اگر بنا باشد «دستی از غیب برون آید و کاری بکند»، آن دست این بار از آستین دولتهای قدرتمند جهان بیرون نخواهد آمد. وقتی القاعده در سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی بر برجهای تجاری نیویورک حمله کرد، اسامه بن لادن و چند نفر دیگر از رهبران عرب و غیرعرب آن گروه به آن حمله افتخار کردند. شاید نمیدانستند که آن رجزخوانیهای پس از حمله چه عواقبی برای میزبانشان (امارت اسلامی طالبان) دارد.
این بار وضعیت فرق میکند. نه طالبان هوس حملههای خیرهکننده بر کلانشهرهای امریکا و اروپا را دارند و نه امریکا و اروپا میل لشکرکشی به افغانستان را. دودهه پیش، طالبان حتا به قیمت از دستدادن امارت خود شان از تحویلدادن بن لادن به امریکا خودداری کردند. پس از دودهه، امریکا ایمنالظواهری، رهبر القاعده را در شیرپور کابل با موشک قطعه-قطعه کرد. واکنش طالبان چنان نرم و بیهیجان بود که گویی تندبادی درخت کرمخوردهی بیارزشی را سرنگون کرده باشد.
پرسش این است: اگر بازیگران قدرتمند در مناسبات جهانی و منطقهیی با طالبان از موضع خصومت عریان یا حسن نیت کامل برخورد نمیکنند، موضع روشنشان چیست؟ به بیانی دیگر، این بازیگران در کجا ایستادهاند؟ پاسخ این سؤال در یک جملهی فشرده این است: برای بازیگران قدرتمند جهانی، افغانستان «باثبات» بیشتر از افغانستان آزاد، دموکراتیک و توسعهیافته اهمیت دارد. اکنون، پیش از پاسخدادن تفصیلی به سؤال بالا، باید دید که طالبان در چه موضعی هستند.
طالبان چهقدر تغییر کردهاند؟
طالبان که در ابتدا تصور میشد در این دور تغییر کردهاند و سیاستهای بهتری در پیش خواهند گرفت، به تدریج نشان دادند که تغییر چندانی نکردهاند. تنها تغییر عمدهیی که طالبان در این دور از خود نشان دادهاند، تلاششان برای به رسمیت شناختهشدن در سطح بینالمللی است. پارهیی از نرمش طالبان در بعضی حوزهها (از جمله تحمیلنکردن کُدهای سختگیرانهیشان در مورد آرایش ظاهری افراد) نیز بهخاطر همین قضیهی به رسمیت شناختهشدن بود. میخواستند به جهان اطمینان بدهند که حکومتشان کمابیش مثل اکثر حکومتهای نرمال دیگر دنیاست. اما مخالفت شدیدشان با کار و تحصیل زنان، اجتنابشان از تشکیل یک حکومت فراگیر، بیاعتناییشان به موازین حقوق بشری و تأکیدشان بر تطبیق نصاب آموزشی طالبانی روشن ساخت که طالبان، جز در مواردی کماهمیت، نمیتوانند از خطوط درشت باورهای رادیکال خود عبور کنند. وضعیت معیشتی مردم در حاکمیت طالبان بدتر شده است. تعداد بیشتری از افراد بیکار هستند. اکثر پروژههای عمرانی، آموزشی، صحی و اجتماعیای که در حکومت قبلی امکان اشتغال عدهیی از شهروندان را فراهم کرده بودند، تعطیل شدهاند. وضعیت عمومی اقتصادی بد و میزان اشتغال پایین است. وضعیت امنیتی در بعضی مناطق خوب و در بعضی مناطق بد است. در مناطقی که نارضایتی مردمی به شکل مقاومت مسلحانه بروز میکند، طالبان مردم عادی را نیز (در کنار افراد منسوب به جبهات مقاومت) آزار میدهند و حتا به قتل میرسانند. هرچند امنیت راهها در بعضی مناطق افغانستان بهتر شده است، اکثر مردم افغانستان بهصورت روزانه بر امنیت خود بیمناک هستند. بالاترین سطح نگرانی را در میان زنان، مأموران و منسوبان حکومت قبلی، فعالان مدنی و روزنامهنگاران میتوان دید.
