«خطرناک‌ترین جای جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» (۲۹)

نویسنده: امتیازگل | مترجم: غفار صفا

خرابکاری در بنگله‌دیش و حمله‌ی بمبئی

آی‌اس‌آی از جانب مخالفانش متهم به ارتباط با جنبش‌های خشونت‌‌آمیز در بنگله‌دیش، سریلانکا و نیپال است. مرکز تحلیل اطلاعاتی امریکا (ستارتفور) در ماه اپریل ۲۰۰۷ گزارش داد که «پاکستان به اسلام‌گرایی فزاینده در جنوب آسیا دامن می‌زند و در هماهنگی با سازمان‌های اطلاعاتی بنگله‌‌دیش، از مبارزات گروه‌های شبه‌نظامی مائویستی در برابر هند حمایت می‌کند. ستارتفور زیر عنوان هند، پیشبینی می‌کند که اسلامی‌سازی شمال‌شرق نشان می‌دهد که بی‌ثباتی در کشور همسایه‌ی پاکستان یعنی بنگله‌دیش به قدرت‌های خارجی مانند چین-پاکستان، فرصت می‌‌دهد تا از طیف گسترده‌ای از جنبش‌های جدایی‌طلب برای جلوگیری از ظهور هند به‌عنوان یک بازیگر بزرگ جهانی بهره‌برداری کنند.

به نظر می‌رسد که آی‌اس‌آی در همکاری با اداره‌ی کل اطلاعات بنگله‌دیش (دی‌جی‌اف‌آی) منابع قابل توجهی را برای تقویت کوریدور ستیزه‌جویان مخالف هند، سرمایه‌گذاری می‌کند. این گزارش می‌رساند که نشانه‌های فزاینده‌ای وجود دارد که این دو سازمان به‌طور مخفیانه در بنگله‌دیش کار می‌کنند تا همه گروه‌های شورشی مستقر در شمال‌شرق هند را با شورشیان در کشورهای همسایه زیر یک چتر جمع کنند. آی‌اس‌آی هم‌اکنون همکاری و روابط میان جبهه آزادی‌‌بخش آسام (یوال‌اف‌آ) و سایر گروه‌های شبه‌نظامی شمال‌شرقی را با ببرهای تامیل ایلام (ال‌تی‌تی‌ای) در سریلانکا، گروه‌های شبه‌نظامی اسلام‌گرا در کشمیر، گروه‌های اسلام‌گرا در بنگله‌دیش و گروه‌های جهادی در حال افزایش القاعده در منطقه را تسهیل کرده است. (۲۷)

دولت هند پیوسته آی‌اس‌آی را مسئول اکثر اقدامات تروریستی در کشمیر و جاهای دیگر هند دانسته است. براساس وعده‌ای که در اوایل سال ۲۰۰۳ به پارلمان داده شده بود، حکومت هند قرار بود که یک گزارش دقیقی درباره‌ی فعالیت آی‌اس‌آی در داخل هند ارائه نماید. اما چهار سال بعد این تصمیم لغو گردید و گفته شد که این اقدام امنیت ملی هند را به خطر می‌اندازد. اتل بیهاری واجپای، نخست‌وزیر وقت هند آشکارا از «ارتباط میان آی‌اس‌آی و بنگله‌دیش» صحبت کرد. اگرچه دولت بنگله‌دیش این اتهام را رد کرد، اما بازتاب آن در رسانه‌ها روابط متقابل این دو کشور را خدشه‌‌دار ساخت. 

در ۲۶ نوامبر سال ۲۰۰۸، یازده حمله‌ی خونین از جمله حمله بر هتل‌های تاج و اوبروی تریدنت در بمبئی (همگی همزمان) بار دیگر تمام منطقه را تکان داد. این قتل‌عام سه‌روزه کار چندین مهاجم بود که همه از شهر بندری کراچی آمده بودند. این حملات تروریستی فرصت دیگری را برای مقامات هندی و رسانه‌ها فراهم کرد تا انگشت اتهام را به‌سوی آی‌اس‌آی دراز کنند. رسانه‌های انترنیتی در هند شور و هیجانی را برانگیختند که ترس از جنگ دیگری را بین دو کشور دارای سلاح هسته‌ای دامن می‌زد.

