اطلاعات روز

سال نو و آینده‌ی طالبان در افغانستان

سؤالی که این روزها در ذهن شهروندان افغانستان می‌گردد این است: طالبان تا کی بر افغانستان حکم خواهند راند؟

شاید این همان سؤالی است که مردم ایران پس از حاکمیت روحانیان از خود می‌پرسیدند. در سال ۱۳۵۷ شمسی در ایران انقلاب شد. این انقلاب را معمولا «انقلاب اسلامی ایران» می‌خوانند. در پی آن انقلاب، نظامی به میان آمد که تا امروز به‌نام «جمهوری اسلامی ایران» شناخته می‌شود. شاید در آن زمان هیچ‌کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند که آن نظام در حدود چهل‌وچهار سال دوام بیاورد. دوام آوردن آن نظام برای چهاردهه زندگی‌های بسیاری را به هم زد. کسی که در آن ایام چهل‌ساله بود و در آن شرایط وطن خود -ایران- را ترک کرده بود و امیدوار بود «به‌زودی» به ایران برگردد، امروز (اگر زنده باشد) هشتادوچهارساله است؛ اگر زنده نباشد، در جایی دیگر از جهان، در حسرت وطن، از دنیا رفته است.

دور اول حکومت طالبان در دهه‌ی نود میلادی در اثر نادانی طالبان به پایان رسید. نادانی به این معنا که طالبان در آن وقت تصور ناقصی از اوضاع جهان داشتند و گمان می‌کردند که هیچ نیرویی در دنیا نیست که بخواهد یا بتواند خود را با نیروی توقف‌ناپذیر طالبان درگیر کند. آن محاسبه غلط ثابت شد؛ حکومت امریکا (که در آن دوره توسط مجموعه‌یی از سیاستمداران جنگ‌طلب فراکسیون محافظه‌کار دولت اداره می‌شد)، به یاری همراهان خود در پیمان ناتو، بر طالبان حمله کرد و به سرعت گلیم امارت طالبان را جمع کرد.

در این دور، به نظر می‌رسد که طالبان به دو گروه عمده تقسیم شده‌اند:

  1. آنانی که بر بقای حکومت طالبان در درازمدت بیمناک‌اند.
  2. آنانی که یا از بقای حکومت خود اطمینان دارند و یا این وجه قضیه برای‌شان اهمیت درجه یک ندارد.

در گروه اول، که گفته می‌شود بیشتر حقانی‌ها هستند، رهبران طالبان سعی می‌کنند با جهان وارد معامله شوند و حکومت طالبان را از انزوای بین‌المللی بیرون بیاورند.

در گروه دوم، محور ملا هبت‌الله آخوندزاده (شاخه‌ی قندهاری‌ها)، بیشتر افراد ایدئولوگ و مجاهدان انعطاف‌ناپذیر گرد آمده‌اند که نه در داخل برای خود حریفی می‌بینند و نه در خارج خصم توانایی که بتواند حکومت فعلی را ساقط کند. بر مبنای نگاه ایدئولوژیک این گروه، اساسا اهمیتی هم ندارد که چه چالش‌هایی ممکن است حکومت طالبان را در تنگنا بگذارد. برای این گروه تطبیق سرسختانه‌ی اندیشه‌های قبیله‌یی-مذهبی‌شان اهمیت درجه اول دارد. رهبران این گروه حاضراند برای تطبیق دگم‌های ایدئولوژیک خود هر هزینه‌یی را متقبل شوند.

چه سناریوهایی می‌توانند کمر طالبان را بشکنند؟

یک، حمله‌ی خارجی

طالبان در برابر حمله یا فشار نظامی از بیرون بسیار آسیب‌پذیر هستند. علت اصلی این آسیب‌پذیری بیش از آن‌که در قدرت نظامی خارجی‌ها یا ضعف طالبان باشد، در آمادگی مردم افغانستان برای پایان‌بخشیدن به حکومت طالبان است. هر حمله‌ی خارجی بر طالبان فورا تمام پتانسیل‌های ساکت‌مانده‌ی نیروهای داخلی ضدطالبان را فورا فعال خواهد ساخت و طالبان را در موضعی بسیار آسیب‌پذیر قرار خواهد داد. رفتار سرکوبگرانه‌ی طالبان در بیست ماه گذشته نارضایتی عمیقی را در میان مردم پخش کرده است.

اما تقریبا مسلم است که در آینده‌ی نزدیک هیچ کشوری، با هیچ توجیهی، بر طالبان حمله‌ی نظامی نخواهد کرد. امریکا و اروپا گرفتاری‌های بزرگ‌تری دارند: اول روسیه، بعد ایران و چین. افکار عمومی در کشورهای غربی نیز قطعا با ماجراجویی‌های نظامی حکومت‌های‌شان در افغانستان موافق نیستند. کشورهای عربی، ایران و پاکستان از حامیان طالبان هستند. کشور روسیه درگیر جنگ با اوکراین است. بنابراین، گزینه‌ی حمله‌ی خارجی منتفی است.