اگرچه گاهی نشانههایی از اختلاف فکری و سیاسی در میان رهبران بالارتبهی طالبان دیده میشود، واقعیت این است که حتا رهبران معتدلتر طالبان نیز در تقابل با لشکر نظامیان بیسواد و تندرو خود ناگزیراند کوتاه بیایند و با رهبران تندرو همراه شوند. یک نمونهاش در تأکید عباس استانکزی بر حق تحصیل زنان و مخالفت ملاهبتالله با این حق به سطح آمد. استانکزی که به صراحت گفته بود حق تحصیل حق طبیعی زنان است، وقتی در برابر حکم امیرالمؤمنین قرار گرفت، اعلام کرد که اطاعت از امیر واجب است. آنچه طالبان را تشجیع میکند که سیاستهای انعطافناپذیر خود را با سرسختی دنبال کنند، نشانههای اطمینانبخشی است که از بیرون دریافت میکنند.
امریکا و اروپا
دیگر بر کسی پوشیده نیست که دولتهای امریکا و اروپا، بهعنوان مهمترین بازیگران بینالمللی، خواهان تعامل با طالبان هستند. این تعامل دیگر حتا شرط عمدهیی هم ندارد. به نظر میرسد که اگر اروپاییها و امریکاییها به درجهی بیشتری از اطمینان در مورد رفتار کنونی طالبان برسند، تعامل کاری مورد نیاز خود با طالبان را اشکال رسمیتر خواهند بخشید. به این معنا که امروز اروپاییها و امریکاییها از رفتار طالبان تا حدی راضی هستند (چون طالبان در قریب به دو سال گذشته اقدام تهدیدکنندهیی در برابر منافع آنان انجام ندادهاند). اگر طالبان همینگونه پیش بروند و تهدید قابل توجهی در برابر منافع اروپا و امریکا ایجاد نکنند، فشارها بر طالبان کمتر خواهد شد و مشوقهای مالی و سیاسی بیشتری در دسترس طالبان قرار خواهد گرفت. امریکا و اروپا بهخاطر وضعیت افکار عمومی داخلی خود، محدودیتهای اقتصادی و تقابل با روسیه و ایران تمایلی به افزایش تنش با طالبان ندارند. طالبان فعلا هم از امریکا و هم از حامیان منطقهیی خود مقداری کمک مالی دریافت میکنند و بخشی از کمکهای بشردوستانهی سازمان ملل متحد را نیز برای تحکیم حکومت خود شان بهکار میبرند. بنابراین، نیاز شدیدی به منابع مالی گسترده ندارند. دلیلش این است که حکومت طالبان یک ادارهی نرمال برای ارائهی خدمات به شهروندان افغانستان نیست. مادامی که حکومت طالبان فرونپاشد، فروپاشی در حوزههای دیگر اجتماعی (که زیانش را مردم میبینند) برای طالبان اهمیت چندانی ندارد. به عبارتی دیگر، اینکه به طالبان گفته شود افغانستان با خطر فروپاشی روبهروست، اساسا در دستگاه خطرسنج طالبان بهعنوان یک تهدید جدی ثبت نمیشود.
امریکا با طالبان چه خواهد کرد؟
ماروین جی. وینبام، از انستیتوت خاورمیانه بر این باور است که تحریمها و اقدامات مجازاتکنندهی امریکا علیه حکومت طالبان ناکام بودهاند و در مواردی حتا خلافپرور شدهاند (یعنی بهجای بار آوردن نتیجهی مطلوب، نتایج خلاف خود را پروردهاند). براساس تحلیل انستیتوت خاورمیانه، حکومت امریکا در دو سال گذشته در تمام پنج حوزهی پالیسیای که بهعنوان اولویت برای خود تعریف کرده بود با چالش روبهرو بوده است و به همینخاطر نیاز به بازسنجی این پالیسیها در برابر طالبان دارد. این پنج حوزه عبارت اند از:
۱) تکمیل روند تخلیهی افغانهایی که با امریکا کار کرده بودند؛
۲) بازگرداندن ثبات به سیستم اقتصادی افغانستان؛
۳) حمایت از برنامههای بشردوستانهی حیاتی برای جلوگیری از بحران انسانی در میان بیش از نیمی از جمعیت افغانستان؛
۴) نشاندادن واکنش مؤثر به موارد نقض حقوق بشر توسط طالبان؛
۵) اجرای عملیاتهای ضدتروریستی در افغانستان به قصد جلوگیری از حملات تروریستی آینده علیه خاک امریکا.
