اطلاعات روز

«خطرناک‌ترین جای جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» (۴)

نویسنده: امتیازگل | مترجم: غفار صفا

تاریخ پاکستان از زمان شکل‌گیری آن در سال ۱۹۴۷ تا حال تاریخ خوشایندی نبوده، اما من باور ندارم که افراطیت و تروریسم بخشی از ژن ما باشد. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ یک نقطه‌ی عطف بود، زمانی که دولت غیرنظامی ذولفقارعلی بوتو تصمیم گرفت روی «افغان‌»های مخالف سرمایه‌گذاری کند تا از آنان علیه دولت جدید در کابل که به‌طور نگران‌کننده‌ی به کمونیست‌های اتحاد شوروی گرایش داشت، استفاده کند. پس از آن بود که مناطق قبایلی نیمه‌خودمختار پاکستان تبدیل شد به سکوی پرتاب و آموزشگاه «افغان‌»های مخالف.

ربع یک قرن بعدتر، به تعقیب رویداد یازدهم سپتامبر در ایالات متحده امریکا، افغانستان دستخوش جنگ‌های شدیدی شد. در نتیجه حملات خونین نظامی در مناطق خودمختار قبایلی که جزء صوبه سرحد پاکستان شناخته می‌شد، مخصوصا وزیرستان، مهمند و باجور، توجه جهان را به‌ خود جلب کرد.

تا پیش از راه‌اندازی جهاد ضد شوروی در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰، به حمایت سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) و اداره‌ی اطلاعات عمومی عربستان سعودی (جی‌آی‌دی) و اجرای آن توسط سازمان اطلاعات پاکستان (آی‌اس‌‎آی)، اکثر سرزمین‌های قبایلی که توسط مقررات جرایم مرزی به‌جامانده از حاکمیت استعماری بریتانیا اداره می‌شد، در حاشیه قرار داشته و نادیده گرفته می‌شدند؛ مناطقی که بودجه‌ی کافی برای انکشاف نداشتند و از زیرساخت‌های اولیه نیز محروم بودند. صلاحیت‌های قانونی اسلام‌آباد در این ساحه هم محدود بود و هم مصلحتی. آمیزه‌ای از عوامل متعدد، بستر مناسبی را برای فعالیت‌های غیرقانونی فراهم کرد: تولید و قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه و کالاهای تجارتی که مطابق توافق‌نامه‌ی ترانزیتی با افغانستان از طریق بندر کراچی، از بحیره عرب وارد این مناطق می‌شد. همچنان پناهگاهی شده بود برای باندهای تبهکاری که از قوانین پاکستان فرار می‌کردند. اکثر کارمندان دولت محلی با دریافت رشوه مستقیم از قاچاق‌چیان، دست‌فروشان مواد مخدر و آدم‌ربایان و شرکت در معاملات غیرقانونی مرزی از این وضعیت سود می‌بردند و بنابراین، برای جلوگیری از این خلافکاری‌ها کاری انجام ندادند. اداره‌ی فدرال در ازای وفاداری افراد قبایل که ارتش آنان را مدافعین خط اول دفاع از مرزها می‌دانست، بر همه‌ی این فعالیت‌ها چشم پوشیده بود. 

جنرال نصیرالله بابر، مسئول عمومی نیروهای مرزی پاکستان در پیشاور، مرکز ایالت شمال‌غرب (بعدا وزیر داخله‌ی پاکستان در زمان بی‌نظیر بوتو طی سال‌های ۱۹۹۳ و ۱۹۹۶)، روندی را آغاز کرد که تا دودهه‌ی دیگر بر استراتژی پاکستان در مورد افغانستان تأثیرگذار بود. نیروهای مرزی مستقر در ایالت‌های صوبه سرحد و بلوچستان از وزارت داخله فرمان می‌گرفتند نه ارتش. وظیفه‌ی اصلی آن‌ها کمک به نهادهای محلی مجری قانون برای حفظ نظم و تطبیق قانون ا‌ست؛ عملیات گشت‌زنی مرزی و مبارزه با قاچاق نیز از وظایف این نیروها است.

