سه سال پیش برای بسیاری از رسانهها و خبرنگاران افغانستان قابل تصور نبود که مجبور به ترک کشور، دست کشیدن از فعالیتهای رسانهای یا بستن دفاتر شان میشوند؛ زیرا حدی از آزادی مطبوعات وجود داشت. اکنون در افغانستان تحت حاکمیت طالبان خبری از آزادی مطبوعات نیست. بسیاری از خبرنگاران و رسانهها مجبور به ترک کشور شدهاند، برخی از رسانههای که باقی ماندهاند خود را با موازین و دستورالعملهای طالبان وفق دادهاند و به عبارتی بقای شان را بر آزادی ترجیح دادهاند.
طالبان به آزادی مطبوعات نه تنها بیباورند بلکه به آن بدبین نیز هستند. به باور این گروه، آزادی بیقید و شرط مطبوعات در خدمت «انتشار افکار مسموم غربی، ترویج غربگرایی و بیبندوباری» است و «اضرار آن برای یک جامعه مسلمان جبرانناپذیر است». بنابر این باور، رسانه باید در خدمت منافع نظام سیاسی باشد و در چارچوب موازین و حدودی که طالبان تعیین میکنند فعالیت کند. این یعنی تکثیر و ابلاغ حرفهای طالبان به مردم و نشان دادن سیمایی از جامعه که مطلوب این گروه است.
بحث در مورد اهمیت آزادی مطبوعات که باز در ذیل آزادی بیان جای میگیرد یا تابع وجود آزادی بیان است، دقیقا از همین نقطه معنا پیدا میکند. برای جامعهای مثل افغانستان که در آن طبقهی متوسط وجود ندارد یا آن قدر ضعیف و کوچک است که نمیتواند در پویاییهای جامعه سهم مؤثر بگیرد، برخی مفاهیم بنیادی که در درک توسعه (در معنای اقتصادی آن) مؤثرند معنا و دلالت واضحی ندارند. مثلا برای مردمی که در خطر هلاکت از گرسنگی قرار دارند و بیکاری و ناامیدی از زندگی آنها را عاصی کرده، درک اهمیت آزادی بیان یا اهمیت پوشش اختیاری برای زنان یا نقض حقوق بشر یا اهمیت آن برای جامعه جهانی اولویت نیست. مردم میپرسند که اگر در جامعه دینداری یا بیدینی و حجاب یا بیحجابی اختیاری باشد چه تأثیری بر معیشت آنها دارد؟ به همین قیاس میگویند وقتی که آزادی مطبوعات برای آنها (صرف نظر از صنف خبرنگاران و فعالان رسانهای) آب و نان نمیشود، چه ضرورتی برای آن وجود دارد؟ به همین دلیل این مفاهیم در بستر جامعه به چشم کالاهای لوکسی دیده میشود که فقط برای کسانی که دغدغه نان شب ندارند اهمیت دارند. اکنون که فقر و بیکاری تمام جامعه را در نوردیده و قحطی و گرسنگی فراگیر شده، پدیدهی آسیبپذیر و بدفهمشدهای چون آزادی بیان بیش از پیش اهمیت یافته است.
نابسامانی اقتصادی و مسایلی نظیر فقر و بیکاری در یک جامعه -برخلاف روایتی که دستگاه پروپاگاندای طالبان و سخنگویان این گروه و رسانههای منتشرکنندهی آن تبلیغ میکنند- ناشی از کار نکردن درست سازمانها و نقصهایی است که این نهادها دارند. به این معنا که وجود قوانین نادرست (به عنوان مثالی از نقص نهادی) و مریدپروری در ادارات و سازمانهای دولتی (مثالی از نقص در سازمانها) در کنار استبداد سیاسی و انحصار منابع و عوامل پرشمار دیگر (فساد) باعث فقر و فلاکت در یک کشور میشوند. طالبان میگویند که وظیفه یک دولت اسلامی احیای شریعت و اجرای آن در جامعه است. این مهمترین وظیفهای است که ملا هبتالله، رهبر طالبان، برای یک دستگاه حکمرانی قایل است. همانطور که رییسالوزرای این گروه، ملا حسن آخوند، گفته بود مردم باید رزق شان را از خداوند بخواهند. در غیبت رسانههای آزاد، این روایت به دلیل برخورداری از حمایتهای سیاسی و پشتیبانی قوهی قهریه و دستگاههای تبلیغ و انتشار، در کنار افزایش مدارسی که بنیادگرایی و جهل را به صورت سازمانیافته آموزش میدهند، استحکام و قوام مییابد. مردم در زندگی روزمره احساس درماندگی میکنند اما دلیل آن را به روشنی درک نمیتوانند. زیرا دستگاه پروپاگاندای طالبان (به اضافه مبلغان مساجد و علمای دینی و کسانی که از این حکومت منتفع میشوند) علل این بدبختی را به بیرون از کشور، به دسیسههای خارجی و به دشمنهای فرضی ارجاع میدهند.