پیشنهادی که وینبام به حکومت امریکا میدهد باز کردن کانالهای گفتوگوی دایمی با مقامهای حکومت طالبان است. او معتقد است که دولت امریکا میتواند برای نظارت بر مصرف بیش از یکونیم میلیارد دالری که تا اکنون به افغانستان فرستاده است، حضور رسمی در افغانستان داشته باشد. در ضمن، براساس تحلیل مذکور، در میان رهبران طالبان تفاوت دیدگاه وجود دارد و رابطه و حضور مستقیم نمایندگان دولت امریکا در افغانستان میتواند شاخههای معتدلتر طالبان را برای اجرای بعضی اصلاحات تقویت کند. به نظر او، واقعیت این است که تغییر رژیم در افغانستان در آیندهی نزدیک نامحتمل است و دولت امریکا برای مقابله با داعش خراسان، جلوگیری از جنگ داخلی و فروپاشی حکومت در افغانستان و رساندن کمکهای بشردوستانه به مردم این کشور به همکاری طالبان نیاز دارد.
از روی نشانههای موجود میتوان گفت که حکومت امریکا نیز، حتا اگر چنین پیشنهادهایی را به تمامی نپذیرفته باشد، رویکرد آن به حکومت طالبان آشکارا معطوف به تنشزدایی، عادیسازی روابط و پذیرش غیررسمی حکومت طالبان بهعنوان تنها قدرت مرکزی صاحب صلاحیت در افغانستان است.
اروپا چه میگوید؟
شورای امور خارجی اتحادیه اروپا در جلسهی مارچ (۲۰۲۳) خود تأکید کرد که حکومت سرپرست طالبان باید به حقوق بشر احترام بگذارد، حکومتی فراگیر تشکیل دهد، برای تروریستان حمایت و پناهگاه فراهم نکند، به مردم افغانستان امکان بدهد که به کمکهای بشردوستانه دسترسی داشته باشند و بتوانند آزادانه به داخل یا خارج از افغانستان سفر کنند. اعضای این شورا بر این نکته توافق داشتند که ثبات در افغانستان برای ثبات منطقه و جلوگیری از تروریسم، بیجاشدگی اجباری و مهاجرت بیرویه اهمیت اساسی دارد. براساس تخمین اتحادیه اروپا، ۲۸ میلیون شهروند افغانستان نیاز به کمک دارند و شش میلیون نفر در خطر قحطی هستند.
در گزارش ماه می (۲۰۲۳) فرستادهی خاص اتحادیه اروپا برای افغانستان، توماس نیکلاسن، به صراحت گفته شده است که اتحادیه اروپا از گفتوگوی بینالافغانی برای آوردن صلح پایدار حمایت میکند، اما از مقاومت مسلحانه در هیچ صورتی، سیاسی و غیر آن، حمایت نمیکند. به نظر نیکلاسن، شهروندان افغانستان خشونتهای بسیاری را تجربه کردهاند و حالا وقت آن است که این چرخهی خشونت متوقف شود.
این اعلام موضع صریح اتحادیه اروپا، در حمایتنکردن از مقاومت مسلحانه در برابر طالبان، با موضع امریکا هماهنگ است. این موضع کشورهای اروپایی احتمالا برخاسته از این سنجش است که الف) طالبان در حال حاضر خطری جدی برای اروپا به شمار نمیروند، ب) افکار عامه در کشورهای اروپایی از هیچ نوع درگیری پرهزینهی نظامی با طالبان –بهصورت مستقیم یا بهصورت حمایت از گروههای افغانستانی ضدطالبان- حمایت نمیکند، و ج) دولتهای اروپایی میکوشند از بیثباتی و بحران انسانی در افغانستان و احتمال مهاجرت گستردهی افغانستانیها به کشورهای اروپایی اجتناب کنند. از همین رو، اتحادیه اروپا بدون آنکه حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد، سعی میکند به طالبان علامت بدهد که اروپا روی هیچ گزینهی جانشین کار نمیکند و تنها چشمانداز عملیای که پیش روی خود میبیند تعامل با همین حکومت طالبان است.