نصیرالله بابر، بریگد اسلم بودلا و آفتاب شیرپاو (که آن زمان کاپیتان ارتش بود و سپس دوبار عضو کابینه در ایالت صوبه سرحد شد و از اکتوبر سال ۲۰۰۲ تا نوامبر ۲۰۰۷ وزیر داخله‌ی پاکستان بود) و چند افسر پولیس پشتون از جمله سید فدا یونس را مأمور ساخت تا در راستای فشار پاکستان بر افغانستان کار کنند. 

دید و وادیدهای منظم افغان‌‌های انتخاب‌شده برای دریافت رهنمودها جهت تحقق اهداف پاکستان در افغانستان، از ماه اکتوبر سال ۱۹۷۳ آغاز شد. بسیاری از این افراد شامل لیست معاش‌بگیران نیروهای پولیس مناطق سرحدی بین ایجنسی‌های خودمختار قبایلی، مربوط ژاندارم سرحدی و شهرهای جنوبی ایالت شمال‌غرب پاکستان بودند. در اوایل سال ۱۹۷۴، یک افسر «آی‌اس‌آی» فهرستی متشکل از هزار و ۳۳۱ شهروند افغانستان و خانواده‌های‌شان را به سفارت پاکستان در کابل جهت دریافت معاشات ماهیانه سپرده است؛ سندی که به‌‍دلیل محرمیت آن کدگذاری شده بود. من این اطلاعات را از یک کارمند بلندرتبه‌ی سابق سفارت پاکستان بدست آورده‌ام.

بعدتر از میان این گروپ، شماری از جوانان به‌‎شمول گلبدین حکمتیار، برهان‌الدین ربانی، یونس خالص و رسول سیاف، برای آموزش‌های کماندویی در یک منطقه‌ی کوهستانی به‌نام چیرات، به فاصله‌ی تقریبا هشتاد کیلومتری جنوب پشاور، جایی که نیروهای ویژه‌ی کوماندوی پاکستان آموزش می‌دیدند، انتخاب شدند. این «افغان‌»ها بعدا گروهای جهادی خود را تشکیل دادند. آنان نه تنها در مورد جنگ‌های چریکی آموزش دیدند که بودجه‌ی فراوانی نیز برای شکل‌دادن به افکار عمومی به نفع پاکستان و علیه احزاب طرفدار مسکو دریافت نمودند. پاکستان از طریق «اف‌سی»، بودجه‌ای کم‌تر از ۲۰۰ هزار دالر را برای تمویل تسلیحات کوچک و نمایندگان خود در افغانستان تخصیص داد. تمام فعالیت‌ها از طریق «اف‌سی» یا مرکزی که در آن بابر برای مراقبت و نظارت از «بچه‌های» خود یک تیم بازرسی ایجاد کرده بود، صورت می‌گرفت. برای چاپ، انتشار و توزیع مواد تبلیغاتی در داخل افغانستان تعدادی ماشین‌های تحریر، ماشین‌های زیراکس و لوازم‌التحریر فراهم گردید.

در آن زمان، تقریبا تمام گروه‌ها در چوکات حزب اسلامی فعالیت می‌کردند، اما در سال ۱۹۷۷، جنرال ضیاءالحق، فرمانده ارتش پاکستان این گروه را تجزیه کرد. نصیرالله بابر در یکی از صحبت‌هایش به من گفت که هیچ نمی‌فهمد که چرا ضیاءالحق این کار را کرد.

