرق میکند. شتاب تحولات در عالم علم و تکنولوژی و توسعهی اقتصادی در حدی است که کسی نمیتواند بگوید: «چه فرق میکند که مراکز علمی کشور من با تجهیزات تکنولوژیک بسیار مدرن مجهز باشد یا نباشد.» خیلی فرق میکند. این تفاوت مثل این است که کسی تصمیم بگیرد برای همیشه از کاروان پیشرفت جدا شود و عقب بماند یا تصمیم بگیرد که با شتاب و نگرانی خود را با این کاروان همراه کند. به بیانی دیگر، ما وارد عصری شدهایم که شتاب توسعه چندین برابر شده است و آن لنگیدن سابق ما دیگر پاسخ حتا ناقص این وضعیت هم نیست.
طالبان دقیقا در همین نقطهی بحرانی به قدرت رسیدهاند و میگویند برگردیم به عصر شتر. نه که با شتاب کافی با این عصر همراه نیستند، اساسا سودای برگشت به اعصار قدیم را دارند.
حالا تصور کنید که تمام اقوام غیرپشتون افغانستان از این کشور کوچ کنند. بگویند ما بدون نزاع و دعوا از این مملکت میرویم. این همان شکل خالص تسلط کامل پشتونها بر کشوری بهنام «پشتونستان» خواهد بود. آیا در آن صورت پشتونها به سعادت و روشنی خواهند رسید؟ آیا همان «پشتونستان» خالص هرگز خواهد توانست به پای هیچ کشور توسعهیافتهی این روزگار برسد؟ آیا آنانی که فکر میکنند طالبان را میتوان «عجالتا» تحمل کرد، متوجه هستند که جهان در شکاف همین «عجالتا» چنان از ما دور خواهد شد که دیگر هرگز به گردش هم نرسیم؟ این بستن دانشگاهها/پوهنتونها، این محروم کردن زنان و دختران از تحصیل، این گماشتن بیسوادها در مقامهای علمی، این همه تعصب و تحجر و کهنهفکری و بیخبری از افغانستان هیچ چیزی باقی نخواهد گذاشت حتا اگر تمام تاج و تخت بدست پشتونها هم باشد، کسی بتواند در آن زندگی کند.