حال اگر وضعیتی را تصور کنیم که در وجود حاکمیت تمامیتخواه طالبان رسانههای آزاد هم فعال باشند، این رسانههای آزاد و فعال به حکم وظیفه دو کار را انجام میدهند: اول، ارائه تصویری از وضعیت واقعی مردم. این تصویر برخلاف چیزی که طالبان نشان میدهند، تصویری دردناک است. مردم در قاب تصویری که رسانههای آزاد ارائه میکنند، از فقر، بیکاری، گرسنگی، عقبماندگی، ناامیدی، نارضایتی، ظلم و جور و زورگیری و زورگویی طالبان مینالند. این یعنی افزایش نارضایتی و گسترش آن. در این حال مردم متوجه گسترهی نارضایتی میشوند و صداهایی که در مخالفت با وضع موجود بلند شدهاند به گوش عده کثیری میرسد و میتواند زمینه شکلگیری جریانهای مدنی و معترض و اصلاح طلب قوی را فراهم سازد. دوم، رسانههای آزاد با خلق پرسش در مورد چرایی این وضعیت به سراغ پاسخ میروند. ما در چنین وضعیتی با تجربه عام بشری یا تجربه ملل دیگر از راههایی که برای توسعه و بهروزی و رضایتمندی از زندگی پیمودهاند میرویم. این یعنی راه یافتن تردید در درستی ادعای طالبان و گسترش آگاهی عمومی.
اکنون به لطف سختجانی اهالی مطبوعات و حمایتهای بینالمللی، ما در وضعیتی هستیم که از یکسو رسانههای در تبعید از نعمت آزادی برخوردارند و از سوی دیگر مردم افغانستان اسیر فساد و استبدادند. اما نه امیدی به تغییر رویهی طالبان میرود و نه در چشمانداز نزدیک امیدی به برهم زدن این نظم است. پس وجود مطبوعات آزاد چه فایدهای دارد؟ یا نفع آن برای اجتماع ناراضی و درمانده چیست؟
به نظر میرسد این پرسش اعتراضی ناشی از بیاعتمادی عمومی مخصوصا به خاطر تجربه دو دههی گذشته کاملا بهجاست. رسانهها در دو دههی گذشته نتوانستند سهم مؤثری در افزایش آگاهی عمومی و خلق فشار بر نیروهای فاسد ایفا کنند. بحثهای داغ سیاسی و اجتماعی در شبکههای تلویزیونی که میلیونها مخاطب داشتند به عرصهای برای فحاشی، دروغبافی، مشت پرانی و تکرار شبهسیاستهای کارگزاران سیاسی و نوچههای شان بدل شده بود و از این جهت نه تنها در انتشار آگاهی موفق نبودند بلکه در بسیاری از مواقع در گسترش ناآگاهی و ترویج ابهام و سردرگمی نقش بیشتر ایفا کردند. این عارضه که کار مطبوعات آزاد را ضربه میزند، بیاعتمادی به آن را بیشتر میکند و هماکنون نیز در میان مطبوعات آزاد شایع است، ریشه در «فقدان قابلیتهای سازمانی» این رسانهها دارد. قابلیت سازمانی یک مفهوم اقتصادی است و از منظر اقتصاد نهادی و به بیان ساده یعنی بهسامان کردن ظرفیت یک سازمان برای عرضهی محصول درست در زمان مناسب و با بالاترین کیفیت. افزایش قابلیتهای سازمانی در یک رسانه یعنی اینکه چهگونه امکانات فنی و تکنولوژیک رسانهای را با نیروی کار ماهر (روزنامهنگاران) به گونهای در یک رسانه جای بدهیم که حاصل کار ارائه محصولات رسانهای با کیفیت، دقیق، پیشرو و آگاهیبخش و مؤثر برای مخاطبان (جامعه) باشد. صرف استخدام خبرنگاران حرفهای و کارمندان فنی آموزشدیده و با مهارت بالا و ترکیب آن با فناوریهای جدید رسانهای برای افزایش این بهرهوری نیز کافی نیست. چینش دقیق این امکانات به شکلی که هر تیمی بهترین کارش را بتواند تولید کند، کلید اساسی رشد قابلیتهای سازمانی در یک رسانه است. این کار زمان میبرد و نیازمند دیدن و دانستن تجربههای دیگران و یادگیری مداوم است. شرط نخستین رسیدن به چنین وضعیتی (داشتن رسانههای آزاد و حرفهای) برخورداری از آزادی مطبوعات و آزادی در فعالیتهای رسانهای است.
در نتیجه، آزادی مطبوعات از این حیث که به تقویت آگاهی عمومی، ترویج گفتوگو و پرسوجو و نزدیکسازی گفتمانها کمک میکند، برای جامعهای که اسیر استبداد است اهمیت غیر قابل اغماض دارد. برای این که مطبوعات آزاد لاجرم در خدمت تقویت خواست عمومی و بهروزی جمعی و نتیجتا در خدمت توسعه است. اما چنین هدفی زمانی برآورده خواهد شد که مطبوعات آزاد قابلیتها و توانمندی انجام این کار را پیدا کرده باشند. چنین قابلیتی چنانکه گفته شد زمان زیاد، انگیزه کافی-و تا آنجا که به کار رسانهای تعلق میگیرد- مسئولیتپذیری اخلاقی و ریسکپذیری میخواهد.