بسیار پیش از این‌که روس‌ها در دسامبر سال ۱۹۷۹ داخل افغانستان شوند، بابر اظهار داشت که او پلی شده بین «بچه‌های» پاکستان و امریکایی‌ها. نخستین تماس زمانی صورت گرفت که بابر، ربانی و حکمتیار را جهت ارزیابی نزد دیپلومات‌های امریکایی به اسلام‌آباد فرستاد. «آنان (امریکایی‌ها) نظر من درباره‌ی این افراد را جویا شدند، افرادی که من از طریق مکالمه‌ی تلفونی با دیپلومات‌ها، آنان را با نام‌های مستعار “ماسون” یا “نجار” معرفی کرده بودم که در راه اسلام‌آباد هستند.»

جنرال ضیا در جولای ۱۹۷۷، طی یک کودتایی در نیمه‌شب، قدرت را بدست گرفت و نخست‌وزیر ذولفقارعلی بوتو را برکنار کرد. یک سال پیشتر از آن، بوتو از بین همه نامزدهای احتمالی برای بلندترین پست نظامی، جنرال ضیا را برگزیده بود زیرا او را یک نظامی وفادار و فاقد جاه‌طلبی می‌دانست. اما این فرد وفادار به‌زودی از حامی خود روی برتافت و از آشفتگی‌های برخاسته از انتخابات ملی بحث‌برانگیز ماه مارچ همان سال استفاده کرد. نتایج انتخابات آن سال به‌دلیل تقلب گسترده به نفع حزب لیبرال مردم پاکستان (پیپلزپارتی) مربوط بوتو، از جانب ائتلاف اپوزیسیونی متشکل از چندین حزب راست‌گرا، رد شد. بوتو که یک‌دهه پیش ذهنیت مردمان فقیر و تهی‌دست پاکستان را با شعار (نان، لباس و خانه)‌ به‌سوی خود جلب کرده بود، از کناررفتن خودداری کرد و سعی کرد تا با تسلیم‌شدن در برابر برخی از خواست‌های مخالفان، پیروزی خود را حفظ کند. خواست‌های مخالفان عبارت بود از ممنوعیت الکل، قمار، مسابقه‌ی اسپ‌دوانی و همچنین پذیرش تعطیلات هفتگی روز جمعه به‌عنوان روز مقدس مسلمانان.

در ماه جولای، پس از چند هفته‌ مذاکرات پرتنش حزب مردم با مخالفان خود به توافق رسیدند که: انتخابات جدیدی را به‌خاطر یک‌ سوم کرسی‌های اسامبله ملی برگزار کنند. کم مانده بود دو جانب تفاهم‌نامه‌ای را امضا کنند که جنرال ضیا وارد عمل شد و نیروهای خود را در ساعات اولیه‌ی صبح پنجم جولای به حرکت در آورد؛ بوتو و مخالفانش را دستگیر و حکومت نظامی را اعلام نمود. برخورد تحقیرآمیز بوتو نسبت به ضیا، هنگام ملاقات شان در موری، یک قرارگاه کوهستانی در ۵۰ کیلومتری شمال اسلام‌آباد، یک هفته بعدتر از کودتا و اظهارات تند او درباره‌ی حکومت نظامی در سال ۱۹۷۸ (مدت کوتاهی که آزاد بود)، سرنوشت آینده‌ی او را رقم زد. ضیا چاره‌ای ندید جز این‌که او را در حبس خانگی قرار دهد و پرونده‌ی قتل پرجنجال یکی از رهبران سابق حزب مردم را که بوتو در آن متهم بود، روی‌دست گیرد. دادگاه عالی لاهور که قضات آن اکثرا مخالفان بوتو بودند، او را مجرم شناخت و حکم اعدامش را صادر کرد. بوتو به دادگاه عالی دادخواست سپرد. با این‌که سه قاضی از هفت قاضی آن به‌طور جدی حکم محکمه‌ی لاهور را زیر سؤال بردند و این پرونده را رد کردند، اما محکمه عالی حکم اعدام را تأیید کرد. ضیا از ترس بازگشت رهبران حزب مردم به صحنه‌ی سیاسی، درخواست‌های بین‌‎المللی مبنی بر عفو بوتو را ناشنیده گرفت و به تاریخ پنجم اپریل ۱۹۸۹ او را به چوبه‌ی دار فرستاد.