خوشبختانه نتیجه‌ی انتخابات هند به نفع ناسیونالیست‌‌های افراطی (بی‌جی‌پی) بود و نخست‌وزیر جدید آن، منموهن سنگ از حزب کنگره تصمیم گرفت تا در برابر موج فریادهای انتقام‌جویانه مقاومت کند. علی‌رغم سروصداها و شعارهای تند همراه با مطالبه‌ی نشان‌دادن درس عبرت برای پاکستان، سرانجام حس بهتری غالب شد. منموهن سنگ برای مدتی با اعتراض‌کنندگان همراه بود، اما به تدریج لحنش نرم‌تر شد. احتمالا متوجه گردید که این دو کشور مجهز به سلاح‌های هسته‌ای اگر وارد یک جنگ تلافی‌جویانه شوند، بحران می‌تواند به راحتی از کنترل خارج شود. رهبران امریکا و بریتانیا نیز پیوسته دهلی نو را به خویشتن‌داری دعوت می‌کردند و می‌خواستند تا مذاکرات را از سر بگیرند.

آی‌اس‌آی یک‌بار دیگر در برابر فشارهای سیاسی ایستاد و اتهام ارتباط‌اش را با این رویدادها رد کرد. دولت پاکستان به همتای هندی‌اش اطمینان داد که در زمینه‌ی ردیابی توطئه‌گران مساعدت کند. اما دهلی جدید فورا روابط خود را با پاکستان قطع و اعلام کرد تا زمانی که عاملان این رویدادها به عدالت سپرده نشوند، حاضر به از سرگیری گفت‌وگوها نیست.

عاملین این رویداد، رهبران گروه لشکر طیبه به‌شمول رییس یاغی و سرکش آن حافظ سعید بودند. براساس اظهارات امیراجمل قصاب، یگانه مهاجم بازمانده از حمله‌ی بمبئی، مقامات هندی خواستار دستگیری و مجازات فوری حافظ سعید و یکی از فرماندهانش به‌نام ضیاءالرحمان لخوی شدند. پاکستانی‌ها هرگونه ارتباط با این گروه تروریستی را رد کرده و پیوسته خواستار شواهد و دسترسی به قصاب بودند.

مقام‌هایی در اسلام‌آباد که نخواستند نام‌های‌شان افشا شوند، به من گفتند که احتمالا افراد نفوذی‌ای که برای یک دفتر محلی آی‌اس‌آی در کراچی کار می‌کردند از طرح (ال‌ای‌تی) برای حمله به بمبئی اطلاع داشتند. اما دفتر مرکزی از آن بی‌اطلاع بود. اگر واقعا چنین بوده، می‌توان گفت یک حرکت فوق‌العاده احمقانه‌ای بود. شاید هیچ‌کسی در رده‌های بالای آی‌اس‌آی به یک چنین اقدامی آن‌هم در یک فضای نوسانی روابط با هند و خشونت‌های داخلی پاکستان رضایت نمی‌داد.

در ماه سپتامبر ۲۰۰۸، ریچارد بوچر، معاون وزیر امور خارجه‌ی امریکا به رویترز گفت که آی‌اس‌آی «نیاز به اصلاحات دارد، اما هنوز نشانه‌ای مبنی بر وقوع این اتفاق دیده نمی‌شود». دو ماه پس از این اظهارات، حملات تروریستی بمبئی یک فرصت دیگری به بوچر برای انتقاد علنی از آی‌اس‌آی را فراهم کرد. رهبران هند تأکید ‌کردند که تروریست‌های لشکر طیبه که عاملین مستقیم و طراحان این حملات بودند، زیر نظارت و دساتیر آی‌اس‌آی عمل نموده‌اند. اما او فراتر از گزارشات مقام‌های امنیتی هند، اسناد دیگری در دسترس نداشت. خود نخست‌وزیر منموهن سنگ نیز چندین‌بار در پاسخ به موضع پاکستان در مورد این اقدامات تروریستی که توسط بازیگران غیردولتی صورت گرفته، از «مرز باریکی بین بازیگران دولتی و غیردولتی» نام برده است.

انکار کامل در اسلام‌آباد با اصرار هند مبنی بر دخالت آی‌اس‌آی مواجه شد. قدرت‌نمایی و تبادله‌ی اتهامات بین هند و پاکستان در سراسر سال ۲۰۰۹ ادامه داشت. نخست‌وزیر منموهن سنگ به فشارهایش برای اقدامات قطعی علیه لشکر طیبه، یکی از شریرترین گروه‌های شبه‌نظامی که با نیروهای هندی در کشمیر می‌جنگد، ادامه داد. لشکر طیبه همچنان مسئول حمله‌ای ۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ به پارلمان هند در دهلی نو شناخته می‌شود که به‌باور رهبران و مقام‌های هندی، طراح اصلی آن ارتش پاکستان است.

