زمانی که کاری برای انجام دادن نداریم، معمولا گرفتار اعمال و رفتارهایی میشویم که در نفس خود باطل و بیمعنا اند و هیچگونه هدف و نیتی پشت آنها وجود ندارد. موقعیتی را به تصور در بیاوریم که در خانه نشستهایم و هیچ کاری برای انجام دادن نداریم و همهی کارهای خود را به انجام رسانده یا موقتا متوقف کردهایم. در این حالت ما گرفتار اعمال و رفتارهای غیرعمد و ناخواستهای میشویم که اصلا و ابدا قصد انجام آن را نداریم، ممکن است به بازی کردن با وسایل دم دست خود بپردازیم یا به بررسی و مطالعهی طرحها و نقشهای روی فرش مشغول شویم. یعنی در دام نوعی وقتگذرانی بیهوده میافتیم که نه فقط هیچ معنایی ندارد بلکه حتا خود نیز قصد انجام آن را نداشتهایم. ممکن است در چنین حالت پر بطالت و عبثی به علاقهها و سرگرمیهای خود رسیدگی کنیم، این احتمال وجود دارد اما به ندرت اتفاق میافتد. چرا که ما برای رسیدگی به علاقهها و سرگرمیهای خود برنامهریزی میکنیم و آنها بخشی از امور و فعالیتهای لازمی زندگی ما قلمداد میشوند. بدین معنا که خیلی نادر است که مثلا فردی به کتابخوانی علاقه داشته باشد اما بخشی از زمان خود را برای خواندن کتاب هزینه نکند یا کسی که دوست دارد ورزش کند بدون برنامهریزی و در نظر گرفتن درجهی اهمیت این علاقه به ورزش بپردازد. با اینحال، همواره این احتمال وجود دارد که ما علاوه بر برنامهی روزانه، در اوقات بطالت نیز به سرگرمیهای خود مشغول شویم و به نوعی استراحت سرگرمکننده بپردازیم.
ما همهروزه از فیسبوک استفاده میکنیم و در آن به انجام فعالیتهای مختلفی میپردازیم اما به ندرت اجازه داریم که برای توصیف آن فعالیتها از کلمهی «کار» استفاده کنیم، حتا چه بسا که میباید دربارهی کلمهی «فعالیت» نیز درنگ کنیم و آن را هرچه محتاطانهتر به کار ببریم. ما روزانه چندین ساعت به استفاده از فیسبوک مشغولیم؛ پُست میمانیم، به پستها و داستانهای دیگران واکنش نشان میدهیم، با حسابهای دیگر دوست میشویم و ارتباط برقرار میکنیم، دربارهی پستهای دیگران دیدگاه میمانیم و غیره و غیره… اما همهی این کنشها و فعالیتها به ندرت میتوانند از درجهی ارزشییی برخوردار شوند که باعث شود آن اعمال مستحق کلمهی کار یا حتا فعالیت شناخته شوند. بدین معنا که هرچند ما مدت زیادی از وقتِمان را به انجام این اعمال مشغولیم، آن را نوعی کار تلقی نمیکنیم و حتا گاه به نظر میرسد که استفاده از کلمهی فعالیت نیز برای توصیف وقتگذرانی در فیسبوک درست نباشد.
این میتواند علل مختلفی داشته باشد. نخست، فعالیتهای مجازی ما برنامهریزی نمیشوند. این اتفاق که ما در پاسخ به پرسشهایی مانند روز چند کامنت بگذاریم، چند ساعت فیسبوک بزنیم و چه زمانی پست بمانیم؟ برنامهریزی کنیم بسیار کم اتفاق میافتد. پس ما معمولا فضای مجازی را بهعنوان یک علاقه شناسایی نمیکنیم که باعث میشود فعالیت در فیسبوک به یک عمل ناخواسته و عبث قرابت پیدا کند. دوم، کاملا درست است که افرادی از طریق فیسبوک کسب درآمد میکنند، کسانی از آن برای تبلیغات شغل و کالایشان بهره میبرند، وعدهای نیز از آن برای یادگیری و آگهی از امور مورد علاقهیشان بهره میگیرند. با اینحال همهی این اهداف و برنامهها صورت بسیار متعادلتر مسألهی فیسبوک هستند. علت آن هم این است که هیچگونه دستهبندی دقیقی از اطلاعات و شیوههای پخش آن در فیسبوک وجود ندارد. اگر کسی در فیسبوک بهدنبال یادگیری در زمینهی مثلا کیهانشناسی باشد بسیار محتمل و حتا حتمی است که بهوسیلهی انبوهی از ویدیوها، عکسها و متون غیرمرتبط اغفال و سردرگم شود. چنین کسی به سختی میتواند راه خودش را از میان رگباری از اطلاعات غیرمرتبط و بیفایده بهسوی اطلاعات تهیهشده پیرامون کیهانشناسی باز کند. همینطور کسی که میخواهد بهوسیلهی فیسبوک با دوستان خود ارتباط برقرار کند، مدام در معرض انواع مختلفی از اطلاعات بیهوده و نامربوط قرار میگیرد. پس هرچند که استفادهی هدفمند از فیسبوک کاملا ممکن است ولی این هدفمندی هرگز جدیت پیدا نمیکند. کافی است اطلاعات ویروسی (viral) را -که بهطور گسترده، بدون ضرورت و بهگونهی ویروسی در فیسبوک پخش میشوند و کاربر هیچ راهی برای خودداری از قرارگیری در معرض آن اطلاعات در اختیار ندارد- در نظر بگیریم. مثلا زمانی که ویدیوی «حبیبالرحمان گلونه» در فیسبوک ویرال شد کاربرانی که نمیخواستند با چنین ویدیوهایی تعامل کنند کاملا بیدفاع بودند و مجبور شدند روزانه دهها پست و صدها کامنت مرتبط با آن ویدیو را از نظر بگذرانند. به همین خاطر هدفی که ما در فیسبوک دنبال میکنیم مکررا بهوسیلهی پخش و ویرال شدن اطلاعات ویروسی و کاذب دچار اختلال شده و مخدوش میگردد، چه بسا مواقعی که به نتیجهی قابل توجهی نیز نمیرسد.
