دزد را پاسبان مقرر کردن

بنا بر  بعضی گزارش‌ها، امریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی می‌کوشند نقش کشورهای اسلامی و رهبران مسلمان را در فاز جدید تعامل با طالبان پررنگ‌تر بسازند. به این معنا که از این پس قرار است شخصیت‌های سیاسی و مذهبی جهان اسلام فعال‌تر شوند و طالبان را متقاعد کنند که در طرح و اجرای سیاست‌های خشن، واپسگرایانه و تمدن‌ستیزانه‌ی خود تغییر بیاورند و راه معتدل‌تری در پیش بگیرند.

اکنون پس از هفده ماهی که از به قدرت رسیدن طالبان می‌گذرد، روشن شده است که قدرت‌های بزرگ غربی هرچیز دیگری را بخواهند فروپاشی حکومت طالبان را نمی‌خواهند. تردیدی باقی نمانده است که این کشورها می‌خواهند با طالبان «کار کنند». ما دقیقا نمی‌دانیم که در پشت پرده‌ی گفت‌وگوهای طالبان با این کشورها چه می‌گذرد. آنچه مسلم است این است که طالبان سعی می‌کنند موانع به رسمیت شناخته شدن خود توسط جامعه‌ی جهانی را از میان بردارند و کشورهای غربی برای تحقق این خواسته‌ی طالبان شرط دارند.

طالبان تا اکنون شرط‌های ممالک غربی را نپذیرفته‌اند و غربی‌ها تا حالا به‌طور کامل از شرط‌های خود دست برنداشته‌اند. سؤال این است که آیا حدوسطی وجود دارد که در آن هر دو طرف به همدیگر برسند؟ روی آوردن به کشورهای اسلامی و رهبران مسلمان برای میانجی‌گری در واقع پاسخی است به همین پرسش. در این سناریو، رهبران مسلمانی که در نزد طالبان از میزانی از اعتبار برخوردار هستند طالبان را متقاعد می‌کنند که اندکی کوتاه بیایند و حداقل بعضی از سیاست‌های بسیار تندروانه‌ی خود را تعدیل کنند. اگر طالبان بپذیرند که از فاز حکومت سرپرست عبور کنند و حکومت پایداری تشکیل دهند که در آن مشارکت گروه‌های دیگر اجتماعی نیز تا حدی تمثیل شود، اگر طالبان بتوانند در حد قابل قبولی به غرب نشان دهند که از گروه‌های تروریستی بین‌المللی حمایت نمی‌کنند، اگر طالبان سیاست خود در مورد ممنوعیت کار و تحصیل زنان را تعدیل کنند و اگر طالبان آمادگی خود برای ورود به مناسبات نرمال بین‌المللی را نشان بدهند، آن وقت کشورهای غربی گزینه‌ی به رسمیت شناختن حکومت طالبان را در نظر خواهند گرفت.

آیا کشورهای اسلامی و رهبران مسلمانی که بنا به فرض در نزد طالبان نفوذ و اعتبار دارند، خواهند توانست طالبان را متقاعد کنند که در سیاست‌ها و رفتارهای خود تغییر بیاورند؟

این سؤال دو پاسخ دارد: یکی، نه. دیگری، آری.

نه، برای این‌که بسیاری از رهبران مسلمانی که می‌توانند با طالبان حرف بزنند (چون قرابت ایدئولوژیک با طالبان دارند)، خود عمری در آرزوی برپا کردن امارت اسلامی در سرزمین خود بوده‌اند. این رهبران مسلمان اگر در کشورهای خود امارت اسلامی ندارند، علتش این نیست که چنان حکومت اسلامی‌ای را نمی‌خواسته‌اند. علتش این بوده که هنوز توانایی برپا کردن چنان حکومتی را نداشته‌اند و محاسبات‌شان اجازه نمی‌داده که در آن مسیر بروند. حال، چه‌گونه می‌توان از این رهبران خواست که به طالبان بگویند سیستم امارت خود را تصحیح کنند؟ این شبیه مقرر کردن دزد در مقام پاسبانی است.

آری، برای این‌که طالبان به پول و شناسایی بین‌المللی نیاز دارند و به نفع‌شان است که به‌خاطر خروج از لیست‌های سیاه و پشت سر گذاشتن خطر تحریم و محدودیت‌ها با خواسته‌های غربیان کمی راه بروند. رهبران مسلمان می‌توانند به طالبان بگویند که حداقل به‌صورت تاکتیکی هم که شده خطوط قرمز خود را به خطوط نارنجی تبدیل کنند تا امارت از تنگنا بیرون بیاید و پایه‌هایش تحکیم شود. بعد، چو فردا رسد فکر فردا کند.

با این حساب، رهبران مسلمان نمی‌توانند و مهم‌تر از آن نمی‌خواهند که امارت طالبان را به‌سوی رفرم‌های بنیادین برانند. اما همین رهبران می‌توانند توصیه‌های تاکتیکی غرب‌پسند را به طالبان برسانند و در کوتاه‌مدت فضای تنفس بهتری برای طالبان و رهبران‌شان فراهم کنند. غربیان هم ظاهرا و عجالتا همین حد میانه را می‌خواهند. می‌توان تصور کرد که در ماه‌های پیش رو طالبان از بعضی مواضع خود کوتاه بیایند و این کوتاه آمدن را به رای‌زنی‌های بین‌الملسمین نسبت بدهند. از همین اکنون، گزارش‌ها می‌گویند که طالبان در بعضی موارد سیاست‌های اعلام‌شده‌ی خود در مورد کار و سفر زنان را در عمل با قاطعیت تطبیق نمی‌کنند.