مواضع روسیه و چین
موضع روسیه حفظ ارتباط فعال با طالبان است. آنچه سرگئی لاوروف، وزیر خارجهی روسیه بهتاریخ سیزدهم اپریل امسال در کنفرانس منطقهیی در سمرقند اوزبیکستان گفت به روشنی نشان میدهد که این کشور حکومت طالبان را بهخاطر «اقتدار و کنترل»ی که در افغانستان دارد، طرف مشروع تعاملات سیاسی میداند. تأکید لاوروف بر تشکیل حکومت فراگیر و رعایت حقوق زنان بخشی از گفتار دیپلماتیک تمام نمایندگان دولتهاست؛ روسیه از آن موقع تا اکنون در فرصتهای دیگر نیز اعلام کرده که بدون شکل گرفتن حکومت همهشمول در افغانستان حکومت طالبان را به رسمیت نخواهد شناخت. اما این لزوما نشان نمیدهد که این دولتها در این مورد عملا نیز موضع سختی بگیرند. دولت روسیه حتا اگر در شرایط عادی میتوانست به بعضی مانورهای تاکتیکی یا اعمال فشارهای استراتژیک بر طالبان دست بزند، در حال حاضر، بهخاطر درگیری خونین و پردامنهیی که در اوکراین دارد، به هیچ رو تمایل ندارد که در رابطهی خود با حکومت طالبان گرهی بیندازد.
وزیر خارجهی چین، کین گنگ، در کنفرانس مذکور حتا سعی نکرد موضع کشور خود در زمینهی حقوق زنان افغانستان در تحت حاکمیت طالبان را کاملا در لفافههای دیپلماتیک بپیچاند. او، در همین کنفرانس اعلام کرد که حکومتش در مورد رعایت حقوق زنان در افغانستان نگران است. اما فورا اضافه کرد که این مسألهی (حقوق زنان) تنها مسألهی مهم افغانستان نیست. او تأکید کرد که این مسأله نباید سبب شود که مسائل جدی دیگر از نظر دور بمانند. معنای این سخن وزارت خارجهی چین این است که اگر طالبان حقوق زنان افغانستان را رعایت کنند خوب است، اما حکومت چین (حتا اگر طالبان در این زمینه سیاست قابل قبولی در پیش نگیرد)، معطل این موضوع نخواهد ماند و در مورد مسائل «مهمتر و جدیتر» دیگر با طالبان ارتباط خود را برقرار نگه خواهد داشت. چین منافع ژئوپولیتیک، امنیتی و تجاری خود را در ثبات افغانستان (تحت هر حاکمیتی با هرگونه سیاست داخلی) میبیند.
در دوازدهم اپریل ۲۰۲۳، دولت چین در اعلام موضعی یازدهمادهیی تحت عنوان «مسألهی افغانستان» نه تنها ثبات سیاسی در افغانستان را خواستهی مطلوب خود معرفی کرد، بلکه حاکمیت طالبان را نیز محصول «ارادهی مستقل شهروندان افغانستان» خواند و تلاش ]غرب[ برای آوردن «تحولی دموکراتیک» در افغانستان را بهعنوان دخالتی بسیار پرهزینه برای افغانستان محکوم کرد.
