در دنیای امروزی خرد و اندیشهی انتقادی تقریبا از قلمرو خواص بیرون شده و بهصورت گسترده وارد حوزهی زندگی عوام و خواص شده است. یعنی اکنون تفکر انتقادی جزء مهارتهای زندگی آدمیان محسوب میشود و بر تک تک افراد یک جامعه لازم میآید که منحیث شهروندان فعال و مؤثر این مهارت را حاذقانه فرا گیرند. از این لحاظ اگر فکر کنیم، نسبت به همه، بر ما واجب است که روی اینگونه مسائل تمرکز داشته و در راستای ترویج و تقویت آن از هیچگونه جد و جهد دریغ نکنیم؛ چون برای داشتن یک زندگی مسالمتآمیز و انسانی که توأم با همدیگرپذیری و همدیگرحضوری باشد، بسترسازی و گسترش این سنت ضرورتی تام است.
اگر تفکر انتقادی را فعالیتهای روشنگرانه و روشنفکرانه بدانیم، که در اینصورت منوط و مربوط به قشر با سواد بهویژه روشنفکران میشود، باز هم جامعهی ما نیاز محکم به بسط و گسترش این ارزش مبارک در میان شهروندان خویش دارد. نقد و انتقادپذیری، بزرگترین ارزشی است که سوای حوزههای ادبی، در حوزههای دیگر فکری و معرفتی ما طی سالهای متمادی تعطیل بوده است. برای گشودن پنجرههای وقادی و نقادی به هر قمیتی که میشود باید تابوها و بتهای عرصههای مختلف اجتماعی و فکری را در جامعهی خویش شکسته و آب نکتهگیری و نقادی را به این جویبارهای سترون و خشکیده جاری سازیم. در اینصورت، اصلاح جامعه و جلوگیری از مداحی و گزافهگویی و پایاندادن به داوریهای نامنصفانه در گرو و رهن نقادی و نکتهگیریهای خردمندانه است تا کینهورزیهای جاهلانه و سبکسارانه!
بدون تردید جامعهی ما جامعهای است که بیشتر از سایر جوامع، استبداد و خودکامگی را در طول تاریخ تجربه کرده است. از شاهان مستبد گرفته تا اهالی اقوام، اصحاب دین و ارباب مذاهب هر کدام به نوبهی خود هنگام رسیدن به قدرت، تبعیض و تعصب به خرج داده و سنت استبدادگستری را پیشهی خویش کردهاند. پس به این دلیل هم، ضرورتِ تفکر انتقادی در جامعهی ما موضوعیت مییابد. یعنی جهل و استبداد ریشه در مطلقگرایی و قطعیتنگری دارد و تفکر انتقادی یکی از مهمترین اسباب تخفیف و کاهندهی آن است. یعنی اندیشهی انتقادی، حتمیت و جزمیت را به نسبیت و تحملپذیری تعویض میکند. هنوز تعصبات مذهبی، زبانی و قومی اندوهناکترین دردهایی است که پیکر جامعهی ما را معیوب و مضروب کرده است. بنابراین، باید فکر انتقادی را به رگهای این جامعهی جهلزده تزریق کرد تا سلامت و صحت جامعه اعاده گردد.
ذهنیتهای باز و گشوده همواره حقیقت را باز و گشوده میبینند، در حالیکه ذهنهای بسته و منجمد همیشه حقیقت را بسته و مسدود میبینند. کسانی که با تفکر انتقادی عیار میشوند، دروازههای تمام حقایق زندگی را مفتوح بهروی همهگان میدانند، اما کسانی که ذهن غیرانتقادی و سنتی و بسته دارند، دروازههای هر حقیقت را مسدود شده میدانند و میپندارند که گنجینههای در بسته در کف ایشان است و بس. بهباور این دسته، سوای خود شان، احدی نمیتواند به دهلیزهای پر خموپیچ حقیقت گذار کنند. جزماندیشی و مطلقگرایی و استبداد معرفتی و سیاسی، همه ریشه در همین تفکر دارند.
