[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند]
تقابل کابل و قندهار دیگر از یک گپ پنهان و درونی طالبانی فراتر رفته و وارد جدیترین مرحلهاش میشود. (پنجشنبه، ۱۱ حوت) ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان در اعلامیهای تأیید کرد که ملا یعقوب مجاهد، سراجالدین حقانی و امیرخان متقی به قندهار رفتهاند و در جریان جلسهای با حضور «علمای دین»، با ملا هبتالله، رهبر این گروه دیدهاند.
دفعهای پیش که ملا یعقوب مجاهد و سراجالدین حقانی، وزیران دفاع و داخلهی طالبان به قندهار سفر کرده بودند، شب قبلاش شهر قندهار وضعیت نظامی بهخود گرفته بود. حضور تنفگداران در شهر چنان بود که برخی از رسانهها و روزنامهنگاران با اعتبار که وضعیت جنوب افغانستان را دقیقتر و موردیتر میشناسند، از احتمال کودتای نظامیان کابل در قندهار خبر داده بودند. خبری که در متن و «اسپس» توییتر بحثبرانگیز شد.
آن سفر با فرمان ملا هبتالله، رهبر قندهارنشین طالبان همزمان بود؛ فرمان مسدودشدن دانشگاهها بهروی زنان و ممنوع کردن زنان از کار با نهادهای خارجی. دو نظامی که بهتازگی با هم متحد و همتیم سیاسی شده بودند، در پی این بودند که با مذاکره یا با هشدار از پیامد تصامیم تندروانه، بهویژه علیه زنان افغانستان، شیخ کلان را به رعایت مصلحت بقا و حفظ رابطه با امریکا و کشورهای غربی دعوت کنند. تلاشی که نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه ملا هبتالله را در قندهار عصبانی کرد و جناحاش را در کابل. مسأله آنقدر جدی شد که هبتالله در قندهار صف محافظانش را تصفیه کرده بود. و همینگونه از کابل خبر میرسید که شهر، بهویژه اطراف دانشگاه کابل و دانشگاه پلیتخنیک حالت نظامی بهخود گرفته است.
آن زمان انس حقانی، امیرخان متقی، عباس استانکزی، شهابالدین دلاور و مولوی حنفی در واکنش به فرمان رهبر شان با لحنی که نارضایتیشان را بازتاب میداد، سخن گفتند. از این میان عباس استانکزی اما رسما اعلام کرد که «وقتی فرمان مخالف دستورهای دین باشد، نباید از آن پیروی و اطاعت شود.»
در سوی دیگر، ملا ندیم، سرپرست وزارت تحصلات عالی طالبان اعلام کرد که «هیچ مصلحتی مهمتر از شریعت نیست و برای پیادهکردن شریعت از تمام قدرت استفاده میشود.» همینگونه از جناح هبتالله در کابل، ذبیحالله مجاهد، محمدخالد حنفی، سرپرست وزارت امر به معروف و شمار دیگر به حمایت از فرمان برخاستند.
بعد، مدتی جنگ مطبوعاتی درونطالبانی فروکش کرد و همزمان روابط حکومت طالبان با دولت امریکا و کشورهای غربی بهگونهای دچار گسست شد. گسستی که برای جناح هبتالله دستآورد و «اهمیت ندادن به خواستهای کفار» معنا شد و برای جناح کابل و طالبان سیاسیاندیش، یک آسیب جدی که میتواند زمینهی تضعیف حکومت نوپای طالبان را فراهم سازد.
در یک ماه اخیر، جناح کابل همزمان با ترمیم دوباره اما قسمی روابط با امریکا و برخی از کشورهای غربی، موجی از جنگ تبلیغاتی را علیه جناح هبتالله کلید زدهاند.
سراجالدین حقانی، مسئول وزارت داخلهی طالبان در یک همایش مردمی در پکتیا از تکروی و استبداد رأی رهبری طالبان شکایت کرده بود و هشدار داده بود که بیتوجهی به خواست مردم، نظام نوپای طالبان را با خطر سقوط مواجه میکند.
