فقر، ناامنی، بیکاری و فشارهای گوناگون حکومت فعلی برای تعداد زیادی از شهروندان افغانستان گزینهی دیگری جز ترک وطن نگذاشته است. هزاران نفر هر روز جان خود را به خطر میاندازند تا از طریق مسیرهای قاچاقی به زندگی بهتری دست یابند. اما آنچه در پیش روی این مسافران هست نیز با رنج کمتری همراه نیست؛ چون سفرهای تلخکامانهیشان غالبا به کابوسهای هولناک دیگری ختم میشوند. گرسنگی، تشنگی، خشونت قاچاقبران و حتا مرگ پیوسته همراه همیشگی این مهاجراناند.
محمدعوض، مرد ۴۵ ساله، که هنوز خستگی کار در ساختمانهای ایران و سختیهای مسیر قاچاقی را فراموش نکرده است، بهتازگی هنگام کار در ساختمانی در منطقهی شهریار تهران از سوی پولیس ایران بازداشت و به افغانستان بازگردانده شده است. او به روزنامه اطلاعات روز میگوید:
«از طریق نیمروز و مرز راجای پاکستان به ایران رفتم. سختیهایی کشیدم که وقتی یادم میآید مو به تنم سیخ میشود. ۳۵ نفر در یک تویوتا توسط قاچاقبر سوار شدیم. سرعت تویوتا در دشتها و درههایی که سرش ناپیدا بود بالای ۱۰۰ کیلومتر در ساعت بود. بهخاطری که موتر تویوتا شناسایی و ردیابی نشود، با چراغ خاموش در دشت و کوه حرکت میکرد.»
محمدعوض سفر قاچاقی به ایران را بهعنوان یکی از تلخترین خاطرههای زندگی خود یاد میکند؛ «در ابتدا قرار بود قاچاقبر با دادن پول به نیروهای ایرانی ما را از کنار پاسگاه وارد خاک ایران کند، اما به دلایلی نشد. قاچاقبر گفت باید بیراهه برویم تا به مقصد برسیم. ده ساعت پیادهروی دوامدار ما را خسته کرد و نتوانستیم ادامه بدهیم. همهی خوراکیهایی که با خود داشتیم تمام شد. نه آب و نه نان خشک باقی مانده بود. همه از شدت گرسنگی و تشنگی کم مانده بود هلاک شویم. از یک جوی آب که همه لای و لوش بود، بهخاطر زنده ماندن مجبور شدیم بخوریم. کسی اصلا فکر نمیکرد که این آب چه است و از کجا میآید؛ فقط به تلاش این بودیم که تشنگیمان را برطرف کنیم.»
برخلاف وعدهی قاچاقبر انسان، رسیدن به خاک ایران طولانی شده بود و مسافران، بهشمول محمدعوض امیدی برای عبور موفقیتآمیز از دشتهای پاکستان را نداشتند.
محمدعوض گفت: «تمام مسافرانی که با من همراه بودند دیگر امیدی به زنده ماندن نداشتند و با خود گریه میکردند و احساس پشیمانی از سفر در این مسیر داشتند. ده ساعت پیادهروی کردیم. در بین کوهها و دشتهای ناپیدا استراحت میکردیم. احتمال گزیده شدن توسط حیوانات مختلف بود. سرانجام پس از ۱۶ روز پیادهروی در دشتها و کوهها وارد خاک ایران شدیم.»

روایت تلخ از راه پرخطر
محمدداوود، مردی ۴۰ ساله که سال گذشته از طریق مرز قاچاقی اسلامقلعه به ایران سفر کرده بود، سه ماه پیش به خانهاش بازگشت. او که هنوز آثار خستگی و وحشت آن مسیر را در خود احساس میکند، توضیح میدهد که با هماهنگی قبلی، شخصی در بازار اسلامقلعه او را با موتورسایکل به منطقهای بهنام کمانه منتقل کرده است. او گفت: «یک ساعت با موتورسایکل از بازار اسلامقلعه در حرکت بودیم تا به خانهی قاچاقبر رسیدیم. تجربهی این مسیر را نداشتم و دستوپایم میلرزید.»
داوود به اطلاعات روز گفت که در خانهی قاچاقبر با ده نفر دیگر، که اغلب جوانانی بین ۱۵ تا ۳۰ سال بودند، همراه شد.
بهگفتهی داوود، مسیر مرز اسلامقلعه هرچند کوتاهتر از دیگر راهها است، اما هزینهی بیشتری دارد. او برای تأمین هزینهی قاچاق، ۱۰ میلیون تومان از بستگانش قرض گرفته بود. او بیان کرد که قاچاقبر در نیمهشب آنان را به سمت نقطهی صفری منطقهی گرگآباد حرکت داده است؛ «ما را با موتورسایکل به نقطهی صفری منتقل کردند. ترس همهی وجودم را گرفته بود. با خودم میگفتم که مرگ را با پول خود خریدم.»
