اشرف غنی و معمای پشتون

منبع: دیپلمات

نویسنده: علی رضا سرور

برگردان: حمید مهدوی

به نظر نمی‌رسد که اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان، با پس‌زمینه‌ی برانگیزنده‌اش، به‌شمول یک دوره فعالیت به عنوان مقام ارشد بانک جهانی و کار به عنوان وزیر، از شرایط یک رهبر چیزی کم داشته باشد. با این حال، به نظر می‌رسد که رییس جمهور می‌رود تا رهبر دیگری در افغانستان باشد که نمی‌تواند در این کشور آشفته حکومت کند.

زمانی که اشرف غنی در مراسم تحلیفش در 29 سپتامبر 2014، به‌دنبال انتخابات جنجالی و توافق بر سر تقسیم قدرت، سخنرانی عالی کرد، انتظارها از او بالا بود. رییس جمهور در حمایت از آنچه که وی آن را «مثلث ثبات» (اقتصاد، امنیت و منابع انسانی) می‌خواند، بحث جدی کرد و قول داد که موقف قدیمی ارزشمند جیوپلتیکی و اقتصادی افغانستان به عنوان «چهارراه آسیا» را احیا کند.

با این حال، صد روز پس از رسیدن به قدرت، آقای غنی درگیر یک بحران جدی سیاسی شده است، بحرانی که تصویر تیره و دلگیرکننده‌ای از حکومت شکننده‌ی وحدت ملی ترسیم می‌کند. او صرف در چند روز اخیر توانسته است کابینه‌ای را تشکیل دهد و نهادهای کلان دولتی، به‌شمول وزارت‌خانه‌ها، ریاست‌های مستقل و کمیسیون‌ها ماه‌ها بدون وزیر و رییس بوده‌اند. یک بررسی‌ که اخیرا توسط شبکه‌ی تلویزیونی خصوصی و مشهور طلوع و جامعه‌ی مدنی مستقل انجام شده است، نشان می‌دهد که از محبوبیت غنی به‌طور چشم‌گیری کاسته شده است و صرف 27.5 درصد پاسخ‌دهندگان از رهبری او راضی اند. همزمان با افزایش ناامنی و ابهام سیاسی، یک تعداد از اعضای پارلمان خواهان استیضاح غنی به دلیل «خیانت به کشور» شده‌اند و او را مقصر وضع فعلی و بی‌نظمی در افغانستان می‌دانند.

چه اشتباهی رخ داده است؟ چرا این رییس جمهور با داشتن پس‌زمینه‌ی برانگیزنده‌اش ‌قادر به حل مشکلات افغانستان نیست؟ به‌طور سنتی، فساد فلج‌کننده، حکومت‌داری ضعیف، شرایط اقتصادی ملالت‌انگیز و وخامت روزافزون اوضاع امنیتی همراه با مداخلات خارجی را به‌خاطر مشکلات افغانستان سرزنش می‌کنند. در حالی که قطعا این‌ها واقعیت‌های دردآورند؛ اما علت اصلی بحران سیاسی، در سیاست قومی و تجزیه‌ی توافق عمومی در میان اقوام مختلف در رابطه به معضل همیشگی پشتون‌ها نهفته است.

معمای پشتون

پشتون‌ها که حدود 40 درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند، بزرگ‌ترین گروه قومی در افغانستان هستند و در خط مقدم جنگ علیه تروریزم، هم به عنوان عاملان و هم به عنوان قربانیان این جنگ، قرار دارند. طالبان که پشت قسمت بزرگی از ستیزه‌جویی وحشیانه در افغانستان و پاکستان قرار دارند، عمدتا پشتون اند و از پایگاه‌هایی در مناطق قبایلی در امتداد مرز افغانستان با پاکستان حمایت می‌شوند. اعضای جریان اصلی روشنفکران پشتون در هردو کشور اکثرا نمی‌دانند که آیا با طالبان، به عنوان جنبش ملی‌خواه که به‌دنبال برگرداندن تسلط پشتون‌ها بر سیاست افغانستان و تا حدودی بر سیاست پاکستان اند، هم‌دردی کنند یا این‌که آن‌ها را به‌عنوان یک گروه شورشی که خارجی‌ها در آن نفوذ دارند، محکوم کنند؛ گروهی که به قیمت جان انسان‌های بی‌شمار، پشتون‌ها را در یک تقابل نامتوازن با ائتلاف به رهبری امریکا قرار داده است.

با وجود حملات بی‌تفکیک طالبان بر مناطق پشتون‌نشین، به‌شمول بمب‌گذاری انتحاری سال گذشته در یک بازار در ولایت پکتیا که 89 تن را کشت، برخی از اندیشمندان پیش‌تاز پشتون از طالبان به‌عنوان یک جنبش ملی‌خواه که می‌تواند تسلط پشتون‌ها بر افغانستان را برگرداند، حمایت می‌کنند؛ اندیشمندانی که باور دارند، تسلط پشتون‌ها بر افغانستان، به‌دنبال سقوط سلطنت افغانستان در سال 1973 و چندین دهه تهاجم شوروی و جنگ‌های داخلی با انحطاط مواجه شده است. به‌طور نمونه، انوارالحق احدی، وزیر مالیه و وزیر تجارت و صنایع دوران ریاست جمهوری کرزی و یک اندیشمند با‌نفوذ پشتون، در مقاله‌اش، انحطاط پشتون‌ها در افغانستان، باور دارد که انحطاط پشتون‌ها در افغانستان پس از سقوط حکومت نجیب‌الله در سال 1992، «مهم‌تر از سقوط کمونیزم بود. ظهور طالبان در میان پشتون‌ها در مورد مبارزه با انحطاط و [تسلط بر افغانستان] خوش‌بینی ایجاد کرد».