این دیدگاه هندی‌ها که عاملان اصلی حملات بمبئی از حمایت نهادهای دولتی پاکستان برخوردار بودند، از سوی دولت افغانستان و ملی‌گرایان پشتون در دو سوی خط دیورند نیز حمایت می‌گردد. دیدگاهی که باعث ایجاد سوءظن و برانگیختن خشم در هردو کشور می‌گردد. هندی‌ها و افغانستانی‌ها نسبت به نقش آی‌اس‌آی در منطقه که آن را عامل اصلی همه بدی‌ها می‌دانند، دچار نوعی پارانویا هستند. متأسفانه همه چیز به این سادگی نیست.

هنگامی که من در سپتامبر ۲۰۰۹ این ادعای هند را با جنرال کیانی مطرح کردم، با تمسخر گفت: «ما نمی‌توانیم وظیفه‌ی دفاع از منافع ملی خود را به گروه‌های غیردولتی بسپاریم.» و با اشاره‌ی غیرمستقیم به روابط آی‌اس‌آی با گروه‌های شبه‌نظامی کشمیری گفت: این موضوع مربوط به گذشته است و ما دیگر توان تأمین هزینه مالی آن را نداریم.

کیانی وقتی که در اکتوبر ۲۰۰۴ ریاست آی‌اس‌آی را به عهده گرفت، تلاش کرد تا یک خانه‌تکانی کند. دروازه‌های این سازمان را به‌روی رسانه‌ها (البته به‌گونه‌ی انتخابی) باز کرد و افسرانی را که به‌باور او مشکل‌ساز بودند برکنار یا تعدیل نمود. مسئولان ارتش امریکا این اقدامات او را ستودند و به همکاری و هماهنگی بیشتراش با شبکه‌های استخباراتی خود تشویق نمودند.

آنچه از گفت‌وگوهای شخصی با شماری از اعضای گروه‌های شبه‌نظامی کشمیری دریافتم، این است که بین آی‌اس‌آی و عملیات میدانی این گروه‌ها یک فاصله فزاینده‌ای به میان آمده است. در حالی‌که احتمال دارد  تماس‌ها و روابط گذشته‌ی آی‌اس‌آی با سازمان‌هایی چون حزب‌المجاهدین، حرکت‌المجاهدین و لشکر طیبه دست‌نخورده باقی مانده باشد، اما نظارت دقیق سیا و اف‌بی‌آی از طریق زنجیره مفصلی از تماس‌ها، این روابط را محدود ساخته و شاید نتواند به روش‌های گذشته و آنچه تا سال ۲۰۰۴ انجام می‌داد، ادامه بدهد. عملیات کالوشا به‌عنوان زنگ بیدارباشی برای نهادهای نظامی و اطلاعاتی بود و نقطه عطفی شد در روابط آن‌ها با گروه‌های شبه‌نظامی.

اکثریت رهبران ستیزه‌جوی مستقر در کشمیر اکنون در اسلام‌آباد یا مظفرآباد، پایتخت کشمیر تحت اداره‌ی پاکستان با نازل‌ترین سطح معیشتی به‌سر می‌برند. آنان معمولا از تماس با رسانه‌ها خودداری می‌کنند و بیشتر اردوگاه‌های آموزشی‌شان اکنون به پناهگاهایی برای صدها جنگ‌جویی که از سراسر پاکستان استخدام گردیده بودند، تبدیل شده‌اند. متارکه‌ی کامل احتمالا ناممکن و خطرناک خواهد بود. رهاکردن ده‌ها هزار جنگ‌جوی با انگیزه و شست‌وشوی مغزی‌شده به حال خودشان، زمینه‌ی جذب آنان را به شبکه‌های تروریستی، شبکه‌هایی که همین‌اکنون در پاکستان مصروف بمب‌گذاری‌های انتحاری و حمله بر اهدافی در نهادهای امنیتی اند، فراهم خواهد کرد و موجب شوکه‌شدن بسیاری‌ها خواهد شد.

وقتی که درباره‌ی سطح و ماهیت روابط این گروه‌ها طی شش سال اخیر پرسیدم، رهبر یکی از سازمان‌های کشمیری در پاسخ گفت: «ما اکنون خود را بسیار ناتوان و بی‌رابطه (با سازمان ارتش) احساس می‌کنیم.» او طی دیداری که در نوامبر سال ۲۰۰۹ در مهمان‌خانه‌ای در اسلام‌آباد داشتیم، از مشکلات مالی صحبت کرد و این‌که سازمان دیگر به مشکلات آنان در این زمینه رسیدگی نمی‌کند و همچنان از دشواری حفظ انگیزه‌ی سربازانش برای مبارزه، در حالی‌که از ورود شان به کشمیر تحت اداره‌ی هند ممانعت صورت می‌گیرد، گفت.