قاچاقبر انسان به داوود وعده داده بود که مسیر پیادهروی بیش از یک ساعت طول نخواهد کشید، اما مسیر طولانیتر بود؛ «ساعت دو شب حرکت کردیم. یک ساعت پیادهروی کردیم. پاهایمان دیگر توان راه رفتن نداشت. یک نوجوان ۱۶ ساله که با کاکایش همراه ما بود، وضعیت جسمیاش خراب شد و دیگر نتوانست ادامه بدهد.»
داوود توضیح داد که نوجوان و کاکایش در میان دشت تنها ماندند و تصمیم گرفتند مسیر را بازگردند. او از کاکای آن نوجوان پرسیده بود که چقدر راه باقی مانده، اما تنها پاسخی که شنید این بود که مسیر نزدیک است و باید کمی صبر کنند.
داوود گفت که هنوز هم به سرنوشت آن نوجوان و کاکایش فکر میکند و نمیداند که آیا آنان توانستهاند به مقصد برسند یا گرفتار رهزنان و خطرات مسیر شدهاند.
داوود به خاطر میآورد که مسیر یکساعتهای که قاچاقبر وعده داده بود، در واقع شش ساعت طول کشید. او گفت: «پاهایم دیگر توان راه رفتن نداشتند. اینقدر پیادهروی به عمر خود نکرده بودم. هر لحظه احساس میکردم پاهایم از تنم جدا خواهد شد.»
او گفت که برای تقویت روحیه، دعا میخواند تا بتواند مسیر را ادامه دهد.
وقتی بالاخره به خانههای ایرانی در یک روستا رسیدند، مردی با چراغ دستی آنان را به سمت خود هدایت کرد. داوود توضیح داد: «وقتی به خانه رسیدیم، از شدت خستگی دیگر توان حرف زدن یا خوردن چیزی نداشتیم. فقط روی زمین افتادیم و خوابیدیم.»

مسیر قاچاق: راهی از سر اجبار
روزانه صدها نفر بهدلیل فقر و مشکلات اقتصادی، مجبور به عبور از مسیر قاچاقی هرات به ایران میشوند. این سفرها اغلب با خطراتی مانند خستگی شدید، گرسنگی و تهدیدات جانی همراه است.
غلامغوث، باشندهی ولسوالی ادرسکن هرات یکی از افرادی است که بهدلیل مشکلات اقتصادی، پنج بار مسیر قاچاقی به ایران را طی کرده است. او در روایت آخرین سفرش، از تلخیها و دشواریهای این مسیر میگوید. او تأکید میکند که شش ماه پیش به ایران رفته بود و در منطقهی کرج تهران توسط پولیس بازداشت و به افغانستان بازگردانده شد.
غلامغوث مسیر خود را اینگونه شرح میدهد: «از نیمروز راه افتادم و با قاچاقبر پول قاچاق را شش میلیون تومان توافق کردیم. او ما را به موتر تویوتا که رنگ سیاه داشت، سوار کرد. حدود ۳۰ نفر داخل موتر بودند. راننده به ما هشدار داد که اگر کسی از موتر بیفتد، توقف نخواهد کرد. مسیر با سرعتی بالای ۱۰۰ کیلومتر در ساعت در دشتهای خاکی نیمروز طی شد.»
او افزود که پس از ورود به خاک پاکستان، مجبور به پیادهروی شدند. گروههای کوچکتر شکل گرفتند و او با ۱۲ نفر دیگر همراه شد. بهگفتهی او، تمامی مسافران ابتدا به پاکستان میروند و سپس از مرزهای مشترک این کشور وارد ایران میشوند.

خشونت و بیرحمی قاچاقبران
غلامغوث با اشاره به حضور خانوادهها در مسیر سفر قاچاقی به ایران میگوید که بسیاری از زنان، دختران خردسال و حتا کودکان شیرخوار نیز در این راه پرخطر حضور داشتند. او گفت که قاچاقبران بلوچ ایرانی و پاکستانی به هیچوجه به وضعیت جسمی و شرایط مسافران توجه نمیکنند و برخوردشان زشت و غیرانسانی است؛ «در میان مسیر، لباسها، کیفها و کفشهایی دیده میشد که یا از مسافران جامانده بودند یا دیگر توان حمل آنها را نداشتند.»
او یادآور شد که یکی از همراهانش، که یک مرد ۵۵ ساله با لهجهی کابلی بود، در میانهی راه از حرکت بازماند. او گفت: «دو مرد که احتمالا پسرانش بودند، او را روی شانههایشان حمل کردند. قاچاقبر با لگد به شکم او زد و با فریاد گفت وقتی نمیتوانستی، چرا این مسیر را انتخاب کردی؟ این برخورد باعث درگیری فیزیکی بین قاچاقبر و دو مرد شد.»