در بحث ارزشگذاری اطلاعات در فضای مجازی نیز با همین دشواری مواجهایم. فیسبوک و دیگر شبکههای مجازی با گزینههای اشتراکگذاری، لایک و کامنت، اطلاعات بارگزاریشده را ارزشگذاری میکنند اما این گزینهها قادر به شناخت ارزشی اطلاعات نیستند. اطلاعاتی که بیشتر دیده میشوند یا از فرصت دیدهشدن مناسبتری برخوردار اند، مورد توجه بیشتری قرار میگیرند، که مسلما ربطی به محتوای آن ندارد. چنانچه پستی که حاوی اطلاعات کاذب بوده و محتوای آن غلط است، فرصت دیدهشدن داشته باشد به راحتی از لایکها، کامنتها و اشتراکگذاری بیشتری برخوردار میشوند. از طرف دیگر، هرگونه واکنشی به اطلاعات کاذب باعث ویرالشدن و شیوع آن میشود، جدای اینکه افراد میتوانند زمان ارزشگذاری اطلاعات دقت بیشتری به خرج دهند، محتوای کاذب به راحتی و بسیار ساده، به یاری واکنشهایی که کسب میکنند ارزشگذاری میشوند. یعنی دیدهشدن در نفس خود بدل به نوعی ارزش میشود و ما مجبوریم ارزش اطلاعاتی محتوای فیسبوک به نسبت دفعاتی که دیده شدهاند سنجش کنیم.
فیسبوک چندین نوع واکنش برای ما گذاشته است که همگی در واقع یکی اند. یعنی تفاوتی نمیکند که به یک پست از چه واکنشی استفاده کنیم، میتوانیم قلبک بزنیم یا از واکنش خشم استفاده کنیم؛ اما کاربرد همهی آنها یکی بوده و هدف یکسانی را دنبال میکنند. هدف هر نوع واکنشی به محتوای فیسبوک در راستای دیدهشدن آن محتوا بوده و از آنجایی که فیسبوک با معیار دیدهشدن به ارزشگذاری محتوا میپردازد، هیچ تفاوتی میان انواع واکنشهای موجود نیست. این مسأله بهطور ضمنی بهوسیلهی کاربران هم تأیید میشود و آنها بسیار اندک واکنش دقیقی به محتوا نشان میدهند. همین که کاربر پای یک محتوا دیدگاه میماند، محتوای دیدگاه او اهمیت قابل توجه چندانی ندارد چون رقم آماریِ دیدگاهها معیار سنجش محتوای فیسبوک است و نه شاخصهایی که ما در دنیای واقعی از آنها برای ارزشگذاری اطلاعات استفاده میکنیم.
همانطور که دیده میشود، به سختی میتوانیم در فیسبوک به جدیت برسیم و آن را نوعی عمل جدی تلقی کنیم. مسلما قادر نیستیم فعالیتهایی را که در فیسبوک انجام میدهیم نوعی کار و مصروفیت تلقی کنیم؛ چون کار همیشه از یک مبنای ارزشی برخوردار است که برونداد آن را تضمین میکند اما در فیسبوک این برونداد به حداقل خودش میرسد. چون ساختار آن بهگونهای عمل میکند که کاربر به ناچار است بخش بزرگی از هدفمندی عمل خود را نادیده بگیرد و وارد چرخهی تعامل ناخواسته با اطلاعات و دادهها شود.