ارتش هند تأیید می‌کند که روند نفوذ از جانب پاکستان به‌گونه‌ی قابل ملاحظه‌ای کاهش یافته؛ احتمالا دلیل آن تصمیم اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آباد مبنی بر عقب‌نشینی ارتش منظم از برخی ساحات کشمیر تحت اداره‌ی آن کشور و سپردن موقعیت‌های‌شان به پولیس ویژه‌ی کنترل سرحدی باشد. سخن‌گوی وزارت امور خارجه در دهلی نو در ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۹ به رسانه‌ها اطلاع داد که بیش از ۳۰ هزار سرباز (دو قول اردوی پیاده‌نظام) از کشمیر بیرون شده‌اند، که اشاره‌ای غیرمستقیم به سطح نفوذ و تهدید از جانب پاکستان است.

عناصر سرکش: آیا هنوز هم آی‌اس‌آی از تروریسم حمایت می‌کند؟

 ده سال است که فعالیت‌ آی‌اس‌آی تحت نظارت شدید هند و ایالات متحده قرار دارد. در اکتوبر سال ۲۰۰۶ شورای روابط خارجی به نقل از کارشناسان اعلام کردند که آی‌اس‌آی از تعدادی از گروه‌های شبه‌نظامی در منطقه‌ی مورد مناقشه‌ی کشمیر حمایت کرده است که برخی از آن‌ها در آن زمان در لیست سازمان‌های تروریستی خارجی وزارت امور خارجه قرار داشتند. هرچند سطح کمک به این گروه‌ها متعدد است، کتی گانون که چندین دهه رویدادهای منطقه را برای اسوشتیدپرس پوشش می‌داد گفت که حمایت در گذشته شامل پول، سلاح و آموزش بوده است. چند هفته قبل (زمانی نوشتن کتاب) بی‌بی‌سی یک فایل افشاشده از گزارش اکادمی دفاعی بریتانیا، اندیشکده‌ای که توسط وزارت دفاع بریتانیا اداره می‌شود، دریافت نمود که در آن آمده: «پاکستان به‌طور غیرمستقیم (از طریق آی‌اس‌آی) چه در لندن به‌تاریخ هفتم جولای، چه در افغانستان یا عراق، از تروریسم و افراط‌گرایی حمایت کرده است.» فقط یک ‌روز پس از آن، ریيس پولیس بمبئی ادعا کرد که مدارکی در اختیار دارد که نشان می‌دهد آی‌اس‌آی در برنامه‌ریزی بمب‌گذاری یازدهم جولای ۲۰۰۶ در سیستم خط آهن شهری که توسط لشکر طیبه انجام شد، دست داشته است.  

رییس‌جمهور دمدمی مزاج، پرویز مشرف به نحوی با تکذیب این اتهامات و تأکید بر نقش کشورش به امریکایی‌ها چنین هشدار داد: «حرف‌های مرا به‌خاطر بسپارید که اگر آی‌اس‌آی و پاکستان با شما نباشند شما شکست خواهید خورد.» (۲۸) او به‌تاریخ اول اکتوبر با حضور در برنامه‌ی «دیداربا رسانه»‌ی تلویزیون ان‌بی‌سی اعتراف کرد که ممکن است برخی از عوامل بازنشسته‌ی آی‌اس‌آی در شورش طالبان افغانستان نقش داشته باشند، اما او هیچ‌گونه دخالت فعال عوامل برحال این سازمان را نمی‌پذیرد. اگرچه مشرف چندین‌بار به‌مناسبت‌هایی اعتراف نموده بود که در پاسگاه‌های بازرسی ساحات دورافتاده، به‌دلایل روابط قومی و پیوندهای ایدئولوژیک و انگیزه‌های مالی، جایی که سربازان و افسران با جنگ‌جویان اسلامی همنوایی دارند، هنگام عبور و مرور آنان از مرز یا هم فرارشان در اثر عملیات نیروهای ناتو، چشم‌پوشی صورت می‌گیرد.

