«ساحره‌های» عصر خود باشیم

فرزانه کریمی

در عصر انفجار اطلاعات مجازی و واقعی، اخبار دستکاری‌شده، منابع و افراد در دسترس برای مطالعه، سخنرانی‌ها و روایت‌های مختلف تاریخی، بسیار مهم است که ورودی اطلاعاتی ذهن‌مان را کنترل و مدیریت کنیم. مهم است که از آشفتگی و تناقضات ذهنی دوری کرده و زمان‌مان را برای شنیدن یا پی‌گیری کردن اطلاعات سطحی و پراکنده هدر ندهیم. درست‌اش این است که به منابع موثق بپیوندیم تا شتاب‌زدگی جهان پیرامون «رسالت» ما را در درست خوانی و پیوند ما را با کارهای پژوهشی واقعی از بین نبرد.

با این مقدمه، درنگ کوتاه بر کتاب ارزشمند از سیلویا فدریچی، فمینیست-مارکسیست ایتالیایی با عنوان «کالیبان و ساحره» داریم. این کتاب پژوهشی-تاریخی و کمیاب پیرامون گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری با چشم‌انداز فمینیستی به مسأله‌ی مهم «ساحره‌کشی» در اروپای سده‌های شانزدهم و هفده‌هم است. کتاب برعلاوه‌ی «درآمد»، در پنج فصل و ۴۲۷ صفحه تدوین شده است. در این کتاب مسأله‌ی «بدن» که همیشه در مرکز سیاست‌گذاری‌های حکام قرار داشته است واکاوی شده و روند سلطه بر بدن‌های «شورشی و بدعت‌گذار» را بررسی می‌کند.

«به نظر مرد، زن کالای قطعه قطعه شده بود که احساسات و انتخاب‌هایش به ندرت درک می‌شد. سر و قلبش مجزا از کمر و دست‌ها و منفصل از رحم و واژن‌اش بود. کمر و عضله‌اش در خدمت کار روی زمین… و دستانش ملزم به تر و خشک کردن و رسیدگی به مرد سفید… واژن‌اش که برای لذت جنسی مرد استفاده می‌شد. دریچه‌ای بود به رحم‌اش… مکانی برای سرمایه‌گذاری مرد. سرمایه‌گذاری مرد کنشی جنسی می‌شود و به‌دست‌آوردن بچه. اضافه‌ی انباشت‌شده…»

پاراگراف بالا مربوط به آغاز فصل دوم کتاب است که داستان آشنا را در ذهن ما تداعی می‌کند. مطالعه‌ی این اثر ما را به سفر دور و دراز در تاریخ رهنمون می‌شود که گاهی در لحظه‌هایش هم‌زات‌پنداری کرده و چه بسا با اندوه فراوان در‌می‌یابیم که افغانستان ما، در واقع عقب‌گرد تاریخی مخوفی داشته است. هرچند وضعیت زنان در افغانستان، ایران، لیبیا، فلسطین، سودان و شاید لیست طویلی از کشو‌های جنوب جهان شباهت‌های زیادی در مورد قوانین حجاب اجباری و سلطه‌ی بنیادگرایی دارند، اکنون اما با محرومیت زنان افغانستان از آموزش و کار، وضع قوانینی که منجر به جداسازی زنان و مردان می‌شود و در کل نیروی پرولتاریا را پراکنده و خنثا می‌کند. اوضاع ما شباهت زیادی به وقایع ذکرشده در این کتاب دارد. زنان در افغانستان شاید شبیه قرن هفدهم اروپا زمان می‌گذرانند.

شاهدیم که طالبان در افغانستان هر روز به شیوه‌ی جدیدی به «بدن‌های» زنان حمله می‌کنند و با وضع قوانین تازه کوچک‌ترین امکان‌های باقی‌مانده برای بقای زنان را به وحشیانه‌ترین و عریان‌ترین شکل ممکن از بین می‌برند. قوانینی که از تئوری‌های حذف‌گرایانه برمی‌خیزد و نه تنها عرصه‌ی عمومی بل‌که خصوصی‌ترین فضاهای شخصی زنان را هدف قرار داده و مدیریت می‌کند. در چنین شرایطی رفتا‌رهای عادی زنان جرم‌انگاری می‌شوند. «بدن» سوژه‌ی اصلی سیاست‌گذاری می‌شود. حکومت‌های توتالیتر قصد دارند از بدن کار بکشند اما از «فکر» نه. در افغانستان هم آنان از زنان می‌خواهند «فکر را پَر ندهند» اما تا می‌توانند توسط قوای بدنی‌شان از مردان، سنت‌ها و قوانین تازه وضع‌شده پیروی کنند. رحم زنان برای تولید سرباز تازه و کارگر ارزان به‌کار می‌آید و بدن زن عرصه‌ی شهوت‌رانی مردانی که دچار مخوف‌ترین محرومیت‌های جنسی هستند می‌شود. نیروی فیزیکی زنان برای سروسامان دادن به امور مردان تا حد بردگی نزول می‌یابد و این اربابان هستند که تصمیم می‌گیرند برده چه بخورد، چه بنوشد، کی بخوابد و در طول بیداری چه بکند.

در چنین شرایطی که تلاش زیادی برای معرفی کردن «بدن» زن به‌عنوان منبع گناه، شورش، ناپاک، عاری از اندیشه، ناتوان، به لحاظ ژنتیکی ضعیف و عورت خوانده می‌شود، بجا است که به جریان «ساحره‌کشی» در اروپا فکر کنیم. آن زمانی که طی حدود دو صد سال هزاران زن اروپایی با برچسب جادوگر سوزانده و اعدام شدند. اکثرا زنان سالخورده‌ای که «تجسم دانش و حافظه‌ی اجتماع» بودند. فدریچی می‌گوید: «ساحره‌کشی تصویر زن سالخورده را مغشوش کرد. او که به‌طور سنتی زن خردمند شمرده می‌شد اینک به نماد سترونی و دشمنی با حیات بدل شده بود.»

کتاب تصویر واقعی را مدون می‌کند و از تلاش‌ها برای «عقلانی‌سازی سرمایه‌دارانه» سخن می‌گوید. در پایان، کتاب اشاره به نیاز «سرمایه» دارد. فدریچی استدلال می‌کند، تا زمانی که سرمایه نیاز به رام کردن افراد، انداختن هراس در دل آنان و خنثاسازی نیروهای پرولتاریا دارد سرکوب را ادامه می‌دهد و پس از آن تلاش حکومت برای «مقابله» با ساحره‌کشی جریان پیدا می‌کند. این یعنی جان انسان‌ها در خدمت سرمایه قرار می‌گیرند و این سرمایه و حکومت دیکتاتور است که مصلحت شدت قوانین سرکوب‌گرایانه را می‌سنجد.

فصل آخر کتاب، انگار نفس تازه می‌گیرد و به مقاومت می‌پردازد. فدریچی در این‌جا از جنبش‌های برابر‌ی‌طلبانه، حق رأی و حقوق مربوط به «بدن‌ها»ی زنان، از جمله حقوق باروری می‌گوید. زنان مبارز افغانستان با خواندن این کتاب می‌توانند نقشه‌ی راه شان را ترسیم نموده و در پرتو آینده‌ای روشن به اقدامات امروز‌شان فکر کنند.