مسألهی دیگری که در این میان وجود دارد بحث تعامل با دیگران است، یعنی تعریف کردن فیسبوک و فضای مجازی بهعنوان یک کانال ارتباط اجتماعی. شبکههای مجازی میتوانند با توجه به نوعی استفادهی بهینه کانالی برای ارتباط خلق کنند، کاری که در جهان قدیم بهوسیلهی نامه و قاصد انجام میگرفت، این امر کاملا امکانپذیر است. میتوان از آنها برای خبررسانی و پخش اطلاعات، آموزش، خبرگیری و… استفاده کنیم؛ اما همین جا باید تأیید کنیم که شبکههای اجتماعی هر چیزی ممکن است باشند، مگر اجتماعی. در دنیای قدیم ما بهوسیلهی نامهها و گفتههای شفاهیای که به پیک و قاصد سپرده میشدند ارتباط برقرار میکردیم و امروزه هرچند که فضای مجازی به لحاظ زمانی پروسهی نامهرسانی را بسیار کوتاه کرده است؛ اما به لحاظ کیفی تغییری در این نوع ارتباط رخ نداده است. همگی بهگونهی نسبی قبول داریم که نامهرسانی یک فرآیند ارتباطی هست و در عین حال شامل تعامل اجتماعی نمیشود. همین مسأله در رابطه به نوع ارتباطی که بهوسیلهی شبکههای مجازی فراهم شده نیز وجود دارد.
لازمهی تعامل اجتماعی حل شدن فردیت در درون جمع است، یعنی ما فردیت خودمان را درون جمعی که در آن هستیم قرار میدهیم اما این در ارتباطات مجازی هرگز اتفاق نمیافتد، چون فضای مجازی قادر نیست که مسألهی مکان را حل کند. نامهنگاری قادر نبود که مسألهی مکان و زمان را حل کند و هرچند که فضای مجازی فاصلهی زمانی را قیچی کرده و آن را بهگونهی چشمگیری کوتاه کرده است، اما مسألهی مکان به قوت خود باقی مانده است. به همین خاطر فردیت هرگز درون جمع قرار نمیگیرد و اجتماعات مجازی بیشتر به حضور همزمان منها و فردیتهای مختلف اشاره میکند تا یک جمع. کاملا مقدور است که فردی که دور از خانوادهی خود زندگی میکند با خانوادهی خود ارتباط صوتی، کتبی یا تصویری برقرار کند اما قادر نیست که در فرآیند تعامل اجتماعی -که همان زیستن در درون خانواده است- دسترسی پیدا کند. چون کافی است که صفحهی دکمهی خاموش-روشن تلفنش را فشار بدهد تا همهی آنها غیب شوند و حتا کمتر، کافی است سرش را از روی صفحهی نمایشگر بلند کند تا خانوادهاش غیب شود و او خود را در تنهایی خود، درهمپیچیده در فردیتِ محض خود، ادراک کند.
همانطور که در آغاز گفته شد، فعالیت مجازی نوعی درگیری ناخواسته با اعمال بیهدف و تهی از نیت و گرفتار شدن در دام آن است. نمیتوانیم مزایای ارتباطی و کاربردی فضای مجازی را نادیده بگیریم، چون همگی ما بخش بزرگی از ارتباطات خود را به مدد فضاهای اجتماعی انجام داده و از طریق آنها به حل مشکلات خود یا دسترسی به مسائل مورد علاقهی خود نایل میشویم. اما باید بهخاطر بسپاریم که این نوع استفادهی بهینه صرفا بخشی از کلیت فضای مجازی بوده و هرگز بهگونهی خالص و کامل انجام نمیشود. نوعی وسوسه در استفاده از فضای مجازی وجود دارد (بعضیها آن را گونهای از اعتیاد مینامند) که باعث میشود ما ناخواسته بهسوی ارتکاب این عمل کشیده شویم و در زمانها و مکانهای مختلف به استفاده از آن بپردازیم؛ در صنف، در اتوبوس، در سالن انتظار شفاخانه، پشت میز کار، هنگام صرف غذا و… این وسوسه در ما وجود ندارد. من از کلمهی وسوسه استفاده میکنم چون تمایل به فعالیت مجازی را بسیار به تمایل به انجام یک عمل عبث نزدیک میدانم.
همانطور که ما در اوقاتی که هیچ کاری برای انجام دادن نداریم وسوسهی مقاومتناپذیری به اعمال پوچ پیدا میکنیم و بهطور مثال با لبههای لباس یا انگشتهای خود بازی میکنیم؛ هر زمانی که احساس کنیم فرصتی وجود دارد به استفاده از فضای مجازی وسوسه میشویم؛ آن عملی خود را «چک کردن» یا «پرسه زدن» تعریف میکنیم. و نیز، چنانچه در طول این بحث دربارهی فیسبوک بهعنوان یکی از پرکاربردترین گونههای فضای مجازی بیان شد، شالودهی فضای مجازی بهگونهای است که ما را با نوعی اعمال پوچ درگیر میکند. هرگونه استفادهی هدفمند، یعنی استفادهای که دارای برونداد باشد، از آن ممکن است اما هرگز به آن محدود نمیشود و بهوسیلهی شگردهای مختلف و ویژگیهای خود ما را بهسوی عمل بیهوده و ناخواسته میکشاند. بطالتی که فضای مجازی خلق میکند ما را در نوعی کنش و فعالیت بیهدف رها میکند و علیرغم کاربردهای هدفمند ممکن خود، ما را به انجام اعمالی که ابدا نیت انجام آن را نداریم وسوسه میکند.