جنرال ضیاء‌الحق به‌عنوان دیکتاتور نظامی جدید پاکستان در ابتدا به نظریه‌ی استفاده از نیروهای «افغان» تحت حمایت پاکستان چندان اهمیت قایل نبود. این زمانی است که هنوز «آی‌اس‌آی» در عملیات ضد شوروی فعالانه شرکت نداشت و هزینه‌های مالی پاکستان برای این هدف که در زمان بوتو تمویل می‌‌شد، رو به کاهش گذاشته بود. بعد از تشکیل دولت طرفدار مسکو در اپریل ۱۹۷۹ در کابل بود که سرانجام جنرال ضیاء از خواب بیدار شد.

اندکی پس از حمله و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی بود که ایالات متحده طرح استفاده از نیروهای اپوزیسیون «افغانی» ساخته‌شده توسط پاکستان در اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ را به‌عنوان یک نیروی نیابتی در مقابله با شوروی روی‌دست گرفت. افراد شامل این اپوزیسیون عبارت بودند از گلبدین حکمتیار، مولوی محمدیونس خالص، پروفیسور برهان‌الدین ربانی، پروفیسور عبدالرب رسول سیاف، مولوی محمدنبی محمدی، صبغت‌الله مجددی و یک‌ تعداد دیگر. جنرال ضیاء سرانجام موافقت کرد که پاکستان را به مسیر تأمینات مالی و تسلیحات سیا و (جی‌آی‌دی) تبدیل کند.

سال‌های حکومت ضیا: آغاز جهاد دینی

جنرال ضیا در دوران حکومت استبدادی خود، به‌ویژه در سه سال اول آن، اقدامات جدیدی را برای تبدیل دولت پاکستان به یک دولت آشکارا اسلامی، روی‌دست گرفت. بوتو اندکی پیش از برکناری‌اش استفاده از الکل را ممنوع قرار داده و روزهای جمعه را تعطیل عمومی اعلام نموده بود. اما جنرال ضیا که تعصب دینی را با هوشمندی سیاسی به‌هم آمیخته بود، برنامه‌ی اسلامیزه‌سازی را به یک سطح جدیدی ارتقا داد. در نتیجه شماری از افسران نظامی و بوروکرات‌های ملکی برای اثبات اسلامی‌بودن خود به جان هم افتادند.

استفن کوهن، نویسنده‌ی مشهور امریکایی طی یک بررسی جامع از ارتش پاکستان به‌نام «نظریه‌ پاکستان» می‌نویسد: «برای ضیا، یک پاکستان واقعا اسلامی دارای ویژگی‌های اخلاقی ایستادگی در برابر هند است، زیرا این ویژگی به دانشمندان، جنرال‌ها و سیاست‌مدارانش روحیه می‌بخشد. ضیا از این گروه‌های اسلامی در داخل پاکستان علیه مخالفان چپ‌گرای خود، به‌ویژه پیپلز پارتی وسیعا استفاده می‌کرد. هرگاه احساس می‌کرد که این اتحاد سودمندی لازم را ندارد، از خیانت به آنان ابا نمی‌ورزید.»

یکی از پایدارترین دگرگونی‌ها در زمان حاکمیت جنرال ضیا در پاکستان در زمینه‌ی آموزش بود. او در تبانی با دانشگاه نبراسکای امریکا، دانشگاهی که از سال ۱۹۷۵ با دانشگاه کابل همکاری داشت، پروژه‌ی گسترده‌ی اصلاحات درسی را روی‌دست گرفت. در اوایل سال ۱۹۸۰، این دانشگاه با درخواست سیا، مؤظف شد تا برای دانش‌آموزان «افغان» کتاب‌های درسی جدیدی را تهیه کند؛ کتاب‌هایی برای ترویج نظریه‌ی جهاد و روحیه‌ی شوروی‌ستیزی. این پیام‌ها را درج صفحات کتاب‌های مکاتب نمودند:

الف: الله؛ الله یکی‌ است.

