در پایتخت، دیگر کسی با دریشی رسمی و کراوات دیده نمیشود. مردم با لباسهای محلی به ادارات و محل کار خود میروند. با آمدن طالبان، شیوهی پوشش مردم کاملا دگرگون شده است. زنان و دخترانی که در شهر گشتوگذار میکنند، حجاب سیاه عربی به تن میکنند و صورتشان را با ماسکها و روبندهای سیاهرنگ میپوشانند. اکثر مردان پیراهنتنبان یا لباس محلی به تن میکنند. گذاشتن ریش بلند در کابل بسیار معمول شده. تعدادی برای مصونیت و تعدادی نیز برای استفادهجویی لباس و کلاه طالبانی به سر کرده و در شهر گشتوگذار میکنند. نیروهای طالبان تقریبا در همه جای شهر حضور دارند: افرادی با لباسهای محلی، کلاه قندهاری یا دستارهای ملایی، چشمان سرمهکشیده، قیافههای ژولیده و ریشهای بلند که حتا نگاههایشان برای تعدادی از مردم بیگانه و ترسناک است. تعداد زیادی از این نیروها با اسلحه گشتوگذار میکنند.
در زیر این صورت دگرگونشدهی پایتخت، ترس فراگیری جریان دارد که همه را به رعایت قاعدهی زندگی سربهزیر و بیرنگ فرا میخواند.
تصویر جدید کابل، شبیه تصاویری از دوران حاکمیت نخست طالبان بر این شهر است که افراد با پوشش قبیلهای و قیافههای خشن بر مردم حکومت میکردند. امروز نیز همان چهرهها با پوشش و ظاهر مشابه در کابل زندگی دارند. طالبان در برخی نقاط پایتخت پوسترها و شعارهای دلخواه خودشان را نصب کردهاند. شعارهای طالبان اغلب تأکید بر «اسلامیزهشدن» اصول و قواعد اخلاقی و رفتاری در جامعه دارد. برخی شعارها برای وصف «فتح و پیروزی در مقابل امریکا و دولت تحت حمایت غرب» است. برخی جادهها و خانههای مقامهای پیشین که قبلا دیوارهای سمنتی داشتند، اکنون از سوی طالبان بهروی رفتوآمد مردم عام باز شده است. البته در مقابل، قواعد و قوانین ترافیکی تا حد زیادی از میان رفته و به شمار موترهای بیپلاک و به اصطلاح «یککلید» در سطح شهر افزوده شده است. موترهایی که باعث افزایش ازدحام و قانونشکنی ترافیکی میشوند.
نیروهای طالبان و افراد طرفدار آنان هنگام گشتوگذار ترانههای این گروه را در موترها و موتورسایکلهایشان پخش میکنند. ترانههایی که در وصف «جهاد»، «اسلام» و برخی سربازان و رهبران طالبان، بهویژه سراجالدین حقانی و ملا یعقوب خوانده شده است. البته هنوز در حاشیههایی از شهر و بازار، صدای موسیقی نیز زنده است. مثلا در خانهها مردم از طریق تلویزیون یا تلفنهایشان هنوز موسیقی مورد علاقهی خود را میشنوند. علیرغم هشدار طالبان، هنوز در سالنهای عروسی و در محافل خوشی مردم موسیقی میشنوند و میرقصند. برخی مردم در دکانها و موترهای شخصیشان به ندرت موسیقی گوش میدهند.
دو سال پیش، زمانی که طالبان قدرت را بدست گرفتند، وحشت افغانستان را فروگرفت. شهروندان کشور با فرار اشرف غنی، خودشان را در چنگ گروهی یافتند که بیست سال از اعضای آن بهعنوان عاملان حملات مرگبار انتحاری و انفجاری و بدامنی در افغانستان نام برده میشد. خطر بازداشت یا کشتهشدن از سوی طالبان، باعث فرار صدها هزار نفر از افغانستان گردید؛ هرچند که چندین میلیون نفر در این کشور گیر ماندند.
افغانستان با حاکمیت طالبان وارد فصل نوینی از حیات سیاسی و اجتماعیاش شد که اکنون بعد دو سال، تأثیر آن در سطوح مختلفی از جامعه قابل مشاهده است. دو سال حاکمیت طالبان بر کابل نه تنها باعث افزایش بیکاری و فقر شدید اقتصادی در میان مردم شده، بلکه از نگاه ظاهری و رفتاری نیز پایتخت کشور دستخوش تغییرات زیادی گردیده است.