این دیدگاه که طالبان می‌تواند یک جنبش قدرت‌مند ملی‌خواه پشتون باشد و توانایی واژگونی روابط بین قومی پسا‌طالبان و چشم‌انداز سیاسی افغانستان را داشته باشد، در جریان حکومت رییس جمهور کرزی تا حد زیادی مشهود بود. کرزی بارها از طرف اپوزیسیون به‌خاطر مدارایش با طالبان انتقاد شد؛ اما او به مصالحه و تلاش‌هایش برای گفت‌وگو با طالبان ادامه داد. طالبان، به نوبت خود، مطلقا گفت‌وگوها را رد کردند و کرزی را با «دست‌نشانده و فاقد صلاحیت»ِ گفت‌وگو‌خواندن، تحقیر کردند. در سطح توده‌ی مردم، به‌ویژه در حلقات غیر‌پشتون، بحث سختی وجود داشت که اگر طالبان یک جنبش غیر‌پشتون می‌بود، آیا کرزی به همین اندازه به مصالحه تمایل نشان می‌داد؟

آزمون رهبری غنی

غنی که خودش یک پشتون است، همین اکنون توسط عوامل پشتون ناتوان شده است. اگر او می‌خواهد مشکلات را درک و حل کند، ضرورت دارد تا به چندین مسئله‌ی مهم رسیدگی کند.

نخست، این باید درک شود که جنگ علیه تروریزم بیش‌تر در مناطق پشتون‌نشین افغانستان و پاکستان صورت گرفته است و این واقعیت دامنه‌ی فعالیت‌های سیاسی پشتون‌ها در هردو کشور را به‌شدت محدود می‌کند. رهبران و طبقه‌ی روشنفکر پشتون، به‌شمول خود اشرف غنی، برای غلبه بر‌آن، ضرورت دارند بین طالبان به‌عنوان جنبش افراطی‌ای که با شبکه‌های تروریستی جهان پیوند دارد و انگیزه‌ی مشروع پشتون برای عدالت، خط واضحی بکشند. اگر آن‌ها این کار را نتوانند، پشتون‌ها در افغانستان و پاکستان بیش‌تر در انزوا قرار می‌گیرند و برای همیشه با گروه‌های غیرپشتون و جامعه‌ی جهانی در ستیز خواهند بود. هم‌چنین، مقاطعه با طالبان نباید به سطح رسمی محدود شود، بلکه بحث باید به قلب قبایل و سنت‌های پشتون که هم‌چنان پناه‌گاه و منبع سربازگیری جدید طالبان اند، کشانده شود.

دوم این‌که پویایی روابط و سیاست قومی در افغانستان به‌طور اساسی در افغانستان تغییر کرده است و پشتون‌ها باید با این واقعیت روبه‌رو شوند که زمان سلطنت استبدادی و رژیم فرقه‌ای، مانند طالبان، گذشته است. در بدترین حالت ممکن، فروپاشی دموکراسی نوپا و حکومت وحدت ملی افغانستان، به جنگ داخلی پر هرج‌و‌مرج منجر خواهد شد؛ اما اجازه نخواهد داد که حکومت تحت سلطه‌ی پشتون‌ها ظهور کند، درست همان‌گونه که به ظهور حکومت بدون پشتون‌ها اجازه نمی‌دهد. پشتون‌ها احتمالا ضرورت دارند تا روابط‌شان با دیگر گروه‌های قومی درافغانستان را بازنگری کنند و به‌طور اجتناب‌ناپذیری این بدان معناست که از برخی امتیازاتی که در گذشته داشته‌اند، صرف نظر کنند.

غنی با انتقال این پیام در میان پشتون‌ها‌ می‌تواند نقش حیاتی بازی کند؛ اما به نظر می‌رسد که او ناکامی‌های رییس جمهور پیش از خودش را تکرار می‌کند. غنی، مانند کرزی، مردد است که طالبان را دشمن بخواند یا مخالف سیاسی‌. در حال حاضر، او باور دارد که طالبان مخالفان سیاسی اند؛ چیزی که بسیاری از پشتون‌ها و غیر‌پشتون‌هایی را که از خشونت طالبان متحمل درد و رنج شده‌اند، سر‌درگم و گیج می‌سازد.

غنی در تمایلش در زمینه‌ی دستیابی به توافق دیپلماتیک با پاکستان صریح بوده است و هم‌چنین تماس‌هایش را با رهبران ملی‌خواه پشتون در پاکستان افزایش داده است. در واقع، او اخیرا از آن‌ها در کابل میزبانی کرد؛ اقدام خطرناکی که احتمالا حکومت و سازمان استخباراتی پاکستان را خشمگین کرده است.

واضح است که بدون مشارکت واقعی پشتون‌ها، در افغانستان، پاکستان یا منطقه صلحی وجود نخواهد داشت. با این حال، ناکامی پشتون‌ها در تعامل سازنده با غیر‌پشتون‌ها در روند دموکراتیکی که طالبان را نمی‌پذیرد، صرف به انزوای آن‌ها منجر خواهد شد. غنی مردی است که می‌تواند به این تعامل دست یابد و اگر او می‌خواهد از سرنوشت دیگر حاکمان افغان فرار کند، به انجام این کار ضرورت دارد.