 پ: پدر؛ پدر به مسجد می‌رود.

 د: دین؛ دین ما اسلام است؛ روس‌ها دشمن دین اسلام هستند.

 ج: جهاد؛ جهاد واجب است. برادرم به جهاد رفته، مادرم به مجاهدین آب داد.

پ: پنج؛ دین اسلام پنج رکن دارد.

و: وطن؛ وطن ما افغانستان است. مجاهدین وطن ما را معروف کردند… مردم مسلمان ما کمونیست‌ها را شکست می‌دهند. مجاهدین وطن عزیر ما را آزاد می‌کنند.

م: مژده؛ موشک‌های مجاهدین مانند باران بر سر روس‌ها می‌بارد. برادرم به من مژده داد که روس‌ها در کشور ما طعم شکست را خواهند چشید.

این درس‌ها برای دانش‌آموزان صنوف بالا واضح‌تر بود: در یک سؤال ریاضی صنف چهارم از دانش‌آموزان خواسته می‌شود که با استفاده از سرعت یک مرمی و مجموع فاصله‌ای که طی می‌کند، زمان برخورد آن را به پیشانی یک روس، محاسبه کنید.

این اصلاحات بلندپروازانه در برنامه‌های درسی افغانستان، در چاپ‌خانه‌های پشاور، جایی‌که نیم‌میلیون پناهنده‌ی «افغان» در آن زندگی می‌کردند، انجام شد. جنرال ضیا همچنین دستور داد تا برنامه‌های درسی پاکستان نیز با تأکید ویژه بر فضایل سبک زندگی اسلامی بازنگری شوند. هدفش از این اصلاحات پرورش نسل جدیدی از اسلام‌گراها بود.

در زمان حاکمیت جنرال ضیا بود که پاکستان تبدیل شد به میدان جنگ نیابتی عربستان و ایران. هردو کشور میلیون‌ها دالر برای حمایت از احزابی که ایدئولوژی‌‌های مذهبی مربوط آنان را تبلیغ می‌نمودند، سرمایه‌گذاری کردند. رشد بی‌سابقه‌ی حوزه‌های علمیه‌ی مکاتب مختلف فکری، یعنی «مهد پرورش جهادیسم» در آینده، برای جنرال ضیا این امکان را فراهم می‌کرد که تا آنان و گروه‌های سیاسی و مذهبی را علیه نیروهای سیاسی لیبرال که عمدتا اداره‌‎ی روند سیاسی پاکستان را در اختیار داشتند، به‌کار گیرد. هزینه‌ی مدارس دینی در طول سال‌های حاکمیت ضیا رونق گرفت و نظام آموزشی دولتی پاکستان افول خود را از آن زمان آغاز کرده و این روند تا اکنون ادامه دارد.

یک فلم‌بردار اهل پیشاور به من گفت که تقریبا تمام چاپ‌خانه‌های بزرگ این شهر مشغول چاپ کتاب‌های اصلاح‌شده هستند. شمار زیادی از آموزگاران «افغان» شب و روز در این بنگاه‌ها به اصلاح اشتباهات گذشته و حذف تأثیرات تربیتی آن می‌پردازند، کاری که برای «جهادیزه» نمودن سیستم آموزشی افغانستان و پاکستان مؤثر است. یک آموزگار کهن‌سال «افغان» از میان ده‌ها کادر علمی، وظیفه‌ی بازنگری نصاب‌های درسی را به عهده داشت. او که در گوشه‌ای از پاتوق «یواس‌آی‌دی» داخل کمپ چمباتمه زده و اطرافش را کتاب‌های درسی پشتو و دری احاطه نموده بود، روی یک دفترچه‌ی بزرگ خط زد و گفت: «ما اکنون آنچه را بیست سال پیش در این کتاب‌ها وارد کرده‌ایم، حذف می‌کنیم.»