ملا یعقوب مجاهد، مسئول وزارت دفاع طالبان در برنامهی یادبود از سالروز خروج ارتش شوروی سابق از افغانستان گفت: «حفظ استقلال مهمتر از بدست آوردن استقلال است و ما برای نگهداری قدرت نیاز به تدبیر داریم.» (نقل به معنا)
در این فصل از جنگ مطبوعاتی درونطالبانی، ذبیحالله مجاهد از جناح ملا هبتالله در واکنش دفاعی گفت: «انتقاد علنی از امیرالمؤمنین نه تنها جایز نیست که بیادبی است.» (نقل به معنا)
سرنوشت جنگ درونطالبانی بهجای کشید که ملا یعقوب یکبار دیگر علیه تصامیم ملا هبتالله در یک برنامهی رسمی به زیردستانش در وزارت دفاع تذکر داد که «از هیچکسی و هیچ مرجعی کورکورانه اطاعت نکنید.»
حالا پرسش این است که پشت این اختلاف درونی که دیگر به تقابل جدی کشیده شده است، چیست؟
واقعیت امر این است که نیروهای سیاسی طالبان در تمام بیست سال گذشته برای تصاحب دوبارهی قدرت در افغانستان، میجنگیدند و میدانستند که در این جنگ به پیروزی نمیرسند مگر اینکه از یکسو فرصت رفتن جامعه به مسیر توسعه و آموزش را صد کنند و از سوی دیگر، روایت «جهاد برای نجات دین از خطر نابودی» را در افکار مردمان روستایی، بهویژه جامعهی پشتون افغانستان پمپ کنند و با این کار زمینهای سربازگیری از میان مردم محروم از آموزش و توسعه را بیشتر کنند. برای همین، تا قبل از سقوط جمهوریت، جنگ و جهاد برای دفاع از دین و شریعت شعار وسوسهبرانگیز و پر رونق همهی حلقات رهبری طالبان بود. چه آنانی که واقعا از سر سادگی و باورمندی به تفکر تندروانه چنین شعاری را علم کرده بودند و چه آن مجموعهی سیاسیاندیش که میدانستند هدف اصلی جنگ، دست یافتن به قدرت است.
حالا که با خروج امریکا و فرار اشرف غنی طالبان دوباره بر افغانستان حاکم شده و قدرت سیاسی را تصرف کردهاند، صف تندروان ایدئولوگ و شریعتخواه این گروه در محور ملا هبتالله بر این باور اند که جهاد به پیروزی رسیده است و زمان، زمان اجرا و اعمال صددرصدی شریعت است. برمبنای همین باور، ملا هبتالله فرمانهای تندورانه بیرون داده و در پی تحکیم شریعت مطلق بر قلمرو تحت امرش میباشد. همینگونه از نظر هبتالله و همباوران تندرواش، هرگونه تماس و میانه با کشورهای خارجی غیرمسلمان، عمل ناجایز و مخالف شریعت معنا شده و چه بسا که میانه با کشورهای غربی، بهویژه امریکاییها را غلامی سیاسی ترجمه میکنند.
اما مجموعههای سیاسیاندیش طالبان که از اول برای تصاحب قدرت سیاسی میجنگیدند، میدانند که پس از تصرف دوبارهی افغانستان، حالا زمان تحکیم پایههای قدرت سیاسی است. این مجموعه میدانند که بدون هماهنگی و تعامل با امریکا و کشورهای غربی و بدون رعایت یکسری از مطالبات و واقعیتهای غیرقابل انکار در جامعه، نمیتوانند از پس تحکیم قدرت سیاسی در افغانستان بربیایند. برای همین خود را ناگزیر از تعامل حداقلی با واقعیتهای اجتماعی امروز افغانستان و هماهنگی با جامعهی جهانی میدانند.
