بهاره روزی که آزمون آخرین مضمون را سپری میکند، صنف اول دانشگاه را پایانیافته حساب نموده و نفس راحتی میکشد. اگر تغییری در شرایط بهوجود نمیآمد، قرار بود در بهار سال جدید پا به صنف دوم بگذارد. آنروز وقتی به خانه میرسد، به امید رسیدن بهار و فکر کردن به آن، حس قشنگ و بهتری مییابد. از پنجره به شاخوبرگ درختان داخل حیاط خانه که میخواستند در بهار سر از خواب زمستانی بردارند، خیره میشود. روحش سبز میشود و دلش نیز. زندگی برایش خوب پیش میرفت و با عشق عمیق به همهی داشتهها احساس خوشبختی میکرد. سعی میکرد از تلف شدن وقتش جلوگیری کند و سرش به درس و کتاب و نوشتن باشد.
بهاره را خبر محروم شدن دختران از رفتن به مکتب و دانشگاه به دور از تصور میترساند. نه تنها او بلکه دختران و خانوادهها را به وحشت میاندازد. بهاره میگوید: «وقتی این خبر ناامیدکننده را شنیدم، دلم شکست. در یک مدت کوتاه دچار بحران روحی و روانی شدم. حمایت مادر و سایر خانواده هم نتوانست کمکی به حالم داشته باشد. در خواب همیشه کابوس میدیدم. خوابی که هر فکری را قیچی میکرد و به شکل رویایی در میآورد که تا بیدار میشدم ناپدید میشد. احساسی گیجکننده و خلسهآور و غیرطبیعی بود.»
بر همین اساس بود که بهاره علیه رفتار و سیاستهای تبعیضآمیز طالبان اعتراض را شروع کرد و اکنون جدیتر از گذشته به آن کارزار ادامه داده و مینویسد. او خاطرهی اولین روزهای اعتراضش را یادآوری میکند که با تعداد دیگری از دختران و زنان کارزار اعتراض علیه طالبان را راهاندازی کردند که هیچ بیم و ترسی باعث متوقف ساختن آنان نشد. بهاره میگوید: «وقتی صدای اعتراض دختران و زنان علیه رفتار، اعمال و سیاستهای طالبان را از طریق رسانههای داخلی و بینالمللی دیدم و شنیدم، حس کردم نخستین آدم روی زمینم و امروز نخستین روز سرنوشتساز است برایم. هر صدایی که با تمام زیباییاش بلند میشد قدرت را فریاد میکرد و آزادی و رهایی را نوید میداد. هرچند شروع و ادامهی آن آسان نبود و نیست، اما هر روزی که میگذرد، به نتیجهی درخشان نزدیکتر میشود و چهرهی زشت، جهالت و تمامیتخواهی طالبان را زیادتر به سخره میگیرد.»
بهاره شرایط امروز افغانستان برای زنان را به عوامل تاریخی ربط میدهد. او با این برداشت عمومی که نباید از ضعفها سخن به میان آید، مخالفت نموده و یادآوری میکند که همین ترس از نشان دادن ضعف نمیگذارد حرف زده شود، نه ترس از اشتباه بودن حرف. بهگفتهی او، از ترس است که آدمها حتا بیشتر اشتباه میکنند و بیشتر متقاعد میشوند که کلا دل به کمترینها بدهند و به حداقل قناعت کنند. در اینصورت، خود اصلی شان میشود همان خود ضعیفتر معمولا پنهان.
بهاره در ادامه میگوید: «در این جغرافیا خانوادهها و محیط به دختران در هنگام تولد حدومرزهایی تعریف کردند و وقتی بزرگ هم شدند دیوار این مرزها را بلندتر کردند که عبور و گذشتن از آن دشوار است. در سراسر زندگی چنان همراهشان رفتار کردهاند انگار ناتوان و ناقص هستند. سراسر زندگی پافشاری کردند که سرشان را پایین بیندازند و نگاهشان را به زمین بدوزند. مدام هشدار شان دادهاند که اطاعات کنند و لاغیر. براساس همین برداشت و تلقی است که طالبان و شماری از مردان در افغانستان امروز هم انتظار دارند دختران و زنان فرمانبردار و طاقتپذیر باشند.»
از اینرو، بهاره باور دارد که دختران افغانستان میتوانند به این روایت غلط و پوشالی پشت کنند و متفاوت بیندیشند. هیچ نیاز نیست که دیگران چه نظر مثبت یا منفی به آنان دارند، این خود دختران و زنان هستند که هویت و جایگاهشان را باید تثبیت و داستانشان را تعریف کنند. بهگفتهی او، بر آنان است که به جنگ با این باور بروند، حتا در برابر کسانی که اخطار میدهند که هر تلاش جمعی برای تغییر زندگی دختران و زنان در افغانستان محکوم به شکست و رنج است. آنان باید قاطعانه بایستند و کوتاه نیایند، و بر این تصمیم خود باقی بمانند تا سرنوشت از پیش تعیینشده را درهم بشکنند.
بهاره در عین حال، باورمند است که حالا زمانش رسیده تا از سالیان زیستن زیر سایهی داستان تقلبی و دروغ خود را بکشند و روایت داستان حقیقی خود را آغاز کنند. او میگوید: «بیاییم به نمونههای مقاومت بارز زنان در سایر کشورها نگاه بیندازیم. اگر آنان توانستند موفق شوند و به حقوقشان برسند، پس ما هم میتوانیم همگام با جریانی که شماری از دختران و زنان قهرمان در افغانستان راهانداختهاند، پیش برویم. فقط کافی است هدفمند و سیستمی کار کنیم و زود خسته نشویم. بعد خواهیم دید که تمام صداها به انسجام خواهند رسید. وقتی ما به پیروزی برسیم، نتیجهی درخشان آن را در زندگی مان حس خواهیم کرد. و آن دقیقا لحظهای است که در آن همه چیز ممکن است، همهچیز محتمل است.»