بدیهی است که مهمترین دغدغهی مردم کابل هنوز بعد دو سال از حکومت طالبان بر افغانستان، «نان» است. با خروج انجوها و نهادهای حمایتکننده و نیز توقف فعالیت برخی نهادهای مددرسان، مردم کشور با فقر فزاینده و شدید روبهرو هستند. طالبان پس از آنکه قدرت را بدست گرفتند، هزاران نفر را از ادارات مختلف بیکار ساختند و افراد جدیدی که منسوب به خودشان بود را گماشتند. هرچند هنوز هزاران نفر از افراد طالبان بیکار هستند و از همینرو برای کسانی که طالب نیستند یا شناختی با افراد طالبان ندارند فرصت کار در ادارات دولتی تقریبا صفر است. بیکاری شدید باعث شده که درصد زیادی از مردم به شغل «رانندگی شهری» رو بیاورند. تعداد زیادی بعد سقوط دولت، با فروش زیورآلات و اجناس خانگی، اقدام به خرید موتر کردهاند تا بتوانند از طریق کار با آن امرار معاش کنند. جادههای کابل این وقتها پر از موترهای بدون مسافر شده است. هزاران نفر دیگر نیز یا کراچی دستی گرفتهاند یا هم صبحها در چهاراهیها ساعتها انتظار میکشند تا فرصت کارگری بیابند. البته با مهاجرت هزاران نفر از افغانستان، شماری از خانوادهها از سوی بستگانشان حوالههای خارجی دارند که از آن طریق بخشی از نیازمندیهای اقتصادیشان را مرفوع میسازند.
فقر اقتصادی باعث افزایش شمار کودکان کار در کابل شده است. در هر منطقه دستکم چندین کودک به چشم میخورند که سرگرم گردآوری زباله هستند یا دستفروشی میکنند. کودکانی که دست به گدایی میزنند نیز بهصورت سرسامآوری افزایش یافته است. افزایش تکدیگری نه تنها در کودکان بلکه در مردان و زنان و دختران جوان نیز افزایش را نشان میدهد. طالبان چندین بار اقدام به جمعآوری تکدیگران نمودند، اما تمامی آنان بلافاصله دوباره رها گردیدند. از جادهها تا مقابل نانواییها و رستورانتها، دها نفر برای گدایی دست دراز میکنند.
یکی از معمولترین حرفهای مقامهای طالبان این است که حضور آنان باعث امنیت سراسری در افغانستان شده است. در کابل با آنکه آمار جرایم جنایی تا حدودی کاهش یافته، اما واقعیت این است که امنیت روانی در حاکمیت طالبان از مردم کابل به کلی گرفته شده و مردم نه تنها که نمیتوانند حرفهای دلشان را به راحتی بیان کنند، بلکه از ظاهر، رفتار و رویهی خودشان نیز در مقابل نیروهای طالبان هراس دارند.
روزی در یکی از موترهای شهری به سمت مرکز شهر میروم که نیروی طالبان موتر حامل ما را در منطقهی موسوم به «قوای مرکز» ایستاده میکنند. پس از رصدکردن تمامی سرنشنیان موتر، از یک جوان که لباس محلی به تن دارد و دستمال دور گردنش است، با زبان پشتو میپرسد: «از کجا هستی؟» جوان که به سختی متوجه منظور وی میشود، به آرامی میگوید: «از کاپیسا». سرباز طالب پس از چندین دقیقه و بعد از دیدن عکس شناسنامهی این جوان، به موتر حامل ما اجازهی حرکت میدهد. بعد اینکه موتر از ایستگاه بازرسی طالبان دورتر میشود، جوان کاپیسایی از نحوهی برخورد افراد طالبان خطاب به دیگر سرنشینان اعتراض میکند. اما به محض اینکه متوجه میشود فردی در چوکی عقب موتر با لباس و ظاهر طالبانی نشسته، بلافاصله حرفش را قورت میدهد و سکوت میکند.