آی‌اس‌آی و جهاد افغانی

مناطق مرزی پاکستان به‌دلیل همجواری با ولایت‌های پکتیکا، پکتیا، ننگرهار، کنر، زابل و قندهار در شرق و جنوب‌شرق افغانستان به پایگاه‌های جدید جهاد ضد شوروی تبدیل شدند. این مناطق بی‌قانون به‌عنوان پست‌های ترانزیت، هم برای اسلحه و هم برای ستیزه‌جویان اسلامی که از سراسر جهان اسلام سرازیر می‌شدند، عمل می‌کردند. این مناطق هم زمین آموزش‌ها و تمرینات نظامی را فراهم می‌کرد و هم ذخیره‌‌گاه‌های سلاح‌ها و مهماتی بود که سیا برای مجاهدین می‌فرستاد. اصطلاح «مجاهدین» تبدیل شد به معادل چالش امریکا برای روس‌ها. افزون بر ده‌ها اردوگاه آموزشی واقع در صوبه سرحد و بلوچستان، جایی که آموزگاران آی‌اس‌آی مجاهدین افغان را آموزش می‌دادند، صدها مدرسه‌ی دینی برای جذب پناهندگان «افغان» و به‌عنوان مراکز تبلیغ و سربازگیری در جنگ علیه نیروهای کمونیستی، تأسیس گردیده بودند.

این نقش جدید برای پاکستان فرصتی را فراهم کرد تا به‌صورت جدی در زمینه‌ی تحقق رویای دیرینه‌اش که «تأمین عمق استراتژیک در افغانستان از طریق تشکیل یک دولت همسوی پاکستان در کابل» بود، کار کند. به این دلیل جنرال ضیا تصمیم گرفت تا فعالیت دستگاه امنیتی و اطلاعاتی خود را در جنگ مخفیانه‌ای که توسط سیا تأمین می‌شد، هماهنگ سازد. پس از پیروزی، امید می‌رفت که این گروه‌های نیابتی به منافع پاکستان توجه کنند و مرزهای غربی امن و مطمئنی را فراهم سازند تا پاکستان بتواند ارتش خود را در مرزهای هند متمرکز سازد.

پاول تاد و جاناتن بلوخ طی مقاله‌ای در اطلاعات بین‌المللی می‌نویسند: سرویس‌های مخفی جهان امروز، خاطرنشان کرده‌اند که سیا تقریبا شش میلیار دالر برای جهاد افغانستان هزینه کرده. هزینه‌ی عربستان سعودی نیز برای تأمین تسلیحات مجاهدین «افغان» کم‌تر از ایالات متحده نیست. این کشور تا سال ۱۹۹۲ حدود پنج میلیارد دالر هزینه کرده است. شبکه‌ای از کمپ‌های آموزشی که توسط آی‌اس‌آی در پاکستان و خاک افغانستان مدیریت می‌شود، تا اوایل ۱۹۹۰ حدود ۳۵ هزار داوطلب را از سراسر جهان اسلام که بخش قابل توجه آن از کشور عربستان سعودی بود، آموزش داده است. برای ادامه‌ی فعالیت‌های آنان اغلب جهادی‌ها از ۲۰ هزار مدرسه‌ی دینی پاکستان که توسط عربستان سعودی تمویل مالی می‌گردید، انتخاب می‌شدند.

در سال ۱۹۸۹، دفتر سعودی-پاکستانی «مختب‌الخدمت» یا مرکز خدمات مستقر در پیشاور که وظیفه‌ی آن هماهنگی جهاد افغانستان بود، جایش را به یک نهاد مخفی‌تر یعنی پایگاه نظامی «القاعده» سپرد. براساس برخی از برآوردها، بیش از ۱۰۰ هزار ستیزه‌جوی افراط‌گرای اسلامی به هدف تشکیل یک شبکه گسترده‌ی جهانی، باید از دل درگیری‌های افغانستان بیرون می‌آمدند.