تفکر انتقادی، توان شناخت و انتخاب بهترین گزینه از میان گزینههای بدیل است. هرگاه قدرت تشخیص و تفکیک این را پیدا کردیم که در میان چندین گزینه، بهترین گزینه را مطابق شرایط و متناسب با وضعیت خویش انتخاب نماییم، در این صورت داریم خرد انتقادی را در ذهن و ضمیر خویش نهادینه میسازیم.
تفکر انتقادی، علاوه بر چیستی مسائل، به چرایی و چگونگی پدیدهها میپردازد. بدون تردید، پرسشگری و مسألهآفرینی از مهمترین ویژگیهای یک جامعهی خردورز و فرهیخته است، اما تنها به پرسیدن نباید بسنده کرد. فراتر از مسألهزایی و پرسش از چیستی پدیدهها، باید دربارهی چرایی، چگونگی، ساختار و بافتار پدیدهها سؤال کرد. هر کجا که خرد انتقادی شکل گرفت، معیار و ملاک شناخت عوض میشود. یعنی استدلال و تحلیل جای را برای تجلیل و تعریفهای محض تنگ میکنند.
به عقیدهی جان دیویی، «ماهیت تفکر انتقادی در معلق بودن آن است». در این آیین خجسته، شما هیچگاه تعریف قطعی، پایانی و فرجامی از پدیدهها بدست نمیدهید. حرف نهایی را گفتن، بیشتر ریشه در جزماندیشی و نگرشهای بسته دارد که دروازههای تحقیق و تتبع را مسدود میدارد. در این سنت، همهجا و همهگاه سخن از گشودن پنجرهها و باز دیدن افقها است. داوریهای منصفانه و خردمندانه همینگونه است. برای اینکه زمینههای پژوهش، نوآوری و نقادی در یک جامعه مفتوح بماند، باید تکآوایی و تکنوایی را به تکثرگرایی تعویض کرده و راه را بهروی قرائتها و تقریرهای چندگانه از پدیدههای اجتماعی و انسانی هموار نماییم.
همچنان کارل پوپر، اندیشمند اتریشی خردگرایی و گسترش عقلانیت انتقادی را یک روند سیال و مستمر دانسته و در خصوص آن چنین مینگارد: «عقلانیت، یکی از صفات و خاصههایی نیست که همهی آدمیان به یکسان واجد آن باشند یا آنکه کسی بتواند مدعی برخورداری از آن به نحو اتَم و اکمل شود. به عکس، وی براساس نظریهی خاص خود در این باب تأکید دارد که عقلانیت صفتی است که آدمیان میباید برای دستیافتن آن تلاش مداوم و وقفهناپذیر کنند، و این تلاش در زندگی فردی و اجتماعی بهگونهی یک حرکت و سیر پایانناپذیر جلوهگر میگردد. عقلانیت در نظر پوپر، قابلیت هرچه بیشتری برای درس آموختن از اشتباهات خود و دیگران است، و تلاش مستمر و آگاهانه برای نقادی پیشفرضها و پیشانگارهها و معرفتهای پیشینی، و تکمیل و تنقیح دانستههای کنونی است.»
ویژگیهای تفکر انتقادی
یک، آگاهی به محدودیتهای شناختی خویش و دیگران؛ باز و گشودهنگریستن هستی؛
دو، ذهن باز بهسوی گزینههای بدیل.
پیامدهای مثبت تفکر انتقادی در یک جامعه
۱. تقویت دلیلگرایی و نسبیگرایی بهجای قطعینگری؛
۲. کاهش برتریجویی و خودبرتربینیهای فرهنگی، قومی و اجتماعی؛
۳. ایجاد پیوندهای بینالذهنی؛
۴. تقویت تفکر خلاق؛
۵. مثبتنگری بهجای منفیبافی محض.