دو، شورش مؤثر داخلی

طالبان در کم‌تر از دو سالی که بر افغانستان حاکم شده‌اند، مردم افغانستان را زیر فشارهای سنگین گذاشته‌اند. از نظر اقتصادی، اکثر مردم بدترین درجه‌ی فقر را تجربه می‌کنند. از نظر سیاسی، تمام راه‌ها برای اظهار عقیده‌ بر روی مردم بسته شده‌اند. مردم از ساده‌ترین فرصت‌ها و آزادی‌های مدنی محروم هستند. از نظر حقوقی، هیچ قانونی برای حفاظت از حقوق شهروندان وجود ندارد و هر فرمانده طالبان برای خود پادشاهی است که حیات و ممات مردم به ذوق شخصی او بسته است. تعدی به مال و جان و ناموس مردم در سرتاسر کشور جریان دارد و طالبان برای توقف آن کاری نمی‌کنند. در موارد بسیاری، خود طالبان به این تعدی‌ها متهم هستند.

آیا مردمی که در این حد زیر فشار هستند، دست به شورش خواهند زد و نظام طالبانی را واژگون خواهند کرد؟

پاسخ به این سؤال (در صورتی که حمله‌ی خارجی در میان نباشد) منفی است. به این دلیل ساده: مردم هیچ اطمینانی ندارند که پس از سقوط حکومت طالبان کشور در آشوب و ویرانی بیشتر غرق نشود و حکومت خوب و خدمتگزاری به‌جای طالبان بیاید. تجربه‌ی فساد و ناکارآمدی گسترده‌ی حکومت قبلی نیز هنوز در خاطر مردم هست. مردم از طالبان عمیقا ناراضی هستند، اما در چشم‌انداز خود وضعیت پساطالبانی‌ امیدوارکننده‌یی نمی‌بینند. تجربه‌ی طولانی سقوط رژیم‌ها و بهتر نشدن اوضاع اکثر مردم را نسبت به شورش‌های پرهزینه‌ی مسلحانه بدبین کرده است. نداشتن سلاح و نبود سازماندهی و رهبری در داخل کشور نیز امکان شورش گسترده و مؤثر را برای مردم از میان برده است.

شقاق درونی طالبان

آیا دودستگی در میان رهبران طالبان و تنش میان شاخه‌ی عملگرا و شاخه‌ی شریعت‌مبنا سرانجام به بحرانی خشونت‌بار تبدیل خواهد شد و طالبان را از درون فرو خواهد پاشاند؟ آیا نزاع‌های دیرینه‌ی طایفه‌یی و قبیله‌یی (جنگ بر سر قدرت و ثروت و منزلت) در هیأت جنگ‌های خونین سر بر خواهند آورد و حکومت طالبان را بر زمین خواهند زد؟

در تاریخ افغانستان، هر وقت که مبنای توزیع قدرت در میان پشتون‌ها فقط سهم‌دهی بر اساس نفوذ قبیله‌یی بوده است، حکمرانی‌ها دایما در این نزاع‌های درونی فروپاشیده‌اند. این واقعیت حداقل از زمان فرزندان احمدشاه درانی تا اکنون در افغانستان تجربه شده است. آنچه در مورد طالبان متفاوت به نظر می‌رسید، گرد آمدن رهبران و پیروان این گروه بر محور یک ایدئولوژی مذهبی فرا-طایفه‌یی بود. اما تحولات اخیر نشان دادند که هرچند طالبان با تعهد ایدئولوژیک خود به اسلام رادیکال شناخته می‌شوند، جناح‌بندی‌های طایفه‌یی و قبیله‌یی در میان این گروه به هیچ رو از میان نرفته‌اند. در واقع، طالبان نیز مانند اکثر حرکت‌های رادیکال موفق در جهان، اکنون در سخت‌ترین آزمون قرار گرفته‌اند. آن آزمون تقسیم قدرت، ثروت و منزلت میان طوایف و قبایلی است که تا اکنون برای یک هدف واحد می‌جنگیدند و اکنون انتظار دارند سهم مناسبی بدست بیاورند.

به نظر می‌رسد که طالبان از باز کردن این گره ناتوان خواهند بود. به بیانی دیگر، تنش در میان طالبان تا حالا آن‌قدر قوی شده است که در طول سال نو به یک بحران مهم درونی تبدیل شود. مهم‌ترین حامی بیرونی طالبان (یعنی پاکستان) نیز با این مایه بحران در درون طالبان مشکلی نخواهد داشت. در واقع، برای پاکستان سناریویی بهتر از این نمی‌شود که افغانستان در سال پیش رو، و در سال‌های پیش رو، از نظر سیاسی در تب بحران بسوزد (حتا اگر مرکز این تب در سینه‌ی دست‌پرورده‌ی خودش یعنی طالبان باشد). خوب‌ترین سناریو برای پاکستان همین است که دو جناح در میان طالبان با هم درگیر اما همزمان محتاج پاکستان باشند و هرگز نتوانند به آن سطح از شعور قومی برسند که شعار «لر او بر» را عملا به یک امکان قابل دسترس تبدیل کنند. طالبان در کام همین تنش‌های طایفه‌یی درون خود فرو خواهند افتاد. اما زمانش امسال نخواهد بود.