به گزارش تاد و بلوخ: سیا پس از سال ۱۹۹۲ صحنه را ترک کرد، اما آی‌اس‌آی که اعضای آن ده برابر شده بود و طی این سال‌ها به ۲۰ هزار نفر افزایش یافته بود، همچنان به گسترش خود ادامه داد  و در نیمه‌ی سال‌های ۱۹۹۰، به ۴۰ هزار نفر با هزینه‌ی یک میلیارد دالر در سال رسید. این رقم با توجه به منابع مالی پاکستان، تولید ناخالص ملی و میزان عواید سرانه، بسیار متورم به نظر می‌رسد. ولی این یک واقعیت غیرقابل انکار است که جهاد ضد شوروی باعث شد تا آی‌اس‌آی تبدیل شد به یک سازمان یک‌پارچه. روابط تنگاتنگ میان آی‌اس‌آی و جی‌آی‌دی عربستان سعودی تا اکنون ادامه دارد. اما هزینه‌ی اختصاصی افغانستان پس از خروج شوروی‌ها در فبروری سال ۱۹۸۹، قطع گردید.

این درگیری، منابع مادی قابل توجه، مهمات و تسلیحات مناسب برای جنگ‌های چریکی را در اختیار آی‌اس‌آی و ارتش پاکستان قرار داد. مشارکت در جهاد افغانستان در واقع یک مسئولیت اضافی را بدوش آی‌اس‌آی قرار داده بود: جمع‌آوری اطلاعات و اجرای عملیات. کاری که قطعا پی‌آمد‌هایی برای سیاست داخلی خواهد داشت. حتا پس از کشته‌شدن جنرال ضیا در یک سانحه‌ی هوایی در آگست ۱۹۸۸، ارتش استفاده از زیرساخت‌های آی‌اس‌آی را برای اعمال نفوذ بر سیاست‌های دولت در جهتی که فرماندهی عالی ارتش آن را مطلوب تشخیص می‌داد، همچنان ادامه داد. سیاست‌مداران دست راستی و احزاب مذهبی-سیاسی را برای حفظ موازنه در برابر احزاب جریان اصلی چون حزب مردم پاکستان ذوالفقارعلی بوتو قرار داد تا سیاست‌های‌شان را در رابط به هند و افغانستان به راحتی دنبال کنند. 

این اولین‌باری نبود که ارتش برای اهداف خاص سیاسی خود به گروه‌های اسلامی تکیه می‌کرد. در جریان جنبش جدایی‌طلبی بنگال در پاکستان شرقی (بنگلادیش کنونی) در سال‌های ۱۹۷۱-۱۹۷۰، ارتش پاکستان از رهبران جماعت اسلامی (جی‌آی)، برای سرکوب روشنفکران و سایر حامیان جنبش بنگلادیش وسیعا استفاده کرد. با این جریان، روند غم‌انگیز و شوم استفاده از احزاب اسلام‌گرا برای سرکوب یا حذف مخالفان سیاسی، رهبران جدایی‌طلب قومی و گروه‌ها و افرادی که مخالف پالیسی‌های ارتش بودند، آغاز شد.

زمانی که جنرال ضیاءالحق، ذوالفقارعلی بوتو را طی یک کودتا برکنار کرد، نه تنها آشکارا از گروه‌هایی مانند (ال‌جی) تمجید کرد که از آن‌ها در اداره‌ی دولت نیز درخواست کمک نمود. همچنین اطمینان حاصل نمود که ال‌جی و همکاران «افغان»شان به‌ویژه حزب اسلامی حکمتیار، در امر جهاد علیه نیروهای شوروی، تسلیحات و پول کافی دریافت می‌کنند. آی‌اس‌آی در شهر پشاور مراکزی جهت آموزش داوطلبان عربی و افریقایی در امر جهاد، ایجاد کرد.