نیروهای امر به معروف طالبان یکی از فعالترین و در عین حال از مخوفترین نیروهای آنان در کابل هستند. اکثر آنان میانسال و از افراد تبلیغی طالبان هستند که سعی میکنند با استدلال بر قرآن و تفاسیر اسلامی، رفتار و رویهی مردم را تغییر دهند. وظیفه این نیروها آن است که به دکانها، مراکز خرید و فروش، آموزشگاهها، دفترها، سنوکرکلپها، رستوارنتها و کلوپهای ورزشی سر زده و مردم را به نماز و عبادت اسلامی ترغیب کرده و از افکاری بهگفتهی آنان «غربی»، برحذر دارند. مثلا دستور آنان به تمامی دکانها این است که در اوقات نماز، بهویژه نماز جمعه باید حتما دکانهایشان را ببندند. این نیروها به باشگاههای ورزشی دستور دادهاند تا ورزشکاران را از پوشیدن شلوار کوتاه ممنوع کنند. آنان قلیانخانهها را بستهاند و پخش موسیقی را ممنوع و نماز جماعت را الزامی اعلام کردهاند.
کابل در دو سال گذشته، برخلاف دو دههی اخیر که حضور پررنگ دختران و زنان را در همهجا شاهد بود، حالا اما دختران و زنان را از جامعه تقریبا حذفشده میبیند. زنان و دختران پایتخت تا وقتی که ضرورت جدی احساس نکنند پا از خانه بیرون نمیگذارند. بهویژه پس از آن همه فرمانهایی که طالبان حضور زنان را کاملا محدود کرده و تقریبا در حال حذف آنان هستند. ممنوعیت کار، آموزش و فعالیت زنان در جامعه، زنان را تا حد زیادی به حاشیه برده است. دختران و زنان دیگر مانند گذشته نمیتوانند به راحتی در شهر گشتوگذار کنند. از سوی هم، ممنوعیتهای پیدرپی و فضای شدید سرکوب و اختناق، فرصت و جرأت اعتراض را از آنان گرفته است.
بعد دو سال از حاکمیت طالبان در پایتخت، هنوز حرف اول و مهم مجالس اجتماعی، حرف از رفتن و ترک کشور است. اولین و معمولترین سؤال در کابل میان افرادی که آشنایانشان را بعد از مدتی میبینند این است که «چطور شد؟ هنوز جای نرفتی؟» این سؤالها هنوز به حدی برای شهرنشینان کابل مهم است که حتا ساعتها در این رابطه پیوسته حرف میزنند. هنوز موج عظیمی از مهاجرت از کشور جریان دارد و مردم از راههای مختلف دسته دسته روزانه افغانستان را ترک میکنند. هزاران شرکت ایجاد شده که در بدل پول هنگفت وعدهی اخذ ویزای کشورهای گوناگون را به مردم میدهند. برخی از این شرکتها مردم را برای شمولیت در پروسههای انتقال بشردوستانه امیدواری میدهند و برخی دیگر راههای بدیل به کشورهای دور و نزدیک دیگر را پیشنهاد میکنند. در این روند مردم پول زیادی را به شرکتهای سیاحتی و اینترنتی میپردازند و در مواردی هم برخی شرکتهای کلاهبردار پولهای هنگفت مردم را گرفته و ناپدید میشوند.
در یک تعریف خلاصه میتوان گفت که زندگی مردم پایتخت در حاکمیت طالبان دچار سهضلعی است. یک ضلع مهم آن فقر و ناداری اقتصادی است که مردم زیادی را در تنگناه شدید قرار داده است، ضلع دیگر حاکمیت مستبدانه و با زور سلاح طالبان است که جرأت و جسارت حرف و عمل را از تمامی مردم گرفته و سومی نیز ناامیدی عمومی از سرنوشتی که آن طرف آن تاریک و ناپیدا است.
مردم در کابل شدیدا چشم به راه و منتظر یک تغییر بزرگ هستند. عدهای امید دارند که اصلاحات جدی در رهبری و تصمیمهای طالبان به میان آید و شرایط بهتر شود. بار دیگر کشورها با افغانستان روابط سیاسی و تجاری برقرار کنند و فرصتهای شغلی، تحصیلی و معیشتی بهتر شود. فضایی که مردم در آن آزادانه بتوانند حرف بزنند و عمل کنند. هرچند با تصامیم و سختگیریهای طالبان، نشانههای زیادی به تغییر وضعیت دیده نمیشود. با آنهم، آنچه که در تمامی سطوح جامعه پیدا و مشخص است این است که مردم از ادامهی حکومت طالبان با چنین شرایطی به ستوه آمدهاند، اما از ترس سلاح و قدرت این گروه نمیتوانند صدایشان را بلند کنند. کابل، شهری که در بیست سال گذشته، نشانههای زیادی از شکوفایی و رشد در آن دیده میشد، امروز در زیر حاکمیت طالبان اما بسیار به سختی نفس میکشد.