ایدهی تعامل حداقلی برای تحکیم سلطهای حداکثری بر افغانستان، دال مشترک میان طالبان سیاسیاندیش و حلقات و چهرههای باورمند به سودای ناسیونالیسم پشتونی است. امری که در جریان هژده ماه گذشته، برایش تلاشهای گستردهای در داخل و خارج از افغانستان انجام شده است. چه بسا که چهرههای مطرح سیاسی، نظامی و فرهنگی باورمند به تفکر ناسیونالیسم پشتونی که در حکومت حامد کرزی و اشرف غنی عالیترین مقامهای دولتی را در اختیار داشتند، در این مدت تماسهای پیدا و پنهانی با طالبان سیاسیاندیش داشتهاند و همواره تلاش کردهاند نقش بهترین مشاوران برای حاکمان جدید کابل را داشته باشند.
تلاش برای همسویی با امریکا و جامعهی جهانی با پیششرط تصاحب بدون قیدوشرط قدرت سیاسی افغانستان، یک واقعیت بسیار واضح و عریان است که هم در بیش از هژده ماه پس از حاکمیت دوبارهی طالبان جریان داشته است و هم در زمان جمهوریت و گفتوگوهای صلح، میان طالبان و امریکا و همینگونه میان طالبان و سیاسیون درون جمهوریت جریان داشته است. تلاشی که در زمان جمهوریت خیرهسری اشرف غنی در خصوص بقای فردی خودش در رأس قدرت به نتیجه نرسید. حالا بهدلیل پافشاری تندروان مدعی «برپایی شریعت ملطق» در محور ملا هبتالله نتوانسته است اقبال این را بیابند که امریکا و کشورهای غربی و بازیگران تأثیرگذار منطقه را در امر مشروعیتشناسی «امارت اسلامی» در افغانستان با خود همسو کنند.
هزینهکردن روی خشونت و اسلام تندرو برای تصاحب قدرت سیاسی و حاکمیت در کشور مثل افغانستان، جدای از اینکه اشتباهترین، وحشتناکترین و غیرانسانیترین رویکرد ممکن در جدال قدرت سیاسی است، مصداق عینی این اصطلاح معروف است که: «شتر را سر بام بالا کردن یک غم، از بام پایین کردنش غم دیگر.»
طالبان سیاسیاندیش که در بیست سال گذشته با شعار جهاد به هدف نجات دین و شریعت و با ابزارهای ترور و انتحار برای تصاحب قدرت سیاسی جنگیدند و خشونت کردند، حالا پس از تصرف کابل و تصاحب تمام قدرت سیاسی افغانستان، تازه متوجه شدهاند که رویکرد اشتباه بیستسالهی خودشان، آنان را در چه سیاهچالهای انداخته است.
بهباور من، حالا کسانی چون ملا غنی برادر، امیرخان متقی، عباس استانکزی، سراجالدین حقانی و شهابالدین دلاور در درون طالبان و مدعیان حاکمیت ناسیونالیسم پشتونی در بیرون از طالبان بیشتر از بقیه میدانند که شتر بدمست تندروی و اسلام رادیکال را بر بام بلند کردن چه آسان بوده است. بسیج برای تفکر جهاد و رسیدن به رویای بهشت و حور از درون یک جامعهی محروم از آموزش و توسعه چه راحت بوده است؛ اما مهار و مدیریت تفکر انتحار و مجاب کردن عطش رسیدن به بهشت و حور چه سخت است. رام و راضی کردن ملا هبتالله برای دست کشیدن از سودای «تحکیم شریعت مطلق» امر ساده نیست که حاکمان کنونی کابل بتوانند از پساش بربیایند. انتشار نوار صوتی ملا هبتالله و متن اعلامیهی ذبیحالله مجاهد نشان داد که تلاش طالبان کابلنشین برای پایین کردن شتر از بام قدرت در قندهار از طریق مذاکره هیچ شانسی ندارد. و این یعنی توسل به حذف و احتمال خشونت در این تقابل، دیگر اجتنابناپذیر شده است.