این روابط در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ عمیق‌تر شد و آن زمانی بود که آی‌اس‌آی شروع کرد به آموزش ناراضیان کشمیری که بسیاری از آنان پس از انتخابات جنجالی کشمیر در سال ۱۹۸۹ به پاکستان فرار کرده بودند. این افراد ابتدا تحت پرچم جبهه آزادی‌بخش جامو و کشمیر (جی‌کی‌ال‌اف) و سپس تحت عنوان حزب‌المجاهدین فعالیت داشتند (که به مکتب فکری ال‌جی پیوستند). آی‌اس‌آی همچنان به حمایت از گروه‌های نوظهور کوچک‌تر ادامه داد و حتا به گروه‌های مختلف مستقر در پاکستان، مانند لشکر طیبه (ال‌یی‌تی) و حرکت‌الانصار (حرکت‌المجاهدین) برای فعالیت کشمیر کمک کرد.

سازمان نظامی تحت رهبری آی‌اس‌آی مسیری را دنبال کرد که مملو از خطر بود. افکار عمومی در مورد پی‌آمدهای آن به دو دسته تقسیم می‌گردد. اما در ماه‌های اخیر، به‌دلیل وخامت شدید اوضاع امنیتی، این تقسیم‌بندی‌ کم‌رنگ شده. افکار عمومی در داخل پاکستان به این باور است که تلاش‌های این نهاد برای گسترش نفوذ در عمق افغانستان نتیجه‌ی معکوس داشته است.

جنرال اشفاق پرویز کیانی که پس از کناره‌گیری جنرال مشرف از سمت خود، در اواخر نوامبر ۲۰۰۸ رییس ستاد ارتش شد، اصرار دارد که موضوع عمق استراتژیک در افغانستان در سطح جهانی اشتباه درک شده است. جنرال کیانی در شانزدهم جنوری ۲۰۰۹ طی یک بحث طولانی در مورد ستیزه‌جویان مناطق قبایلی در اقامتگاه خود در راولپندی ادعا کرد که هدف ما «افغانستان صلح‌آمیز، با ثبات و دوستانه؛ نه کم‌تر و بیشتر است. ما نمی‌توانیم برای افغانستان آن‌چیزی را آرزو کنیم که برای پاکستان نمی‌خواهیم.» او این حرف‌ها را در واکنش به انتقاداتی گفت که عمدتا از واشنگتن، لندن و کابل بر پاکستان وارد می‌شد و ادعا می‌گردید که پاکستان همیشه رویای استعمار افغانستان را داشته است. کیانی با یادآوری دماغ خونین روس‌ها در افغانستان و مقاومتی که هم‌اکنون در برابر ائتلافی به رهبری امریکا و ناتو در این کشور جریان دارد، گفت: «این امکان‌پذیر نیست. ما از این درس تاریخ افغانستان غافل نیستیم که می‌گوید این ملت هرگز سلطه‌ی خارجی را نمی‌پذیرد.» در دهه‌ی ۱۹۸۰، اسامه بن لادن پناهگاهی در حاشیه‌ی اجنسی میرانشاه در وزیرستان شمالی ساخته بود؛ منطقه‌ای که با ولایت پکتیا در شرق افغانستان هم‌مرز است. زمانی که شوروی در فبروری ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شد، امریکایی‌ها نیز این منطقه را به حال خودش گذاشتند. سرزمین‌های قبایلی از رادار آنان خارج شد، اما گروه‌های مذهبی، کارتل‌های تجاری و مافیای مواد مخدر به فعالیت خود کماکان ادامه دادند. دولت به دست‌آوردهای جهاد توجه چندانی نکرد و این بی‌تفاوتی باعث شده که شورش‌های الهام‌گرفته از القاعده در مناطق ناهموار قبایلی همچنان در حال گسترش باشند و فراتر از آن دامنگیر پاکستان نیز شده است.