راههای گسترش خرد انتقادی
۱. اعتراف به کاستیهای خویش؛
۲. ترویج خطاپذیری آدمی بهعنوان یک اصل؛
۳. ترویج عقلانیت بهعنوان یک ارزش فراگیر انسانی؛
۴. انصاف در داوریها؛
۵. گسترش ایدهی تساهل و تسامح.
در قسمت ابزارهایی که میتوانند در راستای گسترش و بسط خرد انتقادی کمک کنند، نخست نهادهای آموزشی و تحصیلی اند که مسئولین این نهادها میتوانند با ایجاد مضامین و رشتههای درسی در این خصوص، بهصورت ریشهای و عمیق کار نمایند. دوم، رسانههای جمعی اند. همچنان متصدیان نهادهای خبررسانی و شبکههای اجتماعی میتوانند با راهاندازی برنامههای روشنگرانه و نقادانه نقش برازنده در تغییر ذهنیت عامه، تحول خرد جمعی و نسلها ایجاد نمایند. سوم، نهادهای مدنی و سازمانهای اجتماعی که در جهت بهبود جامعه و بهزیستی اجتماع تلاش میکنند، توان آوردن تغییرات و تحولات را در سبکهای زندگی در یک جامعه دارند. در قدم چهارم روشنفکران یک جامعه بنابر اثرگذاری و نقش مهمی که در جهت الگودهی و الهامبخشی به مخاطبان خود دارند، میتوانند گامهای خردمندانه، بهامند و استوار در راستای ذهنیتسازی جامعه برداشته و در جهت آگاهیگستری، خردمداری، نوگرایی و پهن کردن سفرهی نقادی، نقش پر معنای بازی کنند.
گفتنی است که بخش مهم کار برمیگردد به سیاستهای آموزشی و برنامههای کلانی که از سوی متولیان و اصحاب قدرت سیاسی روی دست گرفته میشود. گروههای قدرت، باید ارادهی تغییر جامعه و تحول ذهنیت عامه را در ذهن، ضمیر و برنامههای خویش داشته باشند تا اینکه سد و مانع نیروهای فرهنگی و اجتماعی واقع نشوند.
بنابر وضعیت قبض و شرایط منجمدی که از نظر فکری و معرفتی در جامعهی خویش داریم، راه دادن و بسترسازی برای عقلانیت انتقادی ضرورتی تام در جامعهی کنونی مان محسوب میشود؛ برای اینکه هنوز موضوع تحمل، تساهل و مدارا با آنکه در آموزههای فرهنگی و ادبی ما به قوت تمام وجود دارند، در میان ما بسیار مضر و مضل است. باید این روند نامیمون آهسته آهسته در جامعهی ما متوقف گردیده و جای خود را به چندینهگرایی و نگرشهای پلورالیستک عوض نماید تا از کهنهپرستی و دور عاطل و باطل رهایی یابیم.
بدون شک، ترویج و تحکیم عقلانیت انتقادی زمینههای نوگرایی و نوآوریهای فکری و معنوی را بهوجود آورده و بهجای به حافظه سپردن و حفظ کردن اطلاعات، راههای چگونگی تحلیل و حلاجی کردن افکار و دادهها را برای آدمیان فراهم میکند. به همین ترتیب، میشود که انجماد فکری و فضای بسته گامبهگام شکسته شده و هوا و نوای تازهای بر جامعهی ما مستولی شود.
از همه مهمتر اینکه: خرد بهعنوان بزرگترین فصل مشترک انسانی، میتواند زمینهساز گفتوگو، مکالمه، همدیگرفهمی، همدیگرپذیری، گوش دادن فعال، ارتباط مؤثر و انصاف در دوران میان آدمیان شود. با توسعهی چنین ارزشهای انسانی است که ما میتوانیم به صلح و آرامش برسیم. به تعبیر سعدی، مفهوم و معنا و ماهیت زندگی این است که با دوستان مروت و با دشمنان مدارا نماییم.
منبع:
- پوپر، کارل (۱۳۸۷)، درس این قرن، ترجمه علی پایا، چاپ دوم، انتشارات طرح نو.