خشم مشرف قابل درک بود. همکاری‌اش با غرب از میزان محبوبیت او در بین مردم کاسته بود. از جانبی هم چندین‌بار هدف سوءقصد قرار گرفت. همه‌ی این عوامل وضعیت پاکستان را بی‌ثبات کرده بود. اکنون همه‌ی نیروهای غربی که به او کمک می‌کردند، اعتماد شان را نسبت به او از دست داده بودند. مشکل مشرف این بود که: نه متحدان غربی و نه اسلام‌گرایان رادیکال، هیچ‌کدام‌شان به او اعتماد نداشتند. حلقات تندرو در داخل آی‌اس‌آی به‌ویژه آنانی که در اثر ارتباط با گروه‌های شبه‌نظامی، همسویی و همدلی ایدئولوژیک با آنان کسب کرده بودند، حس کردند که بازیِ در راه است. این حلقات همکاری با ایالات متحده را فروختن روح پاکستان به شیطان حساب می‌کردند. کسی که در پنجم فبروری سال ۲۰۰۰ در یک راهپیمایی عمومی در کشمیر مشت‌هایش را بلند کرده بود تا اعلام کند که «جهاد در خون ما جاری است»، اکنون دچار دگرگونی نسبی شده است. مشرف بسیار پیش از این‌که در آگست ۲۰۰۸ در مواجهه با مخالفانش از ریاست‌جمهوری کنار برود، به تمایزگذاشتن بین جهادی‌های خوب و جهادی‌های بد شروع کرده بود و آنان را «دشمنان اسلام و بشریت» می‌نامید. 

ارتش پاکستان و آی‌اس‌آی در سال ۲۰۰۳ افزایش یافت، زیرا آن‌ها به تدریج و با اکراه همکاری‌شان را در جنگ علیه تروریسم گسترش داده بودند و نزدیک به ۸۰۰ نفر از عوامل طالبان و القاعده را که افراد شناخته‌شده یا مظنون بودند تحویل دادند. اما این همکاری به‌ویژه پس از حمله‌ی امریکا به عراق شروع به تیرگی کرد زیرا ایالات متحده و شرکای ائتلاف به‌طور فزاینده‌ای آی‌اس‌آی را به انجام یک بازی دوگانه در حمایت از عواملی که زمانی آنان را آموزش داده بودند، متهم می‌کردند.

در حالی‌که به نظر می‌رسد مشرف و کیانی متوجه شده بودند که قطع حمایت از گروه‌های شبه‌نظامی به نفع شان است، ولی گشودن گره‌های موجود در ساختار فرماندهی آی‌اس‌آی برای آنان کار دشواری بود؛ چیزی که مردم به آن «دولت در داخل دولت» می‌گفتند. آی‌اس‌آی واقعا چنین است؛ تعداد زیادی از افسران و افراد عملیاتی این سازمان در ساحه به‌گونه‌ی مستقیم یا بی‌سروصدا از همان گروه‌هایی حمایت می‌کردند که آی‌اس‌آی و سیا مشترکا به‌دنبال آن‌ها بودند. آنان عملا دستورات رهبری و تصامیم مقامات بالایی خود را نقض می‌کردند. «عناصر سرکش» اصطلاحی است که اغلب در مورد این افراد در داخل سازمان به‌کار برده می‌شود. آنان یکی پس از دیگری شناسایی و تبدیل شده‌اند. به نظر می‌رسد که اکثریت افسران، به تدریج به این نتیجه رسیده‌اند تا نوع نگاه خود را در مورد منافع پاکستان تغییر دهند؛ نگاهی که تا همین اواخر در اثر تمرکز نیمی از حملات ارتش هند در امتداد مرزهای پاکستان، شکل گرفته بود.

این بدان معنا نیست که همه کسانی که در داخل و خارج این سازمان به تئوری «محور شرارت-هند، اسرائيل و امریکا» باور دارند ریشه‌کن یا کاملا خنثا شده‌اند. این تئوری توطئه هنوز هم می‌تواند میلیون‌ها پاکستانی ناراض را جذب کند؛ تئوری‌ای که نخبگان سیاسی حاکم، مالکان اراضی، جنرالان و صاحبان صنایع برای انحراف افکار عامه از مشکلات مبرم حکومت، فساد و ارائه‌ی خدمات اجتماعی، مطرح می‌کنند. آنان فاکتورهای خارجی را عامل بدبختی پاکستان قلمداد می‌کنند. اسکیپ گوتیزم (سپربلا) در تاریخ پاکستان سابقه‌ی طولانی دارد و متأسفانه با طرح‌ها و نظریه‌های نخبگان سیاسی کلیشه‌ای پاکستان در مورد هر مسأله‌ای مطابقت می‌کند.

ادامه دارد…