مسدود شدن مراکز هنری در غرب کابل

حسین سپیده‌دم

بعد از سقوط حکومت و آمدن رژیم طالبان که زنان به‌طور سریع و سیستماتیک از فضای عمومی رانده شدند، دروازه‌های مکاتب به‌روی‌شان بسته گردیدند و رفتن به اماکن تفریحی چنان مشروط گشت که در واقع به معنای ممنوعیت آن بود؛ دختران به آموزشگاه‌های هنری روی آوردند. در غرب کابل، تعداد آموزشگاه‌های نقاشی، رسامی و خطاطی بیشتر شده بود و تقریبا اغلب دانش‌آموزان آن‌ها را دختران تشکیل می‌دادند. در شرایطی که خشونت علیه آنان از سوی طالبان به‌طور سیستماتیک افزایش می‌یافت و فضا تنگ‌تر و فشارهای روانی بیشتر می‌گشت، مراکز هنری برای آنان نوعی پناهگاه بوده‌اند. پنسل‌های رسامی و قلم‌های خطاطی به آنان کمک می‌نمودند تا نگفته‌های مسکوت و سنگینی‌های آزاردهنده‌ی درون‌شان را تخلیه کنند. ور رفتن با رنگه‌ها و رنگ‌ها و ظرافت‌کاری‌های هنری باعث می‌شد تا روح آسیب‌دیده‌ی‌شان از فشارِ «امارت خشونت» تسکین یابد.

فرمان‌های زن‌ستیزانه‌ی طالبان، فضای بیرون را برای زندگی و سرزندگی هر روز خفقان‌آور و خشین‌تر ساخته/می‌سازد. اما گالری‌های هنری برای دختران پناهگاه‌هایی بود که با پناه بردن در عالم بی‌قید و بند و آزاد تخیل و غرق شدن در دنیای لطیف رنگ‌ها، آرامش و زیبایی را تجربه می‌نمودند. رویاها و غم‌های‌شان را مصور کرده، فشارهای روحی و روانی‌شان را در تابلوهای هنری آزاد و تخلیه نموده و حرف‌های نگفته، غم‌های شریک نشده و شادی‌های ابراز نکرده‌ی‌شان را در قالب آثار هنری بیان می‌داشتند. هنر به آنان کمک می‌نمود تا از خشین‌ترین زشتی‌های زمانه و زندگی‌شان نیز آثار زیبای هنری خلق نموده و با خلق کردن و عینیت بخشیدن به آن‌ها، به نحوی به خودشان جاویدانگی ببخشند. دختران، که حالا تحت سلطه‌ی تفنگ طالب و با قوانین تاریک امارت، از تفریح‌گاه‌ها و تعلیم‌گاه‌ها باز داشته شده‌اند، به کارگاه‌های هنری می‌آمدند تا بر روی تابلوهای نقاشی، روح خود را در دنیای تسخیرناپذیر تخیل رها کرده و رهایی و آزادی و زیبایی را تجربه نمایند.

لذت ظرافت‌کاری‌های هنری، دنیای تنوع و لطافت رنگ‌ها، آزادی و خودابرازگری، خلاقیت و آموختن، فضای صمیمانه و امیدبخش اتاق، نقاشی‌ها و خطاطی‌های روی اتاق و… همه کمک می‌نمود تا تفریح‌گاه نرفتن و شادی نکردن و مکتب نرفتن و… تا حدی، حد اقل به لحاظ عاطفی و روحی جبران گردد. دخترانی که مصروفیتی دیگری نداشتند، در آموزشگاه‌ها و کارگاه‌های هنری می‌آمدند. همدیگر را می‌دیدند و قصه و خنده می‌نمودند. نقاشی، رسامی، خطاطی و… را می‌آموختند و نیز تخیلات شان را به تصویر کشیده و آن‌ها را ماندگار می‌ساختند. همه‌ی این‌ها باعث می‌شد تا آنان نسبت به خشونت و خفقان فضای بیرون کم‌تر آسیب‌پذیر گردند و به لحاظ روحی و روانی فشارهای کم‌تری را احساس نمایند.

اما این آخرین گزینه نیز برای دختران «مسدود» گردید. با صدور آن مکتوب سیاه، کارگاه‌های هنری غرب کابل نیز تعطیل گشت؛ زیرا اکثریت دانش‌آموزان آن‌ها را دختران تشکیل می‌دادند. این آموزشگاه‌ها هم به رسم اعتراض تصمیم گرفتند فعالیت‌های‌شان را متوقف سازند؛ در حالی‌که با تمام سخت‌گیری‌ها و محدودیت‌های وضع شده تا به حال، هنوز فعالیت می‌نمودند. چنانچه چندین تن از استادان این کارگاه‌ها به‌دلایلی چون وجود «ام‌پی‌تری» در اتاق، کشیده نبودن پرده، حضور همزمان دو استاد مرد در اتاق و… از سوی نیروهای طالبان لت‌وکوب شده‌اند. استادان این مراکز آموزشی روز (جمعه، ۲ جدی) در جلسه مشورتی باهم تصمیم گرفتند که فعالیت شان را متوقف نمایند. انجمن خوش‌نویسان افغانستان با نزدیک به ۸۰ دانش‌آموز، گالری هنری پیکاسو با نزدیک به ۹۰ دانش‌آموز، آموزشگاه نقاشی اسدی با نزدیک به ۵۰ دانش‌آموز، گالری هنری سیمگه با نزدیک به ۳۰ دانش‌آموز، آموزشگاه نقاشی حاشیه با نزدیک به ۵۰ دانش‌آموز، گالری هنری صد برگ با نزدیک به ۸۰ دانش‌آموز، آموزشگاه هنری هنرور با نزدیک به ۹۰ دانش‌آموز، آموزشگاه نقاشی بنفش با نزدیک به ۱۰۰ دانش‌آموز که تقریبا تمامی دانش‌آموزان آن‌ها را دختران تشکیل می‌دادند فعالیت شان را تعطیل نمودند.

فقط باید گفت که تیرگی و ظلمت با سرعت بیشتر در حال سایه انداختن است و زندگی هر روز خفقان‌آورتر و زشت‌تر می‌شود. وقتی دارد جای پنسلِ رسامی و رنگه‌ی نقاشی و قلمِ نوشتن، شلاق و تفنگ در دست گرفته می‌شود، زندگی در این فلک‌زده به کدام سو روان است؟