هند نان میدهد
هند، که نقشش بهطور سنتی در مقابل پاکستان تعریف میشود، روابط خود با افغانستان تحت حاکمیت طالبان را حفظ کرده است. این کشور از یکسو گزینههای جانشین قابل اعتنایی در افغانستان نمیبیند که بتوانند به هیچ صورتی از منافع هند در افغانستان حمایت کنند. از سویی دیگر، نمیتواند با پا پسکشیدن از افغانستان کل میدان را به پاکستان واگذار کند و خود را حتا از دیدن تصویر عینی افغانستان محروم بسازد. هند از آغاز دورهی جمهوریت در بیست سال پیش فرستادن محمولههای کمکی گندم به افغانستان را آغاز کرد. این روند با حاکمشدن طالبان (گروهی که مورد حمایت کامل پاکستان، رقیب هند، است) نیز قطع نشده است. هند همچنان فرستادن محمولههای کمکی گندم از طریق بندر چابهار به افغانستان را ادامه داده است. آنچه در ادبیات سیاسی منطقه به «دیپلماسی گندم» مشهور شده است، حامل پیام سیاسی به طالبان است. این پیام به طالبان میگوید که هند سرمایهگذاریهای خود در افغانستان و در منطقه (از جمله در بندر چابهار) را قربانی نزاعهای داخلی افغانستان نخواهد کرد. هند در پی آن است که از طریق این بندر روابط تجاری و صادرات کالاهای خود به آسیای میانه را گسترش بدهد. تلاش هند برای برقرارکردن ارتباط دوستانه با طالبان نشان میدهد که حمایت از نیروهای مخالف طالبان برای هند گزینهی استراتژیک معقولی به حساب نمیآید. گمان غالب در میان شهروندان افغانستان همواره این بوده است که دولت هند (بهخاطر رقابتهای دیرینهاش با پاکستان) تمایل به همسویی با نیروهای مخالف طالبان دارد. اما روشن است که هند فعلا با واقعیتهای تازهیی مواجه است و رویکرد سیاسی و اقتصادی خود را به بازگشت نیروهای افغانستانی ضدپاکستان موقوف نخواهد کرد.
طالبان و قهر و مِهر پاکستان
در میان شهروندان افغانستان، کمتر کسی در مورد حمایت پایدار پاکستان از طالبان افغانستان تردیدی دارد. تمام شواهد هم نشان میدهند که این حمایت ادامه خواهد یافت. تنها مورد مناقشهانگیز میان طالبان افغانستان و دولت پاکستان تشدید حملات تحریک طالبان پاکستان بر ضد دولت آن کشور است. اگر پاکستان انتظار داشت که طالبان وقتی به قدرت برسند، به دولت پاکستان کمک کنند تا تحریک طالبان پاکستانی را آرام بسازد یا سرکوب کند، آن انتظار برآورده نشد. طالبان پاکستانی، با نیت برپاکردن یک حکومت شریعتمبنای اسلامی در پاکستان، همچنان علیه حکومت آن کشور میجنگند. هرچند دولت پاکستان در گذشته حتا در خاک افغانستان علیه نیروهای طالبان پاکستانی اقدام کردهاند (از طریق حملات هوایی)، حکومت طالبان در افغانستان همچنان بر حمایت صریح از طالبان پاکستانی اصرار داشته است. اکنون، چنان که اسفندیار میر در مقالهیی در وبسایت انستیتوت صلح ایالات متحده نوشت، پاکستان با دو گزینهی دشوار و دشوارتر روبهروست. گزینهی دشوار این است که بپذیرد تحریک طالبان پاکستان در خاک افغانستان و تحت حمایت کامل طالبان افغانستانی به فعالیتهای براندازانهی خود علیه دولت پاکستان ادامه دهد. گزینهی دشوارتر این است که رابطهی خود با طالبان افغانستان را تیره کند. برگرفتن این گزینه برای پاکستان تقریبا ناممکن است. برای اینکه طالبان مطمئنترین گروه افغانستانی برای پیشبردن سیاستهای ضدهندی پاکستان هستند. پاکستان نمیتواند سالها، بلکه دههها سرمایهگذاری روی این گروه را به راحتی فراموش کند و در غیاب یک گزینهی جانشین کارآمد خود را از داشتن یک متحد مهم در یک منطقهی مهم محروم سازد.