بهاره خود با جمعی از دختران و زنان همفکر متعهد به گستردهتر ساختن کارزار اعتراض علیه طالبان و به بار نشستن این جریان هستند. برای او و سایر دختران معترض و شجاع همانطوریکه در روزهای اول با قبول خطر و نگرانی اراده کردند و جرأت نمودند اعتراض کنند و حرکت را شکل دهند، در مسیر ماندند و آن را ساختند، حالا هم امیدوارتر از قبل آن مسیر پرخموپیچ و پرخطر را شجاعانه ادامه میدهند.
در عین حال، بهاره میگوید دیگر زمان اعمال رفتار و سیاست یکطرفه به پایان رسیده و اینروزها تمامی کسانی که امور عمومی را در دست دارند، زیر ذرهبین افکار عمومی قرار دارند. مردم بهواسطهی قدرت رسانههای جدید و ابزارهای تأثیرگذار زمینهی اظهارنظر آزاد و بدون قیدوشرط را دارند. بهباور او، این خود فرصت مساعدی را برای آوردن فشار مضاعف روی سیاست و رفتار طالبان در اختیار دختران و زنان افغانستان قرار داده است.
با این همه، بهاره میگوید دختران و زنان افغانستان در اعتراضی که نسبت به وضعیت موجود دارند، از نهادهای مسئول و تأثیرگذار بینالمللی چیز زیادی نمیخواهند. بهگفتهی او، فقط زندگی یک انسان عادی را میخواهند، با درخواستها و امیدهای کوچک. چیزهایی که در دنیای مدرن خیلی حداقلی است. اینکه کسی مانع رفتن دختران به مکتب و دانشگاه نشوند. درس بخوانند و بنویسند. زنان آزادی داشته باشند و انتخابهایی با ارادهی خودشان را. آرامش داشته باشند و در فضای بازتر و به دور از خشونت و تهدید قدم و قلم بزنند. بستری فراهم شود که دختران به رشد و بالندگی برسند، و امکان و عزم کار و تلاش برای سروسامان دادن زندگی بهتر را پیدا کنند. دختران و زنان فرصت کنند رویاهایی بسازند و بذرهای امیدی برای نسل آینده بکارند که دیدن و پاگرفتن و رشدش دلها را به زندگی و ماندگاری گرم کند.
از سوی دیگر، بهاره روشنفکران و قشر آگاه جامعه را مخاطب قرار داده میگوید: «رنجهای مختلفی که امروز دختران و زنان افغانستان با آن روبهرو هستند نباید انکار شود. همهی ما برای عبور کشور از این وضعیت فاجعهبار مسئول هستیم. تصور نکنیم که انکار مشکلات و ناملایمتها باعث نابودی آنان میشود، بلکه برعکس، نادیده گرفتن اشتباهات متداوم خسارتهای مضاعفی را بهوجود خواهند آورد. کجا اتفاق افتاده که چشمپوشی از تبعیض و تحقیر عدالت و کرامت را آورده باشد. سطحی برخورد کردن با موانع بیشمار سر راه نسل جوان و آیندهی افغانستان، بهخصوص دختران برای یک زندگی پرشور و هدفمند، به معنای خیانت و به بنبست قرار دادن آنان و پررنگ نمودن ناامیدیهایشان است. چشمپوشی از خشونت بیرویهای که امروز با دختران و زنان و بدنهای کبودشده و صورت ورمکرده آرامش و سلامت را به آنان و جامعه باز نخواهد گرداند.»
افزون بر این، بهاره روی مسئولیتپذیری فردی و جمعی در شرایط کنونی تأکید نموده و باور دارد که بخش زیادی از مشکلات امروز در افغانستان، به بیاعتنایی و سهلانگاری نخبگان و قشر آگاه افغانستان برمیگردد. چیزی که بهگفتهی او، جامعه را از درون متزلزل ساخته و دامنهی فاجعه را بیشتر ساخته است. او به نخبگان و نهادهای مسئول هشدار میدهد که بهجای انکار رنجهای مردم افغانستان و بهخصوص دختران و زنان، به راهحل بنیادی توجه و توافق کنند. چون وقتی بهگفتهی او، از رنجی چشمپوشی میشود نه تنها درد را توقف نمیدهد بلکه سبب اضافه شدن تحقیر به درد نیز میگردد.
در عین حال، بهاره معتقد است که چشمپوشی از رنجها مثل زخم جسمانی است که اگر به موقع معالجه و درمان نشود، عفونت میکند، گسترده میشود و نهایتا سایر اعضا را از پا در میآورد. در اینصورت چیزهایی نابود میشوند که برای حیات انسانی و جمعی، و بقای افغانستان حیاتی هستند. بهاره میگوید: «حداقل در طی سالیان بدبختی و فلاکت باید به این نتیجه رسیده باشیم که چشمپوشی از تبعیض و بیعدالتی آشکار احساس همبستگی را از میان اقوام افغانستان از بین میبرد، امید تغییر و بهبود را در کشور نابود میسازد و از آن بالاتر توان همدردی و همدلی را نابود میسازد. ادامهی وضعیت کار را به جایی میکشاند که حتا انسانیت ما زیر سؤال میرود.» بهاره حرفهایش را با نقل قولی از «ویلیامز» اینگونه به پایان میرساند: «توان بالقوهی مخالفت، ریشه در تضاد و تعارضی دارد که نظام اجتماعی، درست در همان موقعی که در جهت حفظ و بقای خود میکوشد، در بطن خود تولید میکند.»