بهگفتهی او، تشنگی و گرسنگی در گرمای طاقتفرسای دشتهای پاکستان، مسافران را ناتوان کرده بود. این مسیر، که شش ساعت پیادهروی داشت، به سختترین تجربهی زندگی بسیاری از مسافران تبدیل شد.
پس از ورود به ایران، قاچاقبران مسافران را به یک خوابگاه در تهران منتقل کردند. غلامغوث توضیح داد که افرادی که هزینهی سفر را به شمارهی حساب قاچاقبران واریز کردند، بلافاصله آزاد شدند، اما پنج نفر که قادر به پرداخت نبودند، در خوابگاه گروگان ماندند. او افزود: «بعد از ده روز و پرداخت پول، آنان توانستند از چنگال قاچاقبران آزاد شوند.»
غلامغوث با انتقاد از بیمسئولیتی طالبان در کنترل مرزها میگوید: «نبود نظارت طالبان بر مرزها و افزایش بیکاری، باعث شده تا شهروندان خطر مرگ را بپذیرند و به مسیرهای قاچاقی روی آورند. این شرایط بازار قاچاقبران انسان را از همیشه داغتر کرده است.»
داستان غلامغوث و مسافران دیگر، روایتی از ناامیدی، فقر و تلاش برای بقا در شرایط سخت است. سفری که شاید برای برخی به مقصد برسد، اما برای بسیاری دیگر پایانی جز رنج، اسارت یا مرگ ندارد.
طالبان و رونق قاچاق انسان
با تسلط طالبان، قاچاق انسان در ولایتهای مرزی افغانستان به یکی از مشاغل پررونق تبدیل شده است. عیدگل، یکی از قاچاقبران باسابقه که ۱۵ سال در این زمینه فعالیت دارد، از افزایش تقاضا برای عبور غیرقانونی به ایران و پاکستان سخن میگوید. او در گفتوگو با روزنامه اطلاعات روز دربارهی آغاز کار خود و وضعیت کنونی قاچاق روایت کرده است.
عیدگل گفت که ۱۵ سال پیش، در اوج جوانی و زمانی که از مشکلات اقتصادی رنج میبرد، وارد این کار شد. او توضیح داد که بهدلیل داشتن رفاقت با قاچاقبران در روستا و پیشنهاد یکی از دوستانش، که او را ترغیب به یافتن مسافران برای سفر قاچاقی کرد، به این کار روی آورد. عیدگل بیان کرد که در ابتدا سه بار خودش بهعنوان جلورو با مسافران همراه شد و در این مدت تمام رمزوراز کار را یاد گرفت و با قاچاقبران ایرانی و پاکستانی ارتباط برقرار کرد. پس از آن، خودش شروع به انجام این کار کرد.
عیدگل در ادامه افزود که با آمدن طالبان، کاروبار قاچاقبران رونق زیادی پیدا کرده است؛ «در روزهای اول سقوط، مسافر به حدی شده بود که نوبت نمیرسید چگونه اینقدر مسافر را انتقال بدهیم.»
عیدگل دربارهی هزینههای انتقال مهاجران توضیح داد که کرایه هر مسافر بسته به مسیر متفاوت است. او گفت: «کرایه مسیرهای ولایت نیمروز که از طریق مرزهای پاکستان میبریم، پنج تا هفت میلیون تومان است و کرایه مسیرهای اسلامقلعه و گلران ۱۲ تا ۱۵ میلیون تومان است.»
او همچنین به برخورد قاچاقبران ایرانی و پاکستانی اشاره کرد و افزود: «هرازگاهی همکاران ایرانی و پاکستانی ما، که برای انتقال مسافران با آنان هماهنگ هستیم، کارشکنی و برخورد نادرست با مسافران میکنند.»
عیدگل گفت که مسافران از ولایتهای مختلف میآیند و شامل کودکان، جوانان و بزرگسالان میشوند. او تأکید کرد که بیشتر این افراد بهدلیل مشکلات اقتصادی، ترس از طالبان و نداشتن پاسپورت تصمیم به سفر قاچاقی میگیرند.
او همچنین به برخورد نامناسب قاچاقبران ایرانی و پاکستانی با مسافران اشاره کرد و گفت: «مسافران از ولایتهای مختلف هستند؛ بچههای زیر سن، جوانان و حتا بزرگسالان. همه دلیل رفتنشان به ایران را مشکلات اقتصادی، ترس از طالبان و نداشتن پاسپورت بیان میکنند.»
در دوران حاکمیت مجدد طالبان، با گسترش فقر و بیکاری و همچنین ترس از حملات انتقامجویانهی طالبان، تقاضا برای سفر قاچاقی به ایران افزایش قابل توجهی یافته است. بهتازگی ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان با صدور فرمانی به دادگاههای نظامی این گروه دستور داده است که برای قاچاقچیان انسان بین یک الی سه سال زندان مدنظر بگیرند.