سالها پیش، آن روزها که کودک بودیم گاهی شبها با قصههای وحشتناک پدربزرگ به خواب میرفتیم. آنان برای اینکه همزمان هم ما را مبهوت و حیرتزده کنند و هم بهطور کنایهآمیز اندرز دینی بدهند از طالبان صحبت میکردند.
آن روزها ما هنوز بچه بودیم. نسلی بودیم که طالبان را به چشم سر ندیده بودیم. اما چیزی که از قصههای پدربزرگ در خیال ما نقش بسته بود، طالبان مردان مویدرازی بودند که بهخاطر نماز، بهخاطر روزه، بهخاطر زنا و بالاخره بهخاطر اسلام مردم را شلاق میزدند.
این قصهها برای بسیاری از آنانی که نوجوان بودند و احساس شدید دینی-مذهبی داشتند به همان اندازه که وحشتناک بود، بامزه و حماسی هم بود. گاهی تصور میکردیم که مردان روزگار باید چنان باشند.
اما سالها بعد، حالا که پدربزرگ دیگر نیست و ما بزرگ شدهایم و طالبان آمدهاند گمان میکنیم کمکم میفهمیم که واقعیت عینی آن قصههای دور چیز دیگری بوده است.
بیشتر از دو سال است که هر روز با طالبان سروکار داریم. در این دو سال هر روزی که جلو جوخهی اعدام قرار میگیریم، درست چون آن سرهنگ «صد سال تنهایی» به یاد روزی میافتیم که پدربزرگ ما را به کشف یخ برده بود.
ما نوجوانان جنگزده و گرسنهای که بیشتر به زور قصه به خواب میرفتیم، اکنون کمکم آن یخهای شبهای دور را جلو آفتاب میبینیم. شاید بعضیهایمان هنوز به زعم فروید بچه باقی مانده باشیم و با آن احساس شدید مذهبی دوست داشته باشیم که مردان روزگار باید چنان باشند، اما این طالبانی که حالا میبینیم قهرمان آن قصهها نیستند.
در تصور جمعی از عوام، چنان که ما از قصههای پدربزرگ تصور میکردیم، طالبان مردان مؤمنی هستند که کم میخورند و کم میخوابند و کم میگیرند و کم میطلبند. آنان آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند، از تجملات بیزار اند و عمدتا در حال گفتن ذکر یا هم حفظکردن آیات و احادیث هستند. این قاریهای مؤمن نماز زیاد میخوانند و روزه زیاد میگیرند و از اموال دنیا به نیم جوی راضی هستند.
تبلیغاتی که طالبان به خورد مردم میدهند نیز این تصور عوام، که همان تصور کودکانهی ما از قصههای پدربزرگ بود را تقویت میکند. در رسانهها، در بازار و در هر جایی که با مردم سروکار دارند با ذکر و قرائت ظاهر میشوند. مردان مؤمن هستند. از دنیا چیز زیادی نمیطلبند و مروج عفت و عزت و پاکدامنیاند.
بسیاری از پدربزرگها هنوز هم طالبان را همان قهرمان قصههایی که میگفتند میدانند. برای بسیاری از آنان طالبان هرچه هست هنوز بهخاطر دین و اسلام میجنگند. تمام درهایی را که بهروی زنان بستهاند بنا به مصلحت اسلام است. جوانان را اگر گاهی بهخاطر بلوز و پطلون هم سیلی میزنند بهخاطر اسلام است. خبرنگاران را اگر بهخاطر نگاه تیزبینانه و بیان صریح واقعیت بازداشت و شکنجه میکنند، بهخاطر اسلام است. کسی را اگر نمیگذارند که اعتراض کنند، بهخاطر حفظ آبروی اسلام است.
اما واقعیتهایی را که ما در این دو سال به چشم سر دیدیم کمکم ما را به این نتیجه رساند که در جامعهی نمایش طالبان، اصل، اسلام نیست، تفنگ است. تمام شواهد نشان میدهد که طالبان از هر آدرسی و از هر جایی فقط رو به قبلهی تفنگ و در سجود قدرت خم میشوند.
چشمدیدهای ما از طالبان این است که طالبان مردان مؤمنی که از دنیا به دو جوی راضی باشند نیستند، آنان داروندار مردم را همه از خود میخواهند. آنقدر تمامیتخواهاند که حتا خیابان و آموزش را نیز بر روی زنان بستهاند.
خدا، ایمان، اسلام، عزت، عفت، قرآن، حدیث، ذکر، قرائت، حج، قبر، قیامت، بهشت، رستگاری، صلاح و تقوای طالبان تفنگ است. آنان همهی اصطلاحات دینی را به خدمت گرفتهاند تا به کمک آنها قدرت را تصاحب کنند.
برخلاف آنچه که طالبان میگویند و مردم میپذیرند، طالبان گروه دینطلب نیست گروه قدرت طلب است. همه چیز، از جمله اسلام را وسیلهی زورگیری کردهاند. به احتمال زیاد پدربزرگها چون ما کودکانی که قصه را از دور دنبال میکردیم، وجه پنهان قضیه را ندیده بودند: همان که طالبان تفنگ نگرفته بودند که اسلام را حفظ کنند، به اسلام پناه برده بودند که تفنگشان را حفظ کنند.
بنابراین، برای شناخت طالبان اکنون بسیار ضروری است که بهجای پندار، با یک نگاه تیزبینانه به تجربیات و چشمدیدهای خویش اعتماد کنیم. آنچه که طالبان کردهاند و ما دیدهایم، بیشک همین است که برای طالبان قدرت مهم است. آنان هرکاری که میکنند معطوف به قدرت است. اما این قدرتخواهیشان را پشت اسلام پنهان کرده و با یک ظاهرفریبی ماهرانه به چشم عوام خاک میزنند.
در تصور عوام طالبان ممکن است مفتی و محدث و محتسب امر به معروف و ملا و مسلمان باشند اما واقعیت عینی این است که آنان در کنار هر چیز دیگری که هستند، در اول قدرتطلب هستند: حاکمیت میخواهند، پول میخواهند، ملک میخواهند و زمین میخواهند. برای شناخت روشن طالبان به هر قیمتی که شده باید صریح گفت که اسلامی که طالبان میخواهند در خدمت قدرتطلبی آنان است. آنان برخلاف آنچه که در تصور عوام جا زدهاند، بهخاطر قدرت حاضر است تمام ارزشهای اسلامی را قربانی کنند. در حال حاضر هم آنان ارزشهای اسلامی را قربانی قدرت کردهاند. هر روز به جهان و رسانهها دروغ میگویند که حقوق زنان را تأمین کردهاند. هر روز گرسنگی مردم را انکار میکنند. هر روز به زیردستانشان ستم میکنند. هر روز به شرف و عزت مردم بیاحترامی میکنند. با این همه دروغ و انکار و ستم، در عین حال اما مدعی دفاع از ارزشهای اسلامی هستند و هنوز خود را برای مردم، مردمان مؤمنی که بسیار قابل احترام هستند معرفی میکنند.