ملیحه لودی (که در گذشته سفیر پاکستان در امریکا، انگلستان و سازمان ملل متحد بوده)، به نقل از حسن عباس، پژوهشگر پاکستانی در روزنامه «دان» نوشت که طالبان افغانستان از بیم پیوستن نیروهای ناراضی طالبان به داعش خراسان ناگزیراند از طالبان پاکستان حمایت کنند و از خود گرایشهای ایدئولوژیک انعطافناپذیر نشان دهند. با این حساب، دولت پاکستان اگر حکومت طالبان را مجبور کند که علیه تحریک طالبان پاکستان اقدام نماید، موضع داخلی رهبران طالبان افغانستان را در برابر سربازان و پایگاه اجتماعیشان تضعیف خواهد کرد؛ و این چیزی نیست که دولت پاکستان بتواند با پیآمدهایش کنار بیاید. در نتیجه، اوضاع داخلی پاکستان به هر سو که برود، فعلا حمایت دولت پاکستان از حکومت طالبان به روال سابق ادامه خواهد یافت.
ایران و طالبان: مودت و نفرت آمیخته
هنگامی که طالبان در سال ۱۹۹۸ یازده نفر از دیپلوماتهای ایرانی در شهر مزار شریف را به قتل رساندند، دولت ایران هزاران نفر از نیروهای ارتش خود را در مرز میان ایران و افغانستان آورد و احتمال حملهی نظامی ایران بر طالبان بسیار قوی شد. آن حمله اما اتفاق نیفتاد. در بیش از دودههی پس از آن ماجرا، ایران بازی دوگانهیی در پیش گرفت. هم با دولت جمهوریت در کابل رابطهی گرمی برقرار کرد و هم بهصورت فعال به تجهیز و آموزش نیروهای طالبان پرداخت. پس از سقوط جمهوریت و به قدرترسیدن دوبارهی طالبان در آگست ۲۰۰۱، دولت ایران سفارت خود در کابل را باز نگه داشت و ارتباط خود با حکومت طالبان را افزایش داد. در ۲۶ فبروری سال جاری، دولت ایران رسما سفارت دولت جمهوری اسلامی افغانستان در تهران را به امارت اسلامی طالبان سپرد و از این طریق حکومت طالبان را بهصورت «غیررسمی» به رسمیت شناخت.
براساس گزارش انستیتوت واشنگتن برای پالیسی شرق نزدیک، از میان ۵۸ کشوری که بعد از سقوط جمهوریت با طالبان رابطهی دیپلوماتیک داشتهاند، ایران (بعد از چین، ترکیه و قطر) چهارمین کشوری است که بیشترین ملاقاتها (۶۷ ملاقات) را با مقامهای طالبان داشته است. هرچند در ماههای اخیر، پس از بگومگو بر سر حقآبهی هلمند و تنش مرزی میان دو کشور، رابطهی ایران و طالبان اندکی تیره شد، به نظر میرسد که بعضی چالشهای مشترک در برابر این دو حکومت پیوند آنان با همدیگر را همچنان برقرار نگه داشته است. بیاعتمادی هر دو حکومت به امریکا و هراس از رشد داعش خراسان از جملهی حلقههای محکم وصل میان این دو حکومت تئوکراتیک است. قبل از آنکه ایران سفارت جمهوری اسلامی افغانستان را به طالبان بسپارد، بسیاری از فعالان سیاسی افغانستان گمان میکردند که دولت ایران بهدلیل اشتراک زبانی و فرهنگی با حوزهی مقاومت ضدطالبان از نیروهای همین حوزه حمایت خواهد کرد.
در قبلهی مسلمانان چه خبر است؟
در گذشته، حکومت عربستان سعودی غالبا از حامیان سرسخت طالبان بوده است. این حمایت از طالبان گاهی بهصورت مستقیم و در هیأت پشتیبانی سیاسی و مالی بوده است و گاهی بهصورت غیرمستقیم (تأمین مالی مراکز فرهنگی و آموزشی دینی-وهابی که بهعنوان منبع سربازگیری طالبان عمل میکردهاند). در عین حال، دولت سعودی همیشه نگران گسترش قرائتهای رادیکال از جنس اسلام القاعده و داعش بوده است. چرا که بنابراین، قرائت دولت شاهی آل سعود در عربستان غیرمشروع شمرده میشود. حاکمان سعودی اولین علامت خطر را وقتی دریافت کردند که طالبان در دور اول امارت خود از تحویلدادن اسامه بن لادن به دولت سعودی خودداری ورزیدند.
اکنون به نظر میرسد که عربستان -در دورهی اصلاحات محمد بن سلمان- دیگر بر محور گسترش رادیکالیسم اسلامی در منطقه نمیچرخد. افراطیگری اسلامیای که قبل از بن سلمان مورد حمایت عربستان سعودی بود سرانجام به خطری برای حاکمیت خود آل سعود تبدیل شد و حاکمان عربستان را تکان داد. امروز عربستان سعودی نیز از گسترش گروههای افراطی نظیر داعش هراس دارد و نمیخواهد افغانستان محل پرورش چنان سازمانها باشد. اما حکومت سعودی نمیتواند در افغانستان میدان را کاملا برای رقیب منطقهی خود -جمهوری اسلامی ایران- خالی کند. احتمالا سعودیها خواهند کوشید که با عرضهی بعضی مشوقهای مالی و سیاسی، طالبان را متقاعد کنند که از نسخهی نسبتا معتدلشدهی اسلام سعودی در حکومت محمد بن سلمان پیروی نمایند. قدر مسلم این است که اگر امنیت عربستان از افغانستان مورد تهدید قرار نگیرد، حکومت سعودی در مخالفت با سیاستهای امارت طالبان پیشقدم نخواهد شد.
سازمان ملل متحد همراه جماعت است
گرایش به ثباتی که در رفتار دولتهای غربی دیده میشود، در نگرش سازمان ملل متحد به افغانستان نیز بازتاب مییابد. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در تصویری که از وضعیت افغانستان در سال ۲۰۲۳ میلادی داده، نوشته است که با خاتمهیافتن جنگهای کلان در افغانستان -در سال ۲۰۲۱- وضعیت امنیتی در افغانستان بهبود یافته، تلفات غیرنظامی کاهش چشمگیر یافته و دسترسی سازمانهای کمکی بینالمللی به مناطق غیرقابل دسترس قبلی افزایش یافته است. در همین گزارش گفته شده که تا اکنون یک میلیون بیجاشدهی داخلی به خانههایشان برگشتهاند و انتظار میرود که ۶۰۰ هزار مهاجر و ۶۸۰ هزار بیجاشدهی داخلی دیگر نیز در سال ۲۰۲۳ به خانههایشان برگردند. کمکهایی که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد از کشورهای مختلف دریافت کرده تا برای کمک به مردم افغانستان صرف شود، فقط تمایل این کشورها به کمک برای شهروندان افغانستان را بازتاب نمیدهند. این کمکها نشاندهندهی این واقعیت هم هستند که بسیاری از این دولتها از جاریشدن سیلی از مهاجران افغانستانی بهسوی کشورهای خود شان نیز بیمناکاند و از بازگشت بیجاشدگان و مهاجران به خانههایشان در داخل افغانستان استقبال میکنند.
آنچه در نمودار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد جالب است، کتگوریهای مختلف برای موارد مصرف این کمکهاست. مشخصا آن مبالغی که برای موارد مشخص «نشانی» نشدهاند، ظاهرا طوری در سیستم کمکها جاسازی شدهاند که دست افراد سازمان ملل برای کار با طالبان را باز بگذارند.
بازی آینده
وضعیت موجود، ایستگاه بازیگران مهم جهانی در نسبت با حکومت طالبان، کمابیش همین است. در حال حاضر، نشانی از یک دگرگونی عمدهی محتمل در آیندهی نزدیک در این تصویر مشاهده نمیشود. دولتهای قدرتمند جهان و منطقه به احتمال قوی منتظر خواهند ماند تا ببینند طالبان مجال به رسمیت شناختهشدن شان در سطح بینالمللی را فراهم خواهند آورد یا نه. تا آن موقع به تماسهای خود با طالبان ادامه خواهند داد. آنچه میتواند کل این معادلات را دچار تغییرات بنیادین بکند، وضعیت درونی خود حکومت طالبان در ماههای پیش رو است. اگر کشمکشهای درونی طالبان به مراحل فیصلهکن برسند، یعنی یکی از دو گرایش عمده در میان طالبان طرف دیگری را کاملا فلج کند، در آنصورت بعضی از کشورها محاسبات خود